پاسخ اجمالی:
علم محدود ما به ذات نامحدود خداوند و صفات او که عین ذات اوست، نمی رسد؛ بنابراین آنچه ما از ذات و صفات خدا مى دانیم، یک علم اجمالى است و الفاظى که بیانگر صفات ثبوتیه و سلبیه او است نیز نمی تواند بیانگر حقیقت آنها باشد؛ لذا ممکن است در ظاهر با برخی صفات متناقض مثل اول و آخر، ظاهر و باطن و... مواجه شویم اما هنگامى که این الفاظ را در افق ذات بى نهایت او مى اندیشیم، مى بینیم همه با هم جمع است؛ چرا که موجود نامتناهى در عین اوّل بودن، آخر، و در عین ظاهر بودن، باطن است.
پاسخ تفصیلی:
از آنجا که علم و دانش ما، بلکه تمام هستى ما محدود است هرگز نمى توانیم به «کنه» و حقیقت ذات خداوند که نامحدود است برسیم، چرا که آگاهى از کنه چیزى به معنى احاطه بر او است، چگونه موجود محدود، مى تواند احاطه به ذات نامحدودى پیدا کند؟ همچنین، شناخت کنه «صفات» خدا که عین ذات اوست نیز، براى موجود محدودى همچون ما امکان پذیر نیست. بنابراین آنچه ما از ذات و صفات خدا مى دانیم، یک علم اجمالى است، و بیشتر بر محور آثارش، دور مى زند.
از سوى دیگر، چون الفاظ ما براى رفع نیازمندى هاى زندگى روزمره ما وضع شده، هرگز نمى تواند بیانگر ذات و صفات نامحدود حق باشد، لذا الفاظ علم و قدرت و حیات و ولایت و سایر الفاظى که بیانگر صفات ثبوتیه و سلبیه او است، رنگ دیگرى به خود مى گیرد و اینجاست که گاه به تعبیراتى برخورد مى کنیم که در یک نظر سطحى، متناقض و متضاد است، اما با دقت روشن مى شود، که همه بیانگر یک واقعیت است.
مثلا مى گویئم: خداوند هم اوّل است و هم آخر، هم ظاهر است و هم باطن، با همه چیز است اما همراه آنها نیست، و جدا از همه چیز است امّا بیگانه از آنها نیست.
اگر با معیار مفاهیم این الفاظ در موجودات محدود و ممکن سخن بگوئیم، چیزى که اوّل است نمى تواند آخر باشد و چیزى که ظاهر است نمى تواند باطن باشد. ولى هنگامى که این الفاظ را در افق ذاتِ بى نهایت او مى اندیشیم، مى بینیم همه با هم جمع است؛ چرا که موجود نامتناهى در عین اوّل بودن، آخر، و در عین ظاهر بودن، باطن است. اینجاست که مى گوئیم: مهم در شناخت اوصاف جمال و جلال او این است که به این حقیقت توجه داشته باشیم: (هیچ چیز مثل او نیست، و او نیز شبیه به هیچ چیز نیست)؛ «لَیسَ کَمِثْلِهِ شَىءٌ». (1)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.