پاسخ اجمالی:
فلاسفه جدید وحى را از مظاهر «شعور باطن» یا «شعور ناآگاه» مى شمرند. آنان جهان روح را به کمک دلائل حسی اثبات کرده اند و مسئله وحی را تجلی گاه شعور ناآگاه می شمارند که به مراتب از شعور آگاه قوی تر است.
اما این گفته، صرفا یک ادعا و فرضیه است. اشتباه آنان این است که خواسته اند پیامبران را بدون وحی و تنها با معیارهای علوم طبیعی بسنجند و منکر هر چیزی که از این دایره بیرون است شده اند.
پاسخ تفصیلی:
این گروه از فلاسفه، به طور خلاصه وحى را به عنوان یکى از مظاهر «شعور باطن» یا «شعور ناآگاه» مى شمرند.
در «دائرة المعارف» قرن بیستم در ماده «وحى» چنین آمده است: «غربى ها تا قرن شانزده میلادى مانند سایر ملت ها قائل به وحى بودند، چون کتاب هاى مذهبى آنان پر از اخبار انبیاء بود، علم جدید آمد، و قلم روى کلیه مباحث روحى و ماوراء طبیعى کشید، و مسأله وحى نیز جزء افسانه هاى قدیمى شمرده شد!...
قرن نوزده میلادى، فرا رسید جهان روح، به وسیله دانشمندان، به کمک دلائل حسى اثبات شد، مسأله وحى، نیز مجدداً زنده گردید، این مباحث را روى اسلوب تجربى و عملى دنبال کردند، و به نتائجى رسیدند که هر چند با نظریه علماى اسلامى تفاوت داشت، اما قدم برجسته به سوى اثبات، موضوع مهمى محسوب مى شود که روزى از خرافات شمرده مى شد.
این جمعیت، روى مباحث روحى مطالعه کردند و تاکنون (هنگام تألیف دائرة المعارف) پنجاه جلد کتاب بزرگ از طرف جمعیت مزبور، پیرامون مطالب فوق نگاشته شده، و بسیارى از مسائل روحى به کمک آنها حل گردید از جمله مسأله وحى بود».(1)
سخن، در این زمینه بسیار است اما جان کلام آنها این است که: وحى را «تجلى شعور ناآگاه» (وجدان مخفى) مى شمرند، که به مراتب از شعور آگاه قوى تر و نیرومندتر است، و چون پیامبران مردان فوق العاده اى بوده اند، وجدان مخفى آنها نیز بسیار نیرومند بوده، و تراوش هاى آنها فوق العاده مهم و قابل ملاحظه بوده است.
نقد و بررسى
ناگفته پیداست، آنچه را این گروه گفته اند صرفاً یک فرضیه است، و هیچگونه دلیلى بر آن اقامه نکرده اند، و در حقیقت آنها پیامبران را مردانى با نبوغ فکرى، و عظمت شخصیت، معرفى کرده اند، بى آن که رابطه آنها را با مبدأ جهان هستى، خداوند، و دریافت علوم از ناحیه او، و از بیرون وجود خود، پذیرفته باشند.
تمام اشتباه آنها از اینجا سرچشمه مى گیرد که خواسته اند، وحى را با معیارهاى علوم تجربى خود دریابند، و هر چه از این قلمرو، بیرون است نفى کنند، و موجودات عالم را مساوى با آن بدانند که آنها درک کرده اند، و آنچه را درک نکرده اند، معدوم بشمرند.
این طرز تفکر، آثار شومى نه تنها در بحث وحى که در بسیارى از مباحث فلسفى و عقیدتى دیگر، از خود به جاى گذاشته است، و اصولاً این طرز تفکر از پاى بست ویران است; زیرا منحصر ساختن تمام موجودات جهان را به موجودات مادى و عوارض آنها، با هیچ دلیلى ثابت نکرده اند.(2)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.