پاسخ اجمالی:
غیر از اسراری که پیامبر(ص) در آن شب، از آن آگاه شد ، این گفتگو از بحث محبت شروع مى شود و با بحث توکل و رضا و اعمالی که مقرب انسان به خدا هستند و اهمیت رسیدگی به محرومین و توجه به آخرت و دوری از دنیا و اهل آن ادامه می یابد و بعد اوصاف بهشتیان و جهنمیان مطرح می شود و ... .
پاسخ تفصیلی:
در کتب حدیث، روایتى از امیرمؤمنان على(علیه السلام) از پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) در این زمینه آمده است که بسیار مشروح و طولانى است، و ما گوشه هائى از آن را در اینجا مى آوریم، مطالبى که نشان مى دهد گفتگوها در آن شب تاریخى بر چه محورى بوده، و چگونه همچون اوج آسمان ها، اوج گرفته است.
در آغاز حدیث مى خوانیم: پیامبر(صلى الله علیه وآله) در «شب معراج»، از پروردگار سبحان چنین سؤال کرد: «یا رَبِّ اَىُّ الاَعْمالِ أَفْضَلُ؟»؛ (پروردگارا! کدام عمل افضل است؟).
خداوند متعال فرمود: «هیچ چیز نزد من، برتر از توکل بر من، و رضا به آنچه قسمت کرده ام نیست، اى محمّد! آنها که به خاطر من یکدیگر را دوست دارند، محبتم شامل حال آنهاست، و کسانى که به خاطر من مهربانند، و به خاطر من پیوند دوستى دارند، آنها را دوست دارم، و نیز محبتم براى کسانى که توکل بر من مى کنند، فرض و لازم است، و براى محبت من حد و حدود، و مرز و نهایتى نیست»!
و به این ترتیب، گفتگوها از محبت شروع مى شود، محبتى بى انتها و گسترده، و اصولاً عالم هستى بر همین محور محبت دور مى زند.
در فراز دیگرى آمده است: «اى احمد!(1) همچون کودکان مباش! که سبز و زرد و زرق و برق را دوست دارند، و هنگامى که غذاى شیرین و دلپذیرى به آنها مى دهند، مغرور مى شوند و همه چیز را به دست فراموشى مى سپارند».
پیامبر(صلى الله علیه وآله) در اینجا عرضه داشت: «پروردگارا! مرا به عملى هدایت کن که موجب قرب به درگاه تو است».
فرمود: «شب را روز، و روز را شب قرار ده»!
عرض کرد: چگونه؟!
فرمود: «چنان کن که خواب تو نماز باشد، و هرگز شکم خود را کاملاً سیر مکن»!
در فراز دیگرى آمده است: «اى احمد! محبت من، محبت فقیران و محرومان است، به آنها نزدیک شو، و در کنار مجلس آنها قرار گیر، تا من به تو نزدیک شوم، و ثروتمندان دنیاپرست را از خود دور ساز، و از مجالس آنها بر حذر باش»!
در فراز دیگر مى فرماید: «اى احمد! زرق و برق دنیا و دنیاپرستان را مبغوض بشمر، و آخرت و اهل آخرت را محبوب دار».
عرض مى کند: «پروردگارا! اهل دنیا و آخرت کیانند؟»
فرمود: «اهل دنیا کسانى هستند که زیاد مى خورند، و زیاد مى خندند و مى خوابند، خشم مى گیرند، و کمتر خشنود مى شوند، نه در برابر بدى ها از کسى عذر مى خواهند، و نه اگر کسى از آنها عذر طلبد مى پذیرند، در اطاعت خدا تنبل، و در معاصى شجاعند، آرزوهاى دور و دراز دارند، و در حالى که اجلشان نزدیک شده، هرگز به حساب اعمال خود نمى رسند، و نفعشان براى مردم کم است، افرادى پر حرف، فاقد احساس مسئولیت، و علاقمند به خورد و خوراکند.
اهل دنیا نه در نعمت، شکر خدا به جا مى آورند، و نه در مصائب صبورند.
خدمات فراوان در نظر آنها کم است، (و خدمات کم خودشان بسیار!)، خود را به انجام کارى که انجام نداده اند ستایش مى کنند، و چیزى را مطالبه مى کنند که حق آنها نیست.
پیوسته از آرزوهاى خود سخن مى گویند، عیوب مردم را خاطرنشان مى سازند، و نیکى هاى آنها را پنهان»!
عرض کرد: «پروردگارا! آیا دنیاپرستان غیر از این عیبى هم دارند»؟
فرمود: «اى احمد! عیب آنها این است که جهل و حماقت در آنها فراوان است، براى استادى که از او علم آموخته اند تواضع نمى کنند، و خود را عاقل مى دانند، اما در نزد آگاهان، نادان و احمقند».
سپس، به اوصاف اهل آخرت و بهشتیان پرداخته، چنین ادامه مى دهد:
«آنها مردمى با حیا هستند، جهل آنها کم، منافعشان بسیار، مردم از آنها در راحتند و خود از دست خویش در تعب، و سخنانشان سنجیده است.
پیوسته حسابگر اعمال خویشند و از همین جهت خود را به زحمت مى افکنند، چشم هایشان به خواب مى رود اما دل هایشان بیدار است، چشمشان مى گرید، و قلبشان پیوسته به یاد خدا است.
هنگامى که مردم در زمره غافلان نوشته شوند، آنها از ذاکران نوشته مى شوند.
در آغاز نعمت ها، حمد خدا مى گویند و در پایان، شکر او را به جا مى آورند، دعایشان در پیشگاه خدا مستجاب، و تقاضایشان مسموع است، و فرشتگان از وجود آنها مسرورند... مردم (غافل) در نزد آنها مردگان، و خداوند نزد آنها «حى» و «قیوم» و «کریم» است (همتشان آن چنان عالى است که به غیر او نظر ندارند)...، مردم در عمر خود یک بار مى میرند، اما آنها به خاطر جهاد با نفس و مخالفت هوا، هر روز هفتاد بار مى میرند (و حیات نوین مى یابند)!...
هنگامى که براى عبادت در برابر من مى ایستند، همچون بنیان مرصوص و سدى فولادینند، و در دل آنها توجهى به مخلوقات نیست.
به عزت و جلالم سوگند! که من آنها را حیات و زندگى پاکیزه اى مى بخشم، و در پایان عمر، خودم قبض روح آنها مى کنم، و درهاى آسمان را براى پرواز روح آنها مى گشایم، تمام حجاب ها را از برابر آنها کنار مى زنم، و دستور مى دهم بهشت، خود را براى آنها بیاراید!...
اى احمد! عبادت ده جزء دارد، که نُه جزء آن طلب حلال است، هنگامى که غذا و نوشیدنى تو حلال باشد تو در حفظ و حمایت منى...».
و در فراز دیگرى آمده است: «اى احمد! آیا مى دانى کدام زندگى گواراتر و پردوام تر است»؟
عرض کرد: «خداوندا، نه»!
فرمود: «زندگى گوارا آن است که صاحب آن لحظه اى از یاد من غافل نماند، نعمت مرا فراموش نکند، از حق من بى خبر نباشد، و شب و روز، رضاى مرا بطلبد.
اما زندگى باقى آن است که براى نجات خود عمل کند، و دنیا در نظرش کوچک باشد و آخرت بزرگ، رضاى مرا بر رضاى خویشتن مقدم بشمرد، و پیوسته خشنودى مرا بطلبد، حق مرا بزرگ دارد و توجه به آگاهى من نسبت به خودش داشته باشد.
در برابر هر گناه و معصیتى به یاد من بیفتد، و قلبش را از آنچه ناخوش دارم پاک کند، شیطان و وساوس شیطانى را مبغوض دارد، و «ابلیس» را بر قلب خویش مسلط نسازد، و به او راه ندهد.
هنگامى که چنین کند، محبت خاصى در قلبش جاى مى دهم، آن چنان که تمام دلش در اختیار من خواهد بود، و فراغت و اشتغال و همّ و غم و سخنش، از مواهبى است که من به اهل محبتم مى بخشم!
چشم و گوش قلب او را مى گشایم ، تا با گوش قلبش حقایق غیب را بشنود، و با دلش جلال و عظمتم را بنگرد»!
و سرانجام این حدیث نورانى با این جمله هاى بیدار کننده پایان مى گیرد:
«اى احمد! اگر بنده اى نماز تمام اهل آسمان ها و زمین را به جا آورد، و روزه تمام اهل آسمان ها و زمین را انجام دهد، همچون فرشتگان غذا نخورد، و لباس (فاخرى) در تن نپوشد (و در نهایت زهد و وارستگى زندگى کند)، ولى در قلبش ذره اى دنیاپرستى یا ریاست طلبى یا عشق به زینت دنیا باشد، در سراى جاویدانم در جوار من نخواهد بود! و محبتم را از قلب او بر مى کنم!
سلام و رحمتم بر تو باد، وَ اَلْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمِیْن».(2)
این سخنان عرشى، که روح انسان را با خود به اوج آسمان ها مى برد، و در معراج الهى سیر مى دهد، و به آستانه عشق و شهود مى کشد، تنها قسمتى از حدیث قدسى است.
افزون بر این، ما اطمینان داریم که غیر از آنچه پیامبر(صلى الله علیه وآله) در سخنانش براى ما بازگو کرده، اسرار و گفتگوها و رموز و اشاراتى میان او و محبوبش در آن شب عشق و شوق، و جذبه و وصال، رد و بدل شده که نه گوش ها توانائى شنیدن آن را دارد، و نه افکار عادى قدرت درکش را، و به همین دلیل، در درون جان پاک پیامبر(صلى الله علیه وآله) براى همیشه مکتوم مانده، و جز خاصانش از آن آگاه نشده اند.(3)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.