پاسخ اجمالی:
قرآن در مورد قتل نفس می فرماید: هر کس انسانى را بدون جهت به قتل برساند، گویا همه انسان ها را کشته است؛ و این حقیقت اجتماعى و تربیتى را بازگو مى کند که: کسى که دست به خون انسان بى گناهى مى آلاید در حقیقت چنین آمادگى را دارد که انسان هاى بى گناهِ دیگرى را نیز بکشد. آری جامعه انسانى در حقیقت یک واحد بیش نیست و افراد آن همانند اعضاى یک پیکرند، هر لطمه اى به عضوى از اعضاى این پیکر برسد، اثر آن کم و بیش در سائر اعضاء آشکار مى گردد. از این آیه، اهمیت مرگ و حیات یک انسان از نظر قرآن کاملاً آشکار مى شود.
پاسخ تفصیلی:
این اشکال ممکن است هنگام مطالعه آیه 32 سوره «مائده» به وجود آمده باشد، در آیه فوق مى خوانیم: (به خاطر همین موضوع، بر بنى اسرائیل مقرّر داشتیم که: هر کس انسانى را بدون ارتکاب قتل، و بدون فساد در روى زمین به قتل برساند، چنان است که گویا همه انسان ها را کشته است و کسى که انسانى را از مرگ نجات دهد گویا همه انسان ها را از مرگ نجات داده است)؛ «مِنْ أَجْلِ ذلِکَ کَتَبْنا عَلى بَنی إِسْرائیلَ أَنـَّهُ مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَیْرِ نَفْس أَوْ فَساد فِی الأَرْضِ فَکَأَنـَّما قَتَلَ النّاسَ جَمیعاً وَ مَنْ أَحْیاها فَکَأَنـَّما أَحْیَا النّاسَ جَمیعاً»(1).
در تفسیر «تبیان» شش پاسخ، در «مجمع البیان» پنج پاسخ و در «کنز العرفان» چهار پاسخ براى سؤال فوق داده شده است که پاره اى از آنها از معنى آیه بسیار دور است.(2)
آنچه مى توان در پاسخ سؤال فوق گفت، این است که: قرآن در این آیه یک حقیقت اجتماعى و تربیتى را بازگو مى کند؛ زیرا:
اوّلاً ـ کسى که دست به خون انسان بى گناهى مى آلاید، در حقیقت چنین آمادگى را دارد که انسان هاى بى گناهِ دیگرى را که با آن مقتول از نظر انسانى و بى گناهى برابرند، مورد حمله قرار دهد و به قتل برساند.
او در حقیقت، یک قاتل است و طعمه او انسانِ بى گناه، و مى دانیم از این نظر تفاوتى در میان انسان هاى بى گناه نیست.
همچنین کسى که به خاطر نوع دوستى و عاطفه انسانى، دیگرى را از مرگ نجات بخشد، این آمادگى را دارد که این برنامه انسانى را در مورد هر بشر دیگرى انجام دهد.
او علاقمند به نجات انسان هاىِ بى گناه است و از این نظر، براى او این انسان و آن انسان، تفاوت نمى کند و با توجه به این که قرآن مى گوید: «فَکَأَنَّما...» استفاده مى شود که: مرگ و حیات یک نفر اگر چه مساوى با مرگ و حیات اجتماع نیست، اما شباهتى به آن دارد.
ثانیاً ـ جامعه انسانى در حقیقت یک واحد بیش نیست و افراد آن همانند اعضاى یک پیکرند، هر لطمه اى به عضوى از اعضاى این پیکر برسد، اثر آن کم و بیش در سائر اعضاء آشکار مى گردد;؛ زیرا یک جامعه بزرگ، از افراد تشکیل شده و فقدان یک فرد، خواه ناخواه ضربه اى به همه جامعه بزرگ انسانى است.
فقدان او سبب مى شود که به تناسب شعاع تأثیر وجودش در اجتماع، محلى خالى بماند، و زیانى از این رهگذر دامن همه را بگیرد.
همچنین احیاى یک نفس، سبب احیاى سائر اعضاى این پیکر است؛ زیرا هر کس به اندازه وجود خود، در ساختمان مجتمع بزرگ انسانى و رفع نیازمندى هاى آن اثر دارد، بعضى بیشتر و بعضى کمتر.
و اگر در بعضى از روایات مى خوانیم: مجازات چنین انسانى در قیامت مجازات کسى است که همه انسان ها را کشته، اشاره به همین است، نه این که از هر جهت مساوى یکدیگر باشند. لذا در ذیل همین روایات مى خوانیم، اگر تعداد بیشترى را بکشد، مجازات او به همان نسبت مضاعف شود!(3)
از این آیه، اهمیت مرگ و حیات یک انسان از نظر قرآن کاملاً آشکار مى شود، و با توجه به این که: این آیات، در محیطى نازل گردیده که خون بشر مطلقاً در آن ارزشى نداشت، عظمت آن آشکارتر مى گردد.
قابل توجه این که: در روایات متعددى وارد شده است که آیه، اگر چه مفهوم ظاهریش مرگ و حیات مادّى است، اما مهم تر از آن مرگ و حیات معنوى، یعنى گمراه ساختن یک نفر، یا نجات او از گمراهى است.
کسى از امام صادق(علیه السلام) تفسیر این آیه را پرسید، امام فرمود:
«مِنْ حَرْق أَوْ غَرْق ـ ثُمَّ سَکَتَ ـ ثُمَّ قالَ تَأْوِیْلُهَا الأَعْظَمُ أَنْ دَعاها فَاسْتَجابَ لَهُ»؛
یعنى منظور از «کشتن» و «نجات از مرگ» که در آیه آمده: (نجات از آتش سوزى یا غرقاب و مانند آن است ـ سپس امام سکوت کرد ـ بعد فرمود: تأویل اعظم و مفهوم بزرگ تر آیه این است که دیگرى را دعوت به سوى راه حق یا باطل کند، و او دعوتش را بپذیرد).(4).(5)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.