پاسخ اجمالی:
از جمع آورى قرائن مربوط به زندگى پيامبر(ص) و صفات و ويژگى هاى اخلاقى و عملى او و محتواى دعوت و برنامه هايى كه به كار مى بسته، آنچنان سند روشنى مى توان تهيه كرد كه با قوى ترين معجزات برابرى مى كند؛ بلكه گاه از معجزات نيز پيشى مى گيرد. امروزه از این روش در علوم مختلف استفاده می شود و در قرآن نیز به این نوع استدلال اشاره شده است.
پاسخ تفصیلی:
گاه از جمع آورى قرائن مربوط به زندگى آن پيامبر و صفات و ويژگى هاى اخلاقى و عملى او و محتواى دعوت و برنامه هايى كه به كار مى بسته، آنچنان سند روشنى مى توان تهيه كرد كه با قوى ترين معجزات برابرى مى كند؛ بلكه گاه از معجزات نيز پيشى مى گيرد.
اين نوع استدلال در سخنان پيشينيان نيز كم و بيش ديده مى شود هر چند به صورت يك دليل منسجم كمتر به چشم مى خورد.
امروز در علوم مختلف از اين طريق براى پى بردن به حقايق بهره زيادى گرفته مى شود؛ در كشف جرائم، در شناخت انواع بيمارى ها، در پى بردن به چگونگى شخصيت بزرگان پيشين در طول تاريخ، در كشف مسائلى مربوط به جهان خلقت، زمين و آسمان، گياهان و حيوانات همه از اين روش استفاده مى شود.
تفاوتى كه اين روش با مسأله استقراء كه يكى از طرق برهانى است دارد اين است كه: در استقراء بررسى روى افراد سبب مى شود كه به يك حكم كلى آشنا شويم. مثلا تعداد دنده هاى انسان هاى زيادى را بشماريم و بعد به عنوان يك قانون كلى در كتاب ها بنويسيم كه هر انسانى داراى فلان تعداد دنده است؛ ولى در روش جمع آورى قرائن آثار يك موضوع خاص وبه اصطلاح جزئى حقيقى مورد بررسى قرار مى گيرد و از مجموعه آثار، پى به مؤثرى مى بريم.
به عنوان مثال هر گاه جنايتى در نقطه اى رخ مى دهد و شخصى را به عنوان متهم در دادگاه احضار مى كنند و او به كلى منكر مى شود و شاهد و گواهى نيز در ميان نيست؛ يك قاضى باهوش در اينجا تنها به اين قناعت نمى كند كه چون متهم منكر است و شاهدى در كار نيست بايد پرونده مختومه شود؛ بلكه با تحقيقات گوناگون به گردآورى قرائن مى پردازد و امور زيادى را مورد بررسى قرار مى دهد.
الف ـ سوابق متهم.
ب ـ نوع رابطه اى كه متهم با كسى كه جنايت بر او واقع شده داشته است و اين كه آيا خصومت و اختلافى در كار بوده يا نه؟
ج ـ مكان و زمان وقوع حادثه و اين كه متهم آيا مى تواند توضيح دهد كه در آن زمان كجا بوده است؟
د ـ نوع سلاح يا گلوله اى كه در اين حادثه به دست آمده و آيا هرگز متهم با چنين سلاحى سر و كار داشته يا نه؟
هـ ـ ملاحظه وضع بدنى متهم و شخصى كه جنايت بر او واقع شده است، كه آيا آثارى از درگيرى در بدن آنها ديده مى شود يا نه و آيا متهم توضيحى براى آن آثار دارد يا نه؟
وـ احساسى كه به متهم، هنگام مشاهده لباس مقتول و بر اثر ديدن آثار جرم دست مى دهد كه آيا هيجان زده مى شود يا آرامش خود را كاملا حفظ مى كند؟
زـ وضع روحى متهم و مقايسه آن با سابق. آيا وضع او يكسان است يا ناآرامى بر روح او حاكم شده است؟
ح ـ آيا در پاسخ به سؤالات بازپرس و قاضى گرفتار دست پاچگى، هيجان، تناقض گويى و مانند آنها مى شود يا نه؟
همچنين مسائل بسيار ديگرى كه، هر چند يك به يك براى اثبات مطلبى كافى نيست ولى گاه بررسى آنها جاى هيچ گونه شك و ترديدى باقى نمى گذارد كه جرم به وسيله متهم واقع شده است و همين به قاضى قوت قلب مى دهد كه مسأله را با حوصله دنبال كند و چه بسا منتهى به اقرار طرف نيز مى شود.
بلكه مى توان گفت اقرار يك دليل ظنى است؛ زيرا بسيار ديده شده است كه افرادى براى فرار از چنگال مجازات، پول هنگفتى به ديگرى داده اند كه اقرار كند و او را اميدوار نموده اند كه سرانجام نجاتش مى دهند.
همچنين شهادت شهود يك دليل ظنى است؛ زيرا احتمال خطا يا تبانى در مورد آنها غير ممكن نيست (شك نيست كه شهادت شهود و اقرار پذيرفته مى شود، منظور اين است كه آنها در نهايت امر، دلايل ظنى مقبولى هستند در حالى كه جمع آورى قرائن در صورتى پذيرفته مى شود كه به مرحله قطعى و يقينى برسد).
در قضاوت هاى اسلامى نيز نمونه هاى روشنى از اين مسأله ديده مى شود كه گاه حتى به وسيله يك قرينه، حكمى اثبات شده است مانند: داستان اختلاف غلام و مولى در عصر اميرالمؤمنين(عليه السلام) و دستور (صورى) گردن زدن غلام و عقب كشيدن يكى از آن دو، سر خود را كه معلوم شد غلام او است.
يا داستان اختلاف آن دو زن بر سر نوزاد و دستور (صورى) شقّه كردن آن نوزاد و گذشت مادر واقعى از حق خودش كه دليل بر صدق دعوى او بود، و امثال و نظاير ديگر.
به هر حال استفاده از اين روش براى رسيدن به نتايج قطعى نه تنها در مسائل قضايى بلكه در بسيارى از علوم و همچنين مسائل مختلف اجتماعى و سياسى معمول و كارساز است، و ما در مسأله اثبات نبوت انبياء به خوبى مى توانيم از اين روش استفاده كنيم و گاه تأثير آن در ايجاد اطمينان و يقين از معجزات معمولى بيشتر است.
در آيات متعددى از قرآن اشارات پرمعنايى نسبت به اين دليل ديده مى شود، از جمله:
1. آياتى كه از وجود پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) تعبير به شاهد و سراج منير (چراع پرنور) و برهان و شمس كرده است.
در آيه 45 و 46 سوره احزاب مى خوانيم: «يا اَيُّهَا النَّبِىُّ اِنّا اَرْسَلْناكَ شاهِداً وَ مُبَشِّراً ونَذيراً * و داعياً اِلَى اللهِ بِاِذْنِه وَ سِراجاً مُنيراً»؛ (اى پيامبر! ما تو را گواه فرستاديم و بشارت دهنده و بيم دهنده. * و تو را دعوت كننده به سوى خدا به فرمان او قرار داديم و چراغى روشنى بخش).
در اين دو آيه از يك سو پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) به عنوان شاهد و گواه، معرفى شده كه طبق يك تفسير شاهد و گواه بر حقانيت خويش است، زيرا اوصاف و اخلاق و برنامه هاى سازنده و سوابق درخشان و عملكرد او گواه بر حقانيت مكتب و صدق دعوت او است.(1)
از سوى ديگر پيامبر(صلى الله عليه وآله) به عنوان چراغ روشنى بخش و نور افشان شناخته شده و مى دانيم چراغ، خود دليل بر خويشتن است و نياز به معرف ندارد، و به گفته معروف: «آفتاب آمد دليل آفتاب».
تعبير به برهان در آيه 174 سوره نساء: «يا اَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جاءَكُمْ بُرْهانٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَاَنْزَلْنا اِلَيْكُمْ نُوراً مُبيناً»؛ (اى مردم! دليل روشنى از طرف پروردگارتان براى شما آمده؛ و نور آشكارى [كتاب آسمانى] به سوى شما نازل كرده ايم) اشاره ديگرى به اين حقيقت است.
زيرا «برهان» از ماده بَرَه (بر وزن فرح) به معناى سفيد شدن است و از آنجا كه استدلالات روشن، چهره حق را آشكار و نورانى و سفيد مى سازد به آن برهان گفته مى شود و به عقيده جمعى از مفسران، منظور از برهان در اين آيه شخص پيامبر(صلى الله عليه وآله)(2) و منظور از نور، قرآن مجيد است، بنابراين وجود شخص پيامبر(صلى الله عليه وآله) به عنوان برهان معرفى شده و اين به خاطر آن است كه علاوه بر معجزات، آثار و قرائنى در وجود او است كه از حقانيت او خبر مى دهد.
همچنين در تفسير «وَالشَّمْسِ وَ ضُحيها»؛ (به خورشيد و گسترش نور آن در صبگاهان سوگند)(3) در روايات متعددى آمده است كه «شمس» اشاره به وجود پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) و قمر اشاره به وصّى بر حق او على(عليه السلام) است.(4)
بديهى است كه براى اثبات وجود آفتاب نياز به دليلى جز همان وجود او نيست. چرا كه آفتاب تابنده و پرفروغ به محض طلوع از افق مشرق، همگان را از وجود خويش آگاه مى سازد.(5)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.