پاسخ اجمالی:
هنگام حرکت حضرت سیدالشهداء(ع) از مدینه، محمد حنفیه از باب خیرخواهی به امام پیشنهاد کرد که به یمن، یا جایی دور از چشم مردم بروند. امام نیز فرمودند، تحت هیچ شرایطی تن به ذلت نمی دهند و با یزید بیعت نمی کنند. سپس امام برادر خود محمد حنفیه را به عنوان مخبر خود در مدینه، مأمور به ماندن در شهر کردند و در وصیت نامه ای سرشار از مضامین عالی هدف قیام خود را اصلاح امت رسول خدا(ص) از انحرافات، احیای امربه معروف و نهی از منکر و احیای سیره حضرت رسول(ص) و امام علی(ع) اعلام کردند.
پاسخ تفصیلی:
هنگامى که مردم از قصد امام حسین(علیه السلام) براى حرکت به کوفه با خبر شدند، گروهى از آنان امام(علیه السلام) را از این سفر برحذر داشتند.(1)
امام(علیه السلام) بعد از خوددارى و استنکاف از بیعت با یزید و در واقع اعلان جنگ به حکومت بنى امیّه، همان تفاله هاى دوران جاهلیّت عرب، ناگزیر از سفر به سوى کوفه بود؛ زیرا نفوذ بنى امیه در مدینه که در دوران حکومت عثمان به اوج خود رسیده بود، هنوز در میان افراد سرشناس و با نفوذ مدینه زیاد بود و مکّه نیز به عنوان حرم امن خدا باید از هرگونه درگیرى برکنار باشد.
در حالى که کوفه مرکز شیعیان و علاقه مندان اهل بیت(علیهم السلام) بود و اگر اختلاف و پراکندگى و ترس و بزدلى را از خود دور مى کردند ساقط کردن حکومت یزید و یزیدیان منفور براى آنان کار مشکلى نبود.
به هر حال امام(علیه السلام) بعد از مخالفت علنى با بیعت و به طور کل با حکومت یزید و آل ابى سفیان ناچار از این سفر بود.
امام(علیه السلام) هنگام صبح به خانه بازگشت. برادرش محمّد حنفیّه به نزد وى آمد و عرض کرد: «برادرم! تو محبوبترین و عزیزترین مردم نزد من هستى. به خدا سوگند! من از خیرخواهى در حقّ کسى دریغ نمى کنم، تو از همه به خیرخواهى من سزاوارترى؛ زیرا من و تو از یک ریشه ایم و تو جان و روح و چشم و بزرگ اهل بیت من هستى و پیروى تو بر من واجب است، چرا که خداوند تو را بر من شرافت بخشید و تو را از بزرگان اهل بهشت قرار داده است».
محمّد حنفیّه در ادامه افزود: «به مکّه برو، اگر آنجا براى تو امن بود پس در آنجا بمان و اگر چنین نبود به سوى یمن رهسپار شو؛ که آنان یاران جدّ و پدر تواند. آنان مهربانترین و با محبّت ترین و مهمان نوازترین مردم اند. اگر آنجا براى تو امن بود که مى مانى و گرنه به شن زارها و شکاف کوه ها رفته! و از شهرى به شهر دیگر کوچ کن! تا ببینى کار این مردم به کجا منتهى مى شود و خداوند بین ما و این گروه فاسق داورى خواهد کرد».
امام(علیه السلام) فرمود: «یا أَخی وَاللّهِ لَوْ لَمْ یَکُنْ فی الدُّنْیا مَلْجَأً وَ لا مَأْوىً، لَما بایَعْتُ یَزیدَ بَنْ مُعاوِیَة»؛ (اى برادر! به خدا سوگند! اگر در هیچ نقطه اى از دنیا، هیچ پناهگاه و جاى امنى نداشته باشم هرگز با یزید بن معاویه بیعت نخواهم کرد).
محمّد حنفیّه از سخن گفتن باز ایستاد و گریست. امام(علیه السلام) نیز مدّتى با وى گریست، سپس فرمود: «یا أَخی جَزاکَ اللّهُ خَیْراً، لَقَدْ نَصَحْتَ وَ أَشَرْتَ بِالصَّوابِ وَ أَنَا عازِمٌ عَلَى الْخُروُجِ اِلى مَکَّةَ، وَ قَدْ تَهَیَّأْتُ لِذلِکَ أَنَا وَ إِخْوَتی وَ بَنُو أَخی وَ شیعَتی، وَ أَمرُهُمْ أَمْری وَ رَأْیُهُمْ رَأْیی، وَ أَمّا أَنْتَ یا أَخی فَلا عَلَیْکَ أَنْ تُقیمَ بِالْمَدینَةِ، فَتَکُونَ لی عَیْناً عَلَیْهِمْ وَ لا تُخْفِ عَنّی شَیْئاً مِنْ أُموُرِهِمْ»؛ (برادرم! خداوند به تو پاداش نیکو دهد. خیرخواهى کردى و به راه درست اشاره کرده اى. من اکنون عازم مکّه هستم و خود و برادرانم و برادرزادگان و پیروانم را براى این سفر آماده کرده ام. برنامه و رأیشان همان برنامه و رأى من است. امّا تو اى برادرم! ماندن تو در مدینه ایرادى ندارد تا در میان آنان چشم [خبررسان] من باشى و از تمام امورشان مرا با خبر ساز!).(2)
تعبیرات امام(علیه السلام) به خوبى نشان مى دهد که بنى امیّه عرصه را بر آن حضرت تنگ کرده بودند، ولى او تصمیم نهایى خود را گرفته بود که هرگز تن به ذلّت و ننگ، ذلّت و ننگى که مایه سرافکندگى مسلمین و تزلزل مبانى اسلام است ندهد. آرى، هرگز با یزید بیعت نکند و حکومت او را به رسمیّت نشناسد.
این عهدى بود که با خدا و جدّش پیامبر(صلى الله علیه وآله) بسته بود و بر این عهد وفادار ماند و شربت شهادت را با افتخار نوشید.
سپس امام(علیه السلام) دوات و کاغذى خواست و این وصیّت نامه را براى برادرش محمّد حنفیّه نوشت:
««بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ» هذا ما أَوْصى بِهِ الْحُسَیْنُ بنُ عَلِىِّ بْنِ أَبِی طالِب إِلى أَخیهِ مُحمَّد الْمَعْرُوفِ بِابْنِ الْحَنَفِیَّةِ: أَنَّ الْحُسَیْنَ یَشْهَدُ أَنْ لا إِلهَ إِلاَّ اللّهُ وَحْدَهُ لا شَریکَ لَهُ، وَ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ، جاءَ بِالْحَقِّ مِنْ عِنْدِ الْحَقِّ، وَ أَنَّ الْجَنَّةَ وَ النّارَ حَقٌّ، وَ أَنَّ السّاعَةَ آتِیَةٌ لارَیْبَ فیها، وَ أَنَّ اللّهَ یَبْعَثُ مَنْ فِی الْقُبُورِ، وَ أَنّی لَمْ أَخْرُجْ أَشِراً وَ لا بَطِراً وَ لا مُفْسِداً وَ لا ظالِماً وَ إِنَّما خَرَجْتُ لِطَلَبِ الاِصْلاحِ فِی أُمَّةِ جَدِّی، أُریدُ أَنْ آمُرَ بِالْمَعرُوفِ وَ أَنْهى عَنِ الْمُنْکَرِ وَ أَسیرُ بِسیرَةِ جَدِّی وَ أَبی عَلىِّ بْنِ أِبی طالِب(علیه السلام)، فَمَنْ قَبِلَنِی بِقَبُولِ الْحَقِّ فَاللّهُ أَوْلى بِالْحَقِّ وَ مَنْ رَدَّ عَلَىَّ هذا أَصْبِرُ حَتّى یَقْضِىَ اللّهُ بَیْنی وَ بَیْنَ الْقَوْمِ بِالْحَقِّ وَ هُوَ خَیْرُ الْحاکِمینَ، وَ هذِهِ وَصِیَّتِی یا أَخی اِلَیْکَ وَ ما تَوْفیقی إِلاّ بِاللّهِ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ إِلَیْهِ أُنیبُ».
(«بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ» ؛ این وصیّتى است از حسین بن على بن ابى طالب به برادرش محمّد، معروف به ابن حنفیّه: حسین شهادت مى دهد که معبودى جز خداى یگانه اى که شریکى ندارد نیست، و محمّد بنده و فرستاده اوست که از جانب حق به حق مبعوث شده است و این که بهشت و دوزخ حق است و روز رستاخیز ـ بدون شک ـ خواهد آمد و خداوند خفتگان در قبرها را بر مى انگیزد. و من از سرِ مستى و طغیان و فساد انگیزى و ستمکارى قیام نکردم، تنها براى اصلاح در امّت جدّم به پا خواستم. مى خواهم امر به معروف و نهى از منکر کنم و به روش جدّم و پدرم على بن ابى طالب(علیه السلام) رفتار نمایم. هر کس سخن حقّ مرا پذیرفت، پس خداوند به پذیرش [و پاداش] آن سزاوارتر است و هر کس دعوت مرا نپذیرفت، صبر مى کنم تا خداوند میان من و این مردم به حق داورى کند که او بهترین داوران است.
این وصیّت من است به تو اى برادر! توفیق من جز از ناحیه خداوند نیست. بر او توکّل مى کنم و بازگشتم به سوى اوست).
نامه را به پایان برد و آن را مهر کرد و به برادرش محمّد سپرد و با وى خداحافظى کرد.(3)
این وصیّت نامه تاریخى به خوبى اهداف امام(علیه السلام) را از قیام آینده اش نشان مى دهد و مى گوید: قیام آن حضرت، نه براى کشورگشایى بود، نه از سر هوس حکومت و سلطه بر مردم، یا به چنگ آوردن مال و مقام دنیا؛ بلکه هدف، اصلاح امّت اسلام و برطرف ساختن کژی هایى بود که بر اثر حکومت نااهلان به وجود آمده بود و نیز احیاى امر به معروف و نهى از منکر و سنّت و سیره پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) و امیرمؤمنان على(علیه السلام) بود.
به یقین گام نهادن در چنین وادى خطرناکى که ستمگران بنى امیّه به وجود آورده بودند، جز این هدف الهى، هدفى نمى توانست داشته باشد، هر چند عافیت طلبان و مصلحت اندیشانِ نزدیک بین، آن را نمى پسندیدند.(4)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.