پاسخ اجمالی:
انسان از طریق عقل بخش مهمّى از بایدها و نبایدها که از مستقلاّت عقلیه است مانند خوبى انواع احسان و نیکوکارى، و زشتى انواع ظلم و فساد را در مى یابد؛ ولى گاه در همین امور مسلّم از سوى شیاطین و وسوسه گران ایجاد شک و تردید مى شود و یا به دست فراموشی سپرده می شود؛ لذا انبیاء به یارى انسان ها مى آیند و بر این ادراکات عقلى صحّه مى گذارند، و وسوسه ها را خنثى مى کنند. این چیزى است که در برخی از آیات قرآن از آن تعبیر به تذکر (یادآورى) شده است.
پاسخ تفصیلی:
انسان بسیارى از حقایق موجود عالم هستى و همچنین بایدها و نبایدها را با عقلش درک مى کند؛ ولى همیشه وسوسه هایى در این ادراکات عقلى نهفته است، مخصوصاً نق زدن هاى سوفسطایى ها یا گروه هاى منکر حسن و قبح عقلى و مانند آنها در بعضى افکار، تزلزل ایجاد مى نماید و آنها را نسبت به همین ادراکات ضرورى و مستقلاّت عقلى نیز بدبین مى سازد. اینجا است که لطف خدا ایجاب مى کند، پیامبرانى ارسال کند تا ضمن دعوت به سوى خدا، بر این ادراکات عقلى نیز صحّه بگذارند، و یا فتنه هاى واقعى خرد انسانى را با بیان خود که از وحى آسمانى سرچشمه مى گیرد تأیید و تأکید کنند، و دست وسوسه گران را از دامان این ادراکات کوتاه سازند. این چیزى است که قرآن از آن تعبیر به تذکر (یادآورى) کرده است. خداوند در قرآن مى فرماید: ( این [قرآن] پیام [و ابلاغى] براى [عموم] مردم است تا همه به وسیله آن انذار شوند، و بدانید او خداى یکتا است؛ و تا صاحبان مغز [و اندیشه] پند گیرند)؛ «هَذَا بَلاَغٌ لِلنَّاسِ وَ لِیُنْذَرُوا بِهِ وَ لِیَعْلَمُوا اَنَّمَا هُوَ اِلهٌ وَاحِدٌ وَ لِیَذَّکَّرَ اُولُوا الاَْلْبَابِ». (1)
تعبیر به «ذکر» در آیات قرآن، بسیار فراوان است؛ این تعبیر پنجاه و دوبار در آیات مختلف آمده که در بسیارى از موارد، اشاره به قرآن مجید مى باشد. تعبیر به «ذَکِّرْ» - به صورت فعل امر و خطاب به پیامبر - در شش مورد آمده است، و تعبیر به «یتذکّر» در هشت مورد و «تذکّرون» هفده مورد، و «یتذکّرون» هفت مورد، و همچنین سایر مشتقّات این ماده در آیات قرآن فراوان به کار رفته است، که همگى نشان مى دهد لااقل بخش مهمّى از تعلیمات انبیاء جنبه یادآورى دارد. این تعبیرات قرآنى مى تواند اشاره به همان باشد که در بالا گفته شد، و آن این که انسان از طریق عقل یک سلسله حقایق را درک مى کند، و بخش مهمّى از بایدها و نبایدها که از مستقلاّت عقلیه است مانند خوبى انواع احسان و نیکوکارى، و زشتى انواع ظلم و فساد را در مى یابد؛ ولى گاه در همین امور مسلّم از سوى شیاطین و وسوسه گران ایجاد شک و تردید مى شود، اینجا است که انبیاء به یارى انسان ها مى آیند و بر این ادراکات عقلى صحّه مى گذارند، و وسوسه ها را خنثى مى کنند؛ و به تعبیر دیگر یادآورى مجدّدى نسبت به این امور دارند. بعضى از فلاسفه مانند افلاطون و پیروان او تمام علوم انسانى را نوعى یادآورى مى دانند، و معتقدند که روح انسان قبل از ورود به این عالم همه این حقایق را مى دانسته؛ سپس حجاب هاى عالم ماده باعث فراموشکارى او شده است. (2)
بنابراین تعلیم و تعلّم خواه از طریق انبیا و پیامبران الهى باشد، یا از طریق تجربه، و بیان استاد، همه نوعى یادآورى است. مسلّماً هیچ دلیل قانع کننده اى براى این ادّعا با این گستردگى در دست نیست. آنچه مسلّم است همان است که بخشى از معلومات انسان از طریق فطرت یا عقل به دست مى آید و گاه اینها به دست فراموشى و بى اعتنایى سپرده مى شود، و یا وسوسه هایى به آن راه مى یابد، وظیفه انبیاء ضمن تعلیم مسائل تازه به انسان آن است که این گونه علوم را که واقعیّت دارد نیز تقویت و تحکیم کنند و وساوس را از آن بزدایند!(3)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.