پاسخ اجمالی:
مي دانيم كه آسمان ها و زمين و موجودات بى هدف آفريده نشده است و از طرف ديگر مي دانيم كه هدف آفرينش نه به ذات مقدس خدا كه به ما مخلوقات بازگشت مى كند. حال ما چگونه مى توانيم در پيمودن اين راه، تنها به علم و دانش بشر تكيه كنيم؛ در حالى كه هنوز بعد از آن همه پيشرفت هاى شگرف علمى، بسيارى از مسائل ابتدايى بر ما مجهول است؟ اينجاست كه بايد صريحاً گفت: براى رسيدن به هدف آفرينش (پرورش و تكاملِ وجود ما در جهات مختلف) نيازمند وحى و تعليم پيامبران الهى هستيم.
پاسخ تفصیلی:
هيچ آدم با شعورى نمى تواند باور كند كه براى سير و حركت در گوشه اى از اين جهانِ وسيع و پهناور به هزاران برابرِ عمرِ نوح(عليه السلام) و تندروترين مَركبِ خيال (امواجِ سرسام آور نور كه 300 هزار كيلومتر در ثانيه است) احتياجى نيست و آن همه كهكشان ها و سحابى ها، آن همه اتم ها با آن ساختمان حيرت انگيز و با آن همه اَشكال مختلفِ حيات و زندگى، بى هدف آفريده شده است. اين موضوع با علم و حكمت خدا، حتى با علم و دانشى كه ميليون ها مرتبه از آن كمتر باشد سازگار نيست. بنابراين بايد اعتراف كنيم كه حتماً هدفِ بزرگى در ساختمان اين جهانِ پهناور وجود داشته است. از طرفى در بحث هاى خداشناسى(1) اين نكته را به خوبى آموخته ايم كه هدف آفرينش چيزى نيست كه به ذات مقدس خدا بازگشت كند؛ زيرا او از هر جهت، وجودى است بى نهايت (بى نهايت در بى نهايت!) بنابراين چيزى كم ندارد و كمالى را فاقد نيست كه بخواهد با آفرينش اين جهان براى خود فراهم سازد و خود را تكميل كند(2) او سرچشمه و منبع هر كمال است و كمالى در خارج از وجود او نيست كه از غير خود آن را تحصيل كند. از اين بيان چنين نتيجه مى گيريم كه حتماً هدف آفرينش چيزى بوده كه به ما مخلوقات بازگشت مى كند و به عبارت ساده تر منظور از آفرينش، همان تكاملِ وجود ماست.
اكنون كه از هدف آفرينش به طور مختصر آگاه شديم، اين سؤال پيش مى آيد كه آيا راه رسيدن به اين هدف (تكامل و پرورشِ وجود ما در تمام جنبه هاى علمى و عملى) آن قدر روشن و واضح است كه احتياجى به هيچ گونه علم و دانشى نباشد؟ يا اينكه براى رسيدن به اين هدف، محتاج به علوم زيادى هستيم كه در پرتو آن در بي راهه ها و سنگلاخ ها سرگردان نشويم، از خرافات و انحرافات مصون بمانيم، آنچه ما را در اين راه طولانى و پر پيچ و خم تقويت و يا تضعيف مى كند به خوبى بشناسيم و خلاصه اينكه: به تمام معنى از عوامل سعادت و نيك بختى با خبر باشيم؟ آيا با اين علم و دانشِ محدود بشرى كه پس از آن همه تلاش و كوششِ دانشمندان، اسرار اين جهان و بلكه وجود خود ما، هم چنان به صورت معمّايى باقى مانده و در كنار هر فصلى از علوم، هزاران نقطه ابهام و علامت استفهام به چشم مى خورد كسى را مى توان پيدا كرد كه با توسّل به همين معلومات از تمامِ اسرار و رموز و عوامل سعادتِ بشر با خبر باشد و راه صحيحِ وصول آن را با تمام مشخّصات به او نشان دهد؟ ما چگونه مى توانيم در پيمودن اين راه، تنها به علم و دانش بشر، تكيه كنيم، در حالى كه هنوز بعد از آن همه پيشرفت هاى شگرف علمى، بسيارى از مسائل ابتدايى بر ما مجهول است؟ ما همه چيز را با عقل خود تشخيص مى دهيم؛ ولى آيا مى توانيد دانشمندى را در جهان پيدا كنيد كه به راستى بداند حقيقت اين عقل چيست؟! ما قبل از هر چيز يك موجود زنده و جاندار هستيم؛ ولى آيا بزرگ ترين زيست شناسان دنيا مى توانند بگويند كه حقيقت زندگى و جان چيست؟! تحت چه عواملى پيدا شده و چه قوانينى بر آن حكومت مى كند؟ اين از نظر شناسايى روح و جسمِ خود.
اما از نظر اجتماعى: دنياى امروز از نظر اجتماعى و بلكه سياسى و اقتصادى به چند قطب كاملا متضادّ تقسيم شده، اين چند دسته براى خود، دانشمندان و متفكرانى دارند و براى اثبات درستى عقيده و مرام خود و نادرستى عقيده و مرام طرف مقابل، هزاران كتاب، رساله و مقاله نوشته و ميليون ها سخنرانى كرده اند. هر كدام روش خود را تنها راه ترقّى و سعادت مى داند و راه ديگرى را مايه بدبختى، و عقب افتادگى و هرج و مرج! و هر چند يك بار، اين كشمكش به صورت جنگِ گرم و سرد ظهور پيدا مى كند. در حقيقت دنياى امروز در تشخيص الفباى زندگى اجتماعى، سياسى و اقتصادى خود تا اين اندازه سرگردان و حيران است و مرجعى براى حل اختلاف عقيده ندارند، و با اين حال باز مى توان گفت: بشر تنها با پاى عقل و دانشِ خود مى تواند اين راه را طى كند و به سر منزل سعادت برسد؟ چرا چنين است؟؛ زيرا معلومات ما در برابر انبوه مجهولات به قدرى ناچيز است كه اصلا به حساب نمى آيد.
از طرفى ما مسلّماً در معلومات خود دچار اشتباهاتى مى شويم. واضح ترين دليل اين است كه: همواره متفكران بزرگ بشر ـ به غير از مسائل كاملا روشن و بديهى ـ(3) در مسائل زيادى با هم اختلاف نظر دارند و كمتر مسئله اى را مى توان پيدا كرد كه از طرف دانشمندان و متفكّرانِ بزرگ، نظرهاى متناقضى درباره آنها اظهار نشده باشد. بديهى است كه همه اين نظراتِ ضد و نقيض نمى تواند درست باشد و حتماً گروهى از اين دانشمندان بزرگ در اشتباه هستند. بنابراين معلوماتى كه ممكن است اين قدر آميخته به اشتباهات باشد تا چه اندازه قابل اطمينان خواهد بود؟ و در راه رسيدن به آن هدفِ عالى چه اندازه كمك خواهد كرد؟ آيا ما نيازمند به كسى نيستيم كه اشتباهات ما را در تشخيص راه درستِ سعادت اصلاح كند؟ و خود دچار اشتباه و خطا نشود؟
البته نمى توان انكار كرد كه در ميان معلومات ما واقعيّات صحيح و درستى وجود دارد، اين دسته از معلومات، گرچه نسبت به مجهولات ما بسيار كم و ناچيز است؛ ولى در حدِّ خود كم نيست؛ اما عيب كار اينجاست كه بر اثر اشتباهاتى كه در غير مسائل بديهى، دامنگير ما و بلكه بزرگ ترين متفكّران و دانشمندان مى شود، نمى توانيم با اطمينانِ كامل روى اينها تكيه كنيم و از وسوسه و تزلزلِ خاطر در امان باشيم. آيا ضرورت ندارد كسى كه داراى تشخيصِ صحيح و خالى از هر گونه اشتباه است، ما را نيز در اين قسمت تأييد كند و بر معلومات صحيح ما صحّه بگذارد تا با اطمينان خاطر در راه آن هدف مقدس از آن استفاده كنيم؟ اينجاست كه بايد صريحاً بگوييم: براى رسيدن به هدف آفرينش (پرورش و تكاملِ وجود ما در جهات مختلف) قبل از هر چيز يك سلسله تعليماتِ جامع و صحيح كه خالى از هر گونه اشتباه و متّكى به واقعيات زندگى است ضرورت دارد و اين جز از طريق وحى و تعليم پيامبران الهى ـ كه مستقيماً با مبدأ جهان آفرينش ارتباط دارند ـ ممكن نيست. آرى تنها در سايه تعليمات پيامبرانِ خداست كه مى توانيم از يك طرف نقايص معلومات خود را برطرف سازيم و از طرف ديگر، اشتباهات خود را اصلاح نماييم، و به معلومات صحيح خود با تأييد آنها اطمينان خاطر پيدا كنيم.(4)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.