پاسخ اجمالی:
امام حسین(ع) در طول مسیر کوفه و در ملاقات با آدم های مختلف همواره از حضرت یحیی و کشته شدن او یاد می کرد. حضرت یحیی به خاطر مخالفت با وقوع مفاسد اخلاقی کشته شد و سر بریده اش به عنوان هدیه برای زن ناپاکی برده شد. حضرت سیدالشهداء نیز به خاطر قیام علیه ظلم و فساد بنی امیه کشته شد و سر مبارک شان به عنوان نشانه پیروزی سپاه کوفه نزد ابن زیاد و یزید برده شد.
پاسخ تفصیلی:
از امام سجّاد(علیه السلام) نقل شده است که فرمود: «امام حسین(علیه السلام) (در مسیر کربلا) در هیچ منزلگاهى فرود نیامد و کوچ نکرد، مگر آن که از «یحیى بن زکریّا» پیامبر بزرگ خدا وکشته شدن وى یاد فرمود، و روزى چنین فرمود: «وَ مِنْ هَوانِ الدُّنْیا عَلَى اللّهِ أَنَّ رَأْسَ یَحْیَى بْنَ زَکَرِیّا اُهْدِىَ اِلى بَغِىٍّ مِنْ بَغایا بَنی إِسْرائیلَ»؛ (از پستى دنیا نزد خداوند همین بس که سر «یحیى بن زکریّا» را براى زناکارى از زناکاران بنى اسرائیل هدیه بردند!).(1)
در روایت دیگرى امام(علیه السلام) در توضیح این مطلب، فرمود:
«إِنَّ امْرَأَةَ مَلِکِ بَنِی إِسْرائیلَ کَبُرَتْ وَ أَرادَتْ أَنْ تُزَوِّجَ بِنْتَها مِنْهُ لِلْمَلِکِ، فَاسْتَشارَ الْمَلِکُ یَحْیَى بْنَ زَکَرِیّا فَنَهاهُ عَنْ ذلِکَ، فَعَرَفَتِ الْمِرْأَةُ ذلِکَ وَ زَیَّنَتْ بِنْتَها وَ بَعَثَتْها إِلَى الْمَلِکِ فَذَهَبَتْ وَ لَعِبَتْ بَیْنَ یَدَیْهِ، فَقالَ لَهَا الْمَلِکُ: مَا حَاجَتُکَ؟
قالَتْ: رَأْسُ یَحْیَى بْنِ زَکَرِیّا.
فَقالَ الْمَلِکُ: یا بُنَیَّةُ حاجَةً غَیْرَ هذِهِ.
قالَتْ: ما أُریدُ غَیْرَهُ... فَقَتَلَهُ، ثُمَّ بَعَثَ بِرَأْسِهِ إِلَیْها فِی طَشْت مِنْ ذَهَب، فَأُمِرَتِ الاَْرْضُ فَأَخَذَتْهَا، وَ سَلَّطَ اللّهُ عَلَیْهِمْ بُخْتَ نُصَّرَ».
(همسر پادشاه بنى اسرائیل پیر شده بود، خواست دخترش را به همسرى آن پادشاه درآورد. پادشاه با یحیى بن زکریّا در این مورد مشورت کرد حضرت وى را از این کار برحذر داشت، همسر پادشاه از این ماجرا با خبر شد و دخترش را آرایش کرد و به نزد پادشاه فرستاد ; دختر به نزد پادشاه رفت و به طنّازى و عشوه گرى پرداخت [تا هوش از سر پادشاه ربود].
پادشاه گفت: [براى آن که به وصالت برسم] چه مى خواهى؟
دختر گفت: سر یحیى بن زکریّا را!
پادشاه گفت: دخترم! چیز دیگرى بخواه.
گفت: جز این نمى خواهم!
امام(علیه السلام) ادامه داد: ... وى پس از این تصمیم به قتل حضرت یحیى(علیه السلام) گرفت و آن حضرت را به قتل رساند. آنگاه سر مبارکش را در طشت طلایى نهاد و به نزد آن دختر فرستاد وچندان نگذشت که زمین دختر را در خود فرود برد و «بخت نصّر» بر آنان مسلّط شد).(2)
آنجا که سر یحیى را دفن کردند پیوسته از آن محل خون مى جوشید تا بخت نصّر گروه زیادى از ظالمان بنى اسرائیل را کشت تا خون از جوشش افتاد.
لذا در پایان این ماجرا مى خوانیم امام حسین(علیه السلام) به فرزندش امام سجّاد(علیه السلام) فرمود:
«یا وَلَدِی یا عَلِىُّ وَاللّهِ لا یَسْکُنُ دَمِی حَتّى یَبْعَثَ اللّهُ الْمَهْدِىَّ فَیَقْتُلَ عَلى دَمِی مِنَ الْمُنافِقِینَ الْکَفَرَةِ الْفَسَقَةِ سَبْعینَ أَلْفاً»؛ (فرزندم! على جان! به خدا سوگند خون من آرام نخواهد گرفت تا آنگاه که خداوند [فرزندم] مهدى(عج) را مبعوث کند و او هفتاد هزار تن از منافقین کافر و فاسق را به قتل برساند).(3)
گفته هاى کوتاه و پر معنى امام(علیه السلام) در مسیر کربلا یکى از دیگرى پربارتر و عجیب تر است.
هدف امام(علیه السلام) از طرح ماجراى حضرت یحیى(علیه السلام) اشاره به این نکته است که حکّام ظالم و جبار و هواپرست او را به جرم پاکى و تقوا و مبارزه با آلودگى ها و هوسبازى ها شهید مى کنند و سر بریده اش را براى ناپاک زاده اى هدیه مى برند و این نشان مى دهد که امام(علیه السلام) از جزئیّات شهادت خود آگاه بوده، و براى اصحاب و یاران و فرزندانش شرح مى داده و آن مردان شجاع را آماده جانبازى و فداکارى تا آخرین قطره خون مى کرده است.
جمله «خون من از جوشش باز نمى ایستد تا «مهدى(علیه السلام)» قیام کند» اشاره پر معنایى به استمرار عاشوراهاى حسینى در طول تاریخ است، همان چیزى که امروز با چشم خود مى بینیم. «صَدَقَ الله وَ رَسُولُهُ وَ اَوْلِیائُهُ(علیهم السلام)» .(4)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.