پاسخ اجمالی:
قرآن در سوره غافر، در ترسیم ویژگی های خوف ناک قیامت برای کافران، می فرماید: 1- از روز قیامت تعبیر به روز نزدیک شده است. 2- در آن روز، از شدت هول و ترس، دل ها به گلوگاه مى رسد. 3- وجود آنها مملو از غم و اندوه مى شود اما توانائى اظهار آن را ندارند. 4- براى ستمکاران، دوست و نه شفاعت کننده اى که شفاعتش پذیرفته شود، وجود ندارد. چرا که شفاعت شافعان راستین، مانند انبیاء و اولیاء نیز به اذن پروردگار است..
پاسخ تفصیلی:
در آیه 18 سوره «غافر» پنج ویژگى از ویژگی هاى قیامت و حوادث حول أنگیز و دهشت زاى آن براى ظالمان که هر انسان مؤمنى را عمیقا در فکر فرو مى برد بیان شده است:
نخست مى گوید: (آنها را از روز نزدیک بترسان!)؛ «وَ أَنْذِرْهُمْ یَوْمَ الْآزِفَةِ».
«آزفة» در لغت به معنى «نزدیک» است، و چه نام گذارى عجیبى است که به جاى «یوم القیامة»، «یوم الازفة» بیان شده، تا بى خبران نگویند: هنوز تا قیامت، زمان بسیار زیادى است، فکر خود را مشغول قیامت نکنید که وعده اى است نسیه!
و اگر درست بنگریم، مجموعه عمر دنیا در برابر عمر قیامت، لحظه زود گذرى بیش نیست و چون هیچ تاریخى از سوى خداوند، براى آن به کسى حتى به پیامبران اعلام نشده است، باید همیشه آماده استقبال از آن بود.
دومین توصیف این که: (در آن روز، از شدت هول و ترس، دل ها به گلوگاه مى رسد!)؛ «إِذِ الْقُلُوبُ لَدَى الْحَناجِرِ».
به هنگامى که انسان در تنگناهاى سخت قرار مى گیرد، احساس مى کند گوئى قلبش دارد از جا کنده مى شود، مى خواهد از حنجره اش بیرون پرد، عرب از این حالت، تعبیر به «بَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَناجِرَ» مى کند، و شاید معادل آن در فارسى این باشد: «جانش به لب رسید»، و گرنه روشن است که قلب به معنى مرکز پخش خون، هرگز از جاى خود حرکت نمى کند و به گلوگاه نمى رسد.
و نیز ممکن است «قلب» کنایه از «جان» باشد، یعنى، جانش به گلوگاه رسیده بود، گوئى روح از بدنش تدریجاً خارج شده و تنها کمى از آن باقیمانده است.
به هر حال، چنان هول و اضطرابى از حساب و کتاب دقیق الهى و بیم از رسوائى در حضور جمیع خلایق و گرفتارى در عذاب دردناکى که خلاصى از آن ممکن نیست، به انسان دست مى دهد که با هیچ بیانى قابل شرح نیست.
در توصیف سوم مى گوید: (وجود آنها مملو از غم و اندوه مى شود اما توانائى اظهار آن را ندارند)؛ «کاظِمِینَ».
«کاظم» از ماده «کظم» در اصل به معنى «بستن دهان مشکى است که پر از آب باشد» سپس در مورد کسانى که از خشم و غضب پر مى شوند، اما به دلائل مختلفى آن را اظهار نمى دارند، اطلاق شده است.
اگر انسان گرفتار اندوه و غم جانکاهى شود، اما بتواند فریاد کند، ممکن است کمى آرام گیرد، اما افسوس که در آنجا حتى جاى فریاد و نعره زدن نیست، آنجا صحنه بروز همه اسرار نهان و پیشگاه داورى حق، و محضر عدل پروردگار، و حضور جمع خلایق است، فریاد چه سودى دارد؟!
چهارمین توصیف این که: (براى ستمکاران دوستى وجود ندارد)؛ «ما لِلظّالِمِینَ مِنْ حَمِیم».
آن گروه از دغل دوستان، که همچون مگسان گرد شیرینى، به هنگام قدرت اطراف آنها را گرفته بودند و با تملّق و چاپلوسى، خود را یارانى وفادار و جانثار و یا غلامانى خانه زاد معرفى مى کردند، همه گرفتار کار خویشند و به دیگرى نمى پردازند، آرى در آن روز نه دوستى براى انسان وجود دارد و نه غمخوارى براى درد دل کردن.
در پنجمین توصیف مى فرماید: (و نه شفاعت کننده اى که شفاعتش پذیرفته شود)؛ «وَ لاشَفِیع یُطاعُ».
چرا که شفاعت شافعان راستین، مانند انبیاء و اولیاء نیز به اذن پروردگار است و به این ترتیب، قلم بطلان بر پندار بت پرستان که بتها را شفعاى خود در پیشگاه خدا مى دانستند مى کشد. (1)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.