پاسخ اجمالی:
عده اى از فلاسفه قديم يونان مانند «كلبيون» معتقد بودند سعادت فقط جنبه روحى دارد و وضع جسمى و مادى، كوچكترين اثرى در سعادت انسان نخواهد داشت. در مقابل اين عقيده «اگزيستانسياليست ها» هستند كه سعادت را منحصراً در بهره بردارى بى قيد و شرط از لذايذ مادى مى دانند. اما از نظر اسلام، از آنجا كه حقيقت وجود انسان از هر دو قسمت جسم و روح تشكيل يافته، بنابراين سعادت را هم بايد در هر دو قسمت جستجو كرد و مسلماً هر برنامه اى كه تنها به يك قسمت از وجود انسان توجه داشته باشد متضمن سعادت او نخواهد بود.
پاسخ تفصیلی:
عده اى از فلاسفه قديم يونان مانند «كلبيون» معتقد بودند سعادت فقط جنبه روحى دارد و وضع جسمى و مادى هرچه باشد كوچكترين اثرى در سعادت انسان نخواهد داشت و به همين جهت راه سعادت را تنها در تحصيل كمالات و فضايل اخلاقى مى دانستند؛ بلكه معتقد بودند سعادت كامل براى انسان در اين جهان ممكن نيست و تا روح با اين بدن مادى ارتباط دارد و آلوده به كدورات جسمانى است از سعادت حقيقى محروم است، تنها هنگامى كه از بدن جدا شد ممكن است به سعادت مطلق برسد، و به همين دليل آنها در راه وصول به سعادت به تمام امور مادى پشتِ پا مى زدند و نسبت به آن بى اعتنا بودند.
حالات ديوجانس، حكيم معروف كلبيون و زندگى كردن او در يك «خم»! به جاى خانه و اتاق و قناعت كردن او به يك ظرف آبخورى از تمام وسايل زندگى، مشهور است؛ حتى مى گويند روزى مشاهده كرد كسى با دست خود از نهر آب مى خورد، او همان يك ظرف را هم به دور انداخت!
نقطه مقابل اين عقيده «اگزيستانسياليست ها» هستند كه سعادت را منحصراً در بهره بردارى بى قيد و شرط از لذايذ مادى مى دانند و هرگونه مانعى بر سر اين راه قرار گيرد، محكوم مى كنند!
«اگزی ها» خوشبختى مطلق را فقط از طريق لذّت مادى مى پندارند و در اين راه تا سرحد جنون پيش مى روند و عملًا تمام قيود و آداب اجتماعى و اخلاقى را بخاطر وصول به آن زير پا مى گذارند!
بديهى است نام اين طرز تفكر را- كه بدبختانه امروز در ميان غربي ها و غربزده ها در حال گسترش است - نمى توان «مكتب» گذارد بلكه يك نوع هذيان و بيمارى روانى است؛ ولى هرچه هست مى توان آن را عكس العملى در برابر مكتب هاى افراطى امثال مكتب «كلبيون» كه جنبه هاى جسمى را در مسأله سعادت بكلى ناديده گرفته اند، دانست.
اما از نظر مكتب ميانه، از آنجا كه انسان تنها جسم يا روح نيست، بلكه حقيقت وجود او از هر دو قسمت تشكيل يافته، بنابراين سعادت را هم بايد در هر دو قسمت جستجو كند و مسلماً هر برنامه اى كه تنها به يك قسمت از وجود انسان توجه داشته باشد متضمن سعادت او نخواهد بود چون با واقعيات خارجى تطبيق نمى كند؛ منتها جنبه مقدماتى جسم و ماده و ذى المقدمه بودن روح و معنى را نبايد فراموش كرد.
در ميان فلاسفه يونان، معلم اول «ارسطو» و پيروان او طرفدار اين مكتب بوده اند و تعليمات عالى اسلام بطور آشكارى اين مكتب را تقويت كرده و اصول تازه اى براى آن طرح نموده است. اين حقيقت در آيات متعددى از قرآن و بيانات پيشوايان بزرگ ما منعكس است و شعار اسلام در اين زمينه در آيات زير خلاصه مى شود:
«فَمِنَ النّاسِ مَنْ يَقُولُ رَبَّنا آتِنا فِي الدُّنْيا وَمالَهُ فِي الْاخِرَةِ مِنْ خَلاقٍ* وَمِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ رَبَّنا آتِنا فِي الدُّنْيا حَسَنَةً وَفِي الْاخِرَةِ حَسَنَةً وَقِنا عَذابَ النّارِ* اولئِكَ لَهُمْ نَصِيبٌ مِمّا كَسَبُوا وَاللَّهُ سَرِيعُ الْحِسابِ»؛ (بعضى از مردم مى گويند: خداوندا! به ما در دنيا [نيكى] عطا كن، ولى در آخرت بهره اى ندارند و بعضى مى گويند: پروردگارا! به ما در دنيا نيكى عطا كن و در آخرت نيز نيكى مرحمت فرما! و ما را از عذاب آتش نگاه دار! آنها از كار [و دعاى] خود نصيب و بهره اى دارند و خداوند سريع الحساب است).(1)
نكته اى كه بايد به آن در اينگونه بحث ها كاملًا توجه داشت اين است كه رابطه و پيوستگى روح و جسم بقدرى به هم نزديك است كه هرگونه انحراف در يكى از آن دو، اثرش در ديگرى آشكار مى گردد.
علم روانكاوى امروز ثابت كرده كه قسمتى از انحرافات اخلاقى و فكرى، مولود عدم اشباع صحيح غرايز جسمى و مادى است.
اميال و غرايز سركوفته و واپس زده هميشه به صورت عقده هاى روحى خودنمايى مى كنند. اينگونه عقده ها مشكل بزرگى براى علماى اخلاق بوجود مى آورند و راه گشودن اين عقده ها از طرقى كه دانشمندان اخلاق براى تربيت نفوس دارند، معمولًا ميسر نيست، بلكه بايد از همان راهى كه بوجود آمده معالجه شود يعنى غرايز جسمى بصورت صحيحى اشباع گردد.
بسيارند اشخاصى كه مبتلا به بدبينى، ترس، حسد، تكبر، كينه و مانند آن از صفات رذيله هستند و عامل آن محروميتها و سرخوردگى در اشباع صحيح يكى از غرايز جسمى آنهاست. لذا امروز بر تمام دانشمندان اخلاق و مربيان روحى لازم است كه براى درمان بيماريهاى اخلاقى، وضع جسمى و روحى را هر دو همراه يكديگر در نظر بگيرند تا در كار خود پيروز گردند.
اسلام با نظر موشكاف خود اين مسأله حساس را نيز بررسى كرده و صريحاً مى گويد: «قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِينَةَ اللَّهِ الَّتِي اخْرَجَ لِعِبادِهِ وَالطَّيِّباتِ مِنَ الرِّزْقِ قُلْ هِيَ لِلَّذِينَ آمَنُوا فِي الْحَيوةِ الدُّنْيا»؛ (بگو: چه كسى زينت هاى الهى را كه براى بندگان خود آفريده و روزي هاى پاكيزه را حرام كرده است! بگو: اينها در زندگى دنيا براى كسانى است كه ايمان آورده اند).(2)
و در كلمات قصار امام على(عليه السلام) مى خوانيم: «لِلْمُؤْمِنِ ثَلاثُ ساعاتٍ: فَساعَةٌ يُناجِي فِيها رَبَّهُ وَساعَةٌ يَرُمُّ مَعاشَهُ وَساعَةٌ يُخَلِّي بَيْنَ نَفْسِهِ وَبَيْنَ لَذَّتِها فِيما يَحِلُّ وَيَجْمُلُ» ؛ (انسان مؤمن ساعات زندگى خود را به سه بخش تقسيم مى كند: قسمتى را صرف مناجات با پروردگارش مى نمايد؛ قسمت ديگرى را در طريق اصلاح معاش و زندگيش به كار مى گيرد؛ و قسمت سوم براى بهره گيرى از لذت هاى حلال و دلپسند).(3)
و در بعضى از روايات اين جمله نيز ديده مى شود: «وَذلِكَ عَوْنٌ عَلى سائِرِ السّاعاتِ»؛ (و اين قسمت اخير مايه نيرو و كمك به ساير قسمت هاست).(4)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.