پاسخ اجمالی:
برهمائي ها، بعثت پيامبران را بيهوده و غير معقول دانسته اند؛ چون: 1. پيامبران آنچه را كه مي آورند يا عقل دركش مي كند يا نمي كند. اگر عقل دركش كند ديگر نيازي به آنان نيست و اگر عقل درك نكند انسان زير بار امر غير معقول نمي رود. 2. چرا انسان بايد خود را بدون دليل در اختيار ديگري قرار دهد؟ و ... ؛ اما در پاسخ بايد گفت: 1. قسمت عمده تعليمات انبياء مربوط به خارج از قلمرو درك عقل است. 2. پيروى از انبياء بدون قيد و شرط نيست و آنها با احكام عقلى هماهنگ هستند و اگر قدمى برخلاف احكام مُسلّمِ عقلى بردارند، نشانه عدم صداقت آنها در دعوى نبوّت است و ... .
پاسخ تفصیلی:
در حالى كه از سويى طرفداران مذاهب بزرگ و زنده جهان، بعثت پيامبران خدا را براى تعليم و تربيت نوع انسان، لازم و حتمى مى شمرند و بدون آن همه چيز (حتى نظام اجتماعى) را ناقص مى دانند و دلايل گوناگونى براى اين ادّعا مى آورند، از سوى ديگر برهمائي ها، به طور كلى بعثت پيامبران را بيهوده و بلكه محال و غير معقول دانسته و انجام همان وظايفى را كه عقل براى انسان تعيين مى كند كافى مى شمرند و بيش از آن براى بشر در پيشگاه خداوند، وظيفه اى قائل نيستند! در اينجا لازم است با منطق و طرز تفكّر برهمائي ها(1) آشنا شويم تا زمينه فكرى مناسبى براى بحث ها براى ما پيدا شود.
برهمائي ها مى گويند:
1. پيامبران آنچه را كه ممكن است براى ما بياورند از دو حالت خارج نيست:
الف) عقلِ ما آن را درك مى كند.
ب) عقلِ ما آن را درك نمى كند.
اگر عقلِ ما آن را درك مى كند، احتياجى به زحمت پيامبران نيست و اگر درك نمى كند (يعنى نامعقول است)!، اصلاً قابل قبول نيست؛ زيرا هيچ انسانى زير بار چيزهاى غير معقول نمى رود.
2. گناهى از اين بزرگ تر نيست كه انسانى خود را بدون چون و چرا در اختيار انسان ديگرى ـ كه مثل خود اوست ـ بگذارد و مانند يك جماد، مطيع اراده و ميل او باشد و هيچ اراده اى از خود نداشته باشد. اصولاً پيامبران چه فضيلتى نسبت به ما دارند؟ و به كدام دليل، اين همه مقام را براى خود قائلند؟ اگر كارهاى خارق العاده اى انجام مى دهند، اشخاص ديگرى هم هستند كه چنين مى كنند و ادعايى هم ندارند!
3. استدلال هاى عقلى، آشكارا ما را با خدا آشنا مى سازند، نعمت هاى فراوانِ او را به ما معرفى مى كنند، ما را به خضوع و شكر در برابر او وا مى دارند و از كُفران و ناسپاسى بر حذر مى دارند. اگر به اين فرمان عقل، گردن نهيم جزاى خير و گرنه مستحقّ مجازات خواهيم بود. اگر سخن پيامبران مطابق اين حكم عقلى باشد، كارى انجام نداده اند و اگر با آن مخالفت كنند، بزرگترين دليلِ خلاف گوييِ آنها همين است.
اين نمونه هايى از دلايل «مخالفينِ سرسخت» بود.
اشتباهات روشن
نخستين مطلبى كه در استدلال اول برهمائي ها به چشم مى خورد اين است كه در ميان «نامعقول» و «مجهول» تفاوتى قائل نشده اند و تصوّر كرده اند كه عقلِ ما مى تواند همه چيز را درك كند و خوب و بدِ آن را معرفى نمايد؛ يعنى عقل مى تواند مانند يك كارشناس مُطّلع، در مورد هر مسئله اى قضاوت كند و صحيح را از باطل روشن سازد.
جواب استدلال اول
اولين اشتباه برهمائي ها همين است. همه مى دانيم كه بيشتر حقايق اين عالَم از ديد تيزبين دانشمندانِ جهان پنهان است و معلوماتِ ما در برابر مجهولات، مانند قطره اى در برابر دريايى بيكران است.(2) به جرأت مى توان گفت: تمام معلوماتِ دانشمندان و متفكّرانِ بشر كه در طى هزاران سال مطالعات و آزمايش هاى طاقت فرسا در راه شناختِ حقايقِ جهان به دست آمده و به صورت كتاب هاى بى شمارى نوشته شده كمتر از يك صفحه از كتاب فوق العاده قطورى است كه شايد ابتدا و انتهاى آن، معادل ابتدا و انتهاى عالَم
هستى باشد.(3) بنابراين قلمرو قضاوت و درك عقلِ ما منحصراً همان منطقه كوچكى است كه شعاع علم و دانش، آن را روشن ساخته و به كلى از ماوراء آن بى خبريم؛ در حالى كه قسمت عمده تعليمات انبياء مربوط به همين قسمت است؛ يعنى آنها ما را با حقايق تازه اى آشنا مى سازند كه به كلّى بر ما مخفى بوده است.
منطقِ برهمائي ها در اين قسمت درست مانند آن داستان معروف است كه مى گويند: ناطقى از مستمعينِ خود پرسيد: آيا مى دانيد كه چه مى خواهم براى شما بگويم؟ اگر مى دانيد پس چه بگويم؟ و اگر نمى دانيد مرا با آدمى كه نمى داند چه كار؟ ... ولى مستمعين مى بايست گفته باشند: نمى دانيم و مى خواهيم از تو ياد بگيريم. گذشته از اين بسيار اتفاق افتاده كه ما در معلوماتِ خود دچار اشتباه مى شويم و با تذكراتِ صحيح و منطقى متوجّه حقيقت مى گرديم. يك قسمت ديگر از تعليمات انبياء، اصلاح اشتباهات ماست، آنها هستند كه ما را از انحرافاتِ فكرى باز مى دارند. از همه اينها كه بگذريم در همان قسمت هايى كه فكر مى كنيم عقلِ ما به طور صحيح دريافته، گاه دچار اضطرابِ خاطر و وسوسه مى شويم كه آيا درست فهميده ايم يا اشتباه مى كنيم؟ بديهى است تأييد و تصديقِ پيامبران نسبت به آنچه درست فهميده ايم، ما را در معلوماتِ صحيح خود راسخ تر و مصمّم تر مى سازد و در اين قسمت نيز از تعليمات و تذكّرات آنها بى نياز نيستيم. اين هم قسمت ديگرى از تعليمات آنهاست.
جواب استدلال دوم
در مورد استدلال دوم بايد گفت: اين سخن به كلى از موضوعِ بحث خارج است؛ زيرا بحث در اين نيست كه ما خود را در بست در اختيار كسى بگذاريم كه همه چيزش مثل ماست؛ بلكه بحث در اين است كه ما خود را در اختيار كسى بگذاريم كه مقام علم و دانش او با ما اصلاً قابل قياس نيست، او مستقيماً به آفريدگار جهان اتّصال دارد و از درياى بيكران علم و دانش او بهره مى گيرد. به علاوه جز پاكى، تقوی و فضيلت، راه و رسم ديگرى ندارد. سخن ما تنها درباره چنين كسى است. راه شناختن او كدام است؟ اين خود بحث جداگانه اى مي طلبد كه لازم است در جاي خود به صورت مفصّل در موردش تحقيق و بررسي شود.
ديگر اينكه: پيروى از انبياء، يك پيروى بدون قيد و شرط و بى چون و چرا نيست. پيامبران با احكام عقلى ما هماهنگ و هم صدا هستند و آنچه را كه عقلِ ما به روشنى دريافته، مورد تأييد آنهاست و چنانچه مدّعى نبوّت، قدمى بر خلاف اين گونه احكام مُسلّمِ عقلى بردارد، خود نشانه عدمِ صدق گفتار او در دعوى نبوّت است: «كُلَّمَا حَكَمَ بِهِ الْعَقْلُ حَكَمَ بِهِ الشَّرْعُ»؛ (هر چه كه عقل به آن حكم داده، شرع نيز به آن حكم داده است). تسليم شدن در برابر كسى كه در وى آن همه مزاياى علمى و اخلاقى است و با آنچه علم و عقل به روشنى دريافته هم صدا است، نه تنها گناه نيست؛ بلكه دقيقاً منطبق بر عقل و منطق است.
اما اينكه برهمائيان مى گويند: اگر پيامبران كارهاى خارق العاده اى انجام مى دهند كسان ديگرى نيز هستند كه اين گونه كارها را انجام دهند و ادّعايى هم ندارند، اين قسمت مربوط به تفاوت ميان معجزه و ساير كارهاى خارق العاده اى است كه از بعضى سر مى زند و تفاوت آنها در كتب مختلف به صورت مشروح و مفصّل بحث شده است.
جواب استدلال سوم
استدلال سوم برهمائي ها هم در حقيقت تكرارِ همان مطلب اول است و آنچه در پاسخ آن گفتيم عيناً در اين مورد نيز صدق مى كند و احتياجى به تكرار نيست.(4)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.