نقش «سیدعلی قاضی طباطبایی» در ایجاد مکتب عرفانی شیعی در عصر اخیر
حجتالاسلام والمسلمین مهدی زندیه؛ سطح چهار حوزه علمیه قم و پژوهشگر علوم اسلامی (mahdiz37@yahoo.com).
مقدمه
عرفان اسلامی، یکی از علومی است که در دامان فرهنگ اسلامی زاده شد و رفتهرفته توسط دانشمندان اسلامی تکامل یافت. این علم دو بخش دارد: بخش عملی و بخش نظری. عرفان در صدر اسلام بهمعنای معرفت عمیق و لطیف خداوند متعال و شناخت حقایق هستی و رابطه انسان با آن حقایق بود که در حقیقت در متن اسلام، و سیره امامان معصوم و اصحاب خاص آنان ریشه داشت، اما اندیشمندان اسلامی در قرن دوم هجری آن را در قالب مکتبهای عرفانی، با رویکردهای گوناگون توحیدی ارائه دادند. عرفان اسلامی در بخش نظری مانند فلسفه الهی در مقام تفسیر هستی با کشف و شهود است؛ چنانکه فلسفه الهی، آن را از راه استدلال عقلی و برهانی تفسیر میکند. عرفان در بخش عملی خود نیز در پی نشاندادن راههایی است که سالک با پیمودن آن و با ارشاد استادی توانا، به قله توحید برسد.
با توجه به اینکه عرفان اسلامی از ابتدا تا بهحال، فراز و نشیبهایی داشته، مکتبهای گوناگونی را تجربه کرده است. بههمین سبب شناخت عرفان اسلامی ناب که ممتاز از بدیلهای بدلی آن باشد ضروری است. ازسویدیگر، در قرن سیزدهم هجری قمری، مکتبی عرفانی بهوسیله ملاحسینقلی همدانی ظهور کرد که نقطهعطفی در عرفان شیعی و نگاه فقها و متشرعین و عامه مردم بهشمار میرود. یکی از عرفای بزرگ و مؤثر در تعمیق این مکتب عرفانی، مرحوم آیتالله سیدعلی قاضی است.
او با تربیت شاگردانی بزرگ و ترویج شیوه جدید در عرفان عملی و سیروسلوک باعث شد سرنوشت عرفان و نگاه متشرعان به آن، یکسره دگرگون شود. ما در این تحقیق برآنیم تا با روش توصیفی - تحلیلی و با استفاده از آثار و گفتار شاگردان مرحوم قاضی، شاخصه اساسی نظری و شیوه سلوکی و نقش ایشان در گسترش و تعمیق عرفان شیعی و اهلبیت(علیهم السلام) را بررسی کنیم.
الف) نگاهی به زندگینامه سیدعلی قاضی
مرحوم سیدعلی قاضی فرزند حسین، از نوادگان حسن مثنی، فرزند بلافصل امام حسن مجتبی(علیه السلام) است که در شب شنبه سیزده ذیالحجه سال 1285ق و بنابر قولی 1282ق چشم به جهان گشود. نسب او با 32 واسطه به امام حسن مجتبی(علیه السلام) میرسد.(1) از اجداد مرحوم سیدعلی قاضی، سیدکمالالدین حسن (قرن ششم و اوایل قرن هفتم هجری) است که بسیاری از علمای برجسته جهان تشیع از جمله مرحوم علامه طباطبایی و مرحوم آیتالله العظمی بروجردی به وی منتسباند. جد سوم مرحوم سیدعلی قاضی نیز میرزامحمدتقی قاضی طباطبایی، از اندیشمندان بهنام شیعه است که جد سوم مرحوم علامه طباطبایی نیز بوده است. پدر ایشان مرحوم سیدحسین قاضی طباطبایی فقیهی بهنام و از شاگردان آیتالله العظمی میرزامحمدحسن شیرازی بود که از وی اجازه اجتهاد گرفت.(2) بدینترتیب خاندان مرحوم سیدعلی قاضی، خاندان علم و حکمت و فقاهت بوده است. وی با این پیشینه درخشان خانوادگی و علمی پا بهعرصه وجود گذاشت.
مرحوم سیدعلی قاضی دروس حوزوی را نزد پدرش آغاز کرد و پس از گذراندن مراحل مقدماتی در محضر درس مرحوم میرزاموسی تبریزی (صاحب کتاب اوثقالوسایل یکی از معروفترین حواشی کتاب رسائل شیخ انصاری) و مرحوم میرزامحمدعلی قراچهداغی حاضر میشود. در همین ایام، عرفان نظری و عملی را نزد پدرش فراگرفت و با اجازه پدر به نجف اشرف مهاجرت کند. آشنایی با اساتیدی نامدار در نجف زندگی او را وارد مرحله جدیدی میکند. آیتالله سیدعلی قاضی با کوششی خستگیناپذیر در جوانی (بیستوهفت سالگی) به درجه اجتهاد میرسد.(3)
مرحوم سیدعلی قاضی، مفسری مبرز بوده؛ بهگونهای که مرحوم علامه طباطبایی اثر تفسیری خود را مدیون ایشان میداند(4) و در اینباره اثری نیز از خود برجای گذاشته است.(5)
اساتید وی عبارتاند از:
آیتالله شیخمحمدعلی خوانساری قراچهداغی؛ آیتالله شیخ موسی تبریزی؛ آیتالله شیخ کاظم خراسانی (صاحب کفایه)؛ آیتالله شیخ میرزاحسین تهرانی؛ آیتالله شیخ میرزافتحالله شریف اصفهانی؛ آیتالله شیخ محمدحسن مامقانی؛ آیتالله شیخ سیدمحمد کاظم یزدی (صاحب عروه)؛ آیتالله شیخ قاضی شربیانی؛ آیتالله شیخ محمد مهاجری؛ آیتالله سیداحمد تهرانی کربلایی؛ شیخ محمد بهاری.(6) وی در ربیعالاول سال 1366ق بدرود حیات گفت.(7)
از مرحوم سیدعلی آقا قاضى آثار مکتوبى، گزارش شده است:
حاشیه ارشاد شیخ مفید تحت عنوان زینةالارشاد؛ شرح دعاى سمات به عربى که ناتمام مانده و همینبخش از سوى انتشارت مؤسسه فرهنگى مطالعاتى شمسالشموس به چاپ رسیده است؛ تفسیر قرآن کریم، که گفتهشده بهترتیب سورههاى قرآنى بود و وقتى به آیه «قل الله ثمّ ذرهم» رسیده، آن را ناتمام رهاکرده است. از این تفسیر نسخهاى تاکنون گزارش نشده است؛ نامههاى عرفانى: از مهمترین آثار مرحوم آقاى قاضى نامههاى عرفانى وى است که به شاگردانش در اقصى نقاط عالم نوشته است. این نامهها در کتابخانههاى شاگردان ایشان یافت مىشود، اما متأسفانه تاکنون چیزى از این نامهها که اغلب به عربى نوشته شده، منتشر نشده و تعداد آنها حسب برآورد اولیه، از صد نامه متجاوز است؛ دیوان اشعار: مرحوم قاضى به عربى و فارسى شعر مىسرود، ولى معلوم نیست که دیوانى براى خود تدوین کرده باشد. فرزند وى - آقامحمدحسن قاضى - بخشهاى قابلتوجهى از اشعار پدرش را در جلد اول کتابش صفحات من تاریخالاعلام، نقل کرده است.(8)
ب) شاخصه نظری مکتب عرفانی سیدعلی قاضی
با مقایسه سیره و اندیشه عرفانی مرحوم سیدعلی قاضی با سیره و آییننامه معرفتی امامان معصوم(علیهم السلام) برای تکامل انسان، آشکارا میتوان دریافت که وی یکی از منادیان مکتب عرفانی اهلبیت(علیهم السلام) است و مکتب عرفانی وی با ویژگیهای سلوکی و معرفتی خاصی که دارد با نشان اهلبیتی بودن از دیگر مکاتب عرفانی متمایز است، اما درباره طریقه عرفانی و استادان وی اختلافنظر وجود دارد. برخی معتقدند طریقه عرفانی او از طریق سیداحمد کربلایی و شیخ محمد بهاری به ملاحسینقلی همدانی و از این دو به سیدعلی شوشتری و از او به عارفی گمنام به نام ملاقلی جولای قزوینی میرسد،(9) اما فرزند وی، یعنی سیدمحمدحسن قاضی، نظر دیگری دارد. او میگوید شیوه سلوکی پدرش، شیوه ملاحسینقلی همدانی نیست، بلکه شیوه او شیوه پدرش، یعنی سیدحسین قاضی بوده و وی، مکتب تربیتی امامقلی نخجوانی را داشته و امامقلی نخجوانی هم در مکتب سیدمحمد قریشی قزوینی تربیت یافته، او هم از محراب گیلانی اصفهانی و او هم از محمد بیدآبادی و او از سید قطبالدین محمدتبریزی از مشایخ سلسله ذهبیه تعلیم یافته بود.(10)
مرحوم سیدجلالالدین آشتیانی میگوید: «سلسله عرفای متشرع ساکنان اعتاب مقدسه مثل آقامیرزا علی آقای قاضی و سیداحمد طهرانی کربلایی معروف به واحدالعین و ملاحسینقلی همدانی و سیدمهدی بحرالعلوم مؤلف رساله سلوکیه، آقا سیدمرتضی کشمیری و آخوند ملافتحعلی سلطانآبادی عراقی و غیر اینها به آقامحمد بیدآبادی منتهی میشوند و آقامحمد بیدآبادی شعله تابناکی بود که مستعدان را به سلوک راه معرفت و توحید هدایت مینمود و شرح فصوص و مصباحالأنس و تمهیدالقواعد و دیگر آثار در عرفان نظری را در اصفهان تدریس میکرد».(11)
اما فرزندش، سیدحسن قاضی، میگوید: «خود سیدعلی قاضی ارتباطش را با این سلسله رد کرده و طریقه خود را طریقه فقها و علما دانسته است».(12)
مرحوم محمدحسین حسینی تهرانی در جمع این دو قول میگوید:
«او ابتدا به شیوه پدرش بود، ولی پس از مرگ پدر، شاگردی سیداحمد کربلایی کرد». بنابراین، روش عرفانی و سلوکی او روش عرفانی و سلوکی ملاحسینقلی همدانی، مؤسس مکتب عرفانی نجف اشرف است که با توضیحات بعد، این روش روشن خواهد شد.(13)
1. تأثیر مکتب ملاحسینقلی همدانی بر سیدعلی قاضی
ملا حسینقلی همدانی (1239-1311ق) عارفی نامدار متعلق به مدرسه عرفانی نجف اشرف و از پیروان سیدعلی شوشتری، از مؤسسان این مدرسه بهشمار میرود.(14) وی نقطهعطفی در تاریخ عرفان شیعه در حوزههای علمیه است؛ زیرا او، هم از محضر بزرگانی همچون شیخ انصاری بهرهبرده و فقیهی متبحر بوده است و هم از محضر درس حکیم سبزواری استفاده میکرد، بنابراین، فیلسوفی مسلط بوده است. این ویژگی باعث شد که او با دو بال فقاهت و علوم عقلی در تعمیق معارفی که از سیدعلی شوشتری بهدست آورده بود، تأثیر بهسزایی داشته باشد. همین عللسبب شکلگرفتن مکتبی عرفانی در نجف شد. بهعبارت دیگر، عرفانی که فقها و حوزههای علمیه تا آن روز از آن نفرت داشتند، به روشی معمولی بدل شد، یکی از شاگردان مرحوم ملاحسینقلی همدانی، یعنی مرحوم سیدعلی قاضی میگوید: «نعم الرجل أن یكون فقیهاً صوفیاً».(15) این سخن هنگامی که عرفان و عارف در حوزهها مطرود بود، سخنی بزرگ بهشمار میرود و نشان میدهد این مکتب عرفانی چگونه و تا چه حد در حوزه تثبیت شده بود. مرحوم سیدمحمدحسین حسینی تهرانی در مهر تابان چنین نقل میکند که گروهی به قصد توطئه علیه ملاحسینقلی همدانی نزد قاضی شربیانی، که مرجع مطلق آن دوره بوده، از روش عرفانی او انتقاد میکنند و او را صوفی میخوانند. شربیانی در پاسخ مینویسد: «اگر صوفی آن است که شخصیتی مثل آخوند مصداق آن است، ایکاش خدای متعال مرا نیز از جمله صوفیه قرار دهد».(16)
اگر بخواهیم روش ملاحسینقلی همدانی را در چندسطر خلاصه کنیم، باید بگوییم روش او به پیروی از استادش، مرحوم سیدعلی شوشتری، تأکید بر حفظ شریعت و التزام به آن و معرفت نفس و تحفظ به مراقبه بهعنوان تکمیلکننده ذکر و فکر بوده است.(17)
از میان شاگردان مرحوم ملاحسینقلی همدانی، چندتن بیش از دیگران درخشیدند که از جمله آنها شیخ محمد بهاری همدانی و سیداحمد کربلایی بود. و مرحوم سیدعلی قاضی در کسوت شاگردی این دو تن، با شیوه عرفانی مرحوم حسینقلی همدانی آشنا میشود.(18)
گفتنی است در دوره مرحوم سیدعلی قاضی، عرفان شیعی در دو حوزه به حیات خود ادامه داده است: یکی حوزه قم و تهران و دیگری حوزه نجف. معروف است که حوزه تهران و قم بیشتر در فلسفه و عرفان نظری سرآمد و حوزه نجف بیشتر در بردارنده اهل سیروسلوک و عرفان عملی بوده است.(19) مرحوم سیدجلالالدین آشتیانی میگوید:
اینکه برخی گمان کردهاند که اهلسلوک و معرفت که ساکن اعتاب مقدسه بودند، در عرفان نظری دارای مقامی شامخ نبودند، اگرچه در عرفان عملی مردان کمنظیری بهشمار میروند، بیوجه است؛ چون اثری که از سیداحمد کربلایی و دیگران بهدست آوردیم، دلیل بر این است که این اعاظم نهایت تدرب را در علم توحید داشتهاند و تدریس مشکلترین آثار عرفانی مانند نصوص و فصوص و فکوک و تمهیدالقواعد و شرح مفتاح عارف محقق ابنحمزه فناری برای آن اعاظم از اسهل امور محسوب میشد.(20)
نظر مرحوم آشتیانی دور از واقعیت نیست؛ زیرا مطالعه حوزه دیگر عرفان شیعی یعنی حوزه تهران و قم نشان میدهد که این دو حوزه نیز دربردارنده حکمای الهی بزرگی نظیر آقامحمدرضا قمشهای و آیتالله شاهآبادی بود که جدای از اندیشهورزی، اهل سیروسلوک و سرآمد عرفان عملی بودهاند؛ ازسویدیگر، بزرگان مدرسه عرفانی نجف نیز اندیشهورزانی چالاک در عرفان نظری بهشمار میرفتهاند، ولی بههرحال نباید امثال مرحوم سیدعلی قاضی را همچون ابنعربی بدانیم، زیرا وی هرچند ارادت زیادی به ابنعربی داشت و جملات سنگینی درباره او و تشیع او گفته،(21) اما عرفان او برخلاف عرفان نظری ابنعربی، عملی است؛ یعنی سلوک، دستور و تربیت شاگرد (شاگرد بهمعنای سالک) (زیرا عرفان نظری باید به سلوک بینجامد).(22) با اینحال در گفتارها و آثار اندک عرفانی ایشان، نکتههای مهم نظری هم وجود دارد.
2. سیدعلی قاضی و توحید
عرفان اسلامی را میتوان در دو مسئله خلاصه کرد: توحید چیست و موحد کیست؟ اساساً اصل اولیه در همه مکاتب آسمانى و ادیان الهى (که در کتب آسمانی آنها هم آمده) توحید خداوند متعال است. این اصل اساسی که به زیباترین شکل در قرآن و گفتار نورانی نبی مکرم اسلام(صلی الله علیه واله وسلم) و امامان شیعه بهویژه امیرالمؤمنین(علیه السلام) آمده است، در آغاز ظهور اسلام شکلی ساده داشت، اما طبیعی است که بهدلیل تأکید اسلام بر مسئله توحید و جایگاه این اصل در قرآن و روایات معصومین(علیهم السلام)، مفهوم آن رفتهرفته درپی تلاشهای فلاسفه و متکلمان و بالاخره عارفان، عمیقتر شد. در عرف عارفانی که عرفان را از سرچشمه زلال معصومان گرفتهاند، توحید حقیقی، توحید صمدی است. براساس دیدگاه عارفان اصیل، حقتعالى در عین قدوسیت، در دل هر شىء حاضر است و از حیث اطلاقش، از اشیا جدا نیست.(23) امام کاظم(علیه السلام) فرموده است: «لیس بینه وبین خلقه حجابٌ غیرُ خلقه إحتجب بغیر حجابٍ محجوبٍ واستتر بغیر ستر مستور».(24) یا به فرمایش حضرت امیر(علیه السلام): «داخل فى الاشیاء لا كشىءٍ داخلٍ فى شىءٍ وخارجٌ من الاشیاء لا كشىءٍ خارجٍ من شىءٍ»(25) و «مع كل شىءٍ لا بمقارنةٍ وغیر كل شىءٍ لا بمزایلة».(26) دعاهای ائمه(علیهم السلام) بر این امر تأکید دارند که همه اشیا در نظام عالم، جلوهگاه ظهور آن ذات یگانه و مطلقاند، مانند این دعا که مىفرماید: اسماى حق ارکان تمام اشیا را پرکردهاند؛ «وباسمائك التى ملأت اركان كل شیء». بیتردید، مرحوم سیدعلى قاضى در بحث توحید متأثر از نگاه امامان معصوم(علیهم السلام) بوده و با توجه به آیات و روایات فراوان در مسئله توحید، نظریه فاخر عرفانى در این موضوع را مطابق با مشرب اهلبیت(علیهم السلام) تلقى نموده و آن را توحید حقیقى قلمداد میکند؛ یعنی در مکتب عرفانى مرحوم قاضى هم، اولین اصل اساسى از اصول دین و مهمترین رکن دیندارى، مسئله توحید با عمیقترین نگاه است. او در تحمیدیه تنها اثر برجای ماندهاش، یعنی شرح دعای سمات میگوید: «خدایا! تو برای بندگانت در هر چیز تجلی کردهای؛ ولی اکثر آنها نمیبینند».(27) و ذیل «نحن کلمات الله التامات» میگوید: «پیامبر(صلی الله علیه واله وسلم) کاملترین کلمات خدا و درخشندهترین تجلی او و نورانیترین انوار او و زیباترین جمال او و امثال آن است».(28) آیتالله خلیل مبشر کاشانی میگوید:
از آیتالله کشمیرى (یکی از شاگردان مرحوم قاضی) پرسیدم: مرحوم قاضى به چه مرحلهاى از مراحل توحید رسیده بودند؟ فرمودند: به مراحل عالیه. سؤال کردم: آیا به توحید شهودى رسیده بودند؟ ایشان فرمودند: بله! توحید شهودى آخرین مرحله توحید است و اهلمعنا به این عبارت استدلال مىکنند: «شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ وَالْمَلَائِكَةُ وَأُولُو الْعِلْمِ قَائِمًا بِالْقِسْطِ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ»،(29) خداوند متعال را چگونه مىشناساند؟ حق متعال عارف به ذات خود و شاهد ذات خویش است؛ یعنى هویت و الوهیت خود و نفى غیر از خود را شهود مىکند و در این مراتب شناخت در رتبه بعد ملائکه مقرب درگاه الهى را ذکر مىکند و بعد از ایشان اولوالعلم را یاد مىکند که مرحله علمى ایشان به مرتبه شهود رسیده است و حقایق عالم را مشاهده مىکنند و بالاترین مرحله شهود دیدن خدا با چشمدل است و مرحوم قاضى به این درجه شهود رسیده بودند.(30)
توضیح اینکه در عرف عارفان بر اثر مراقبه تام و اهتمام شدید به آن و بر اثر توجه به نفس، بهتدریج چهار عالم بر سالک راه توحید منکشف خواهد شد:
عالم اول: توحید افعال است؛ یعنى سالک درمییابد تمام افعال در جهان خارج، استناد به ذات مقدس او دارد.
عالم دوم: توحید صفات است و آن بعد از عالم اول ظهور مىکند و آن عبارت است از آنکه سالک آنچه را که مىشنود حقیقت سمع را از خود نمىبیند، بلکه از خدا مىبیند و همچنین هرچه را با چشم مىبیند، حقیقت ابصار را از خدا ادراک مىکند و بعداً هرگونه علم و قدرت و حیات و سمع و بصر و غیرذلک که در موجودات خارجیه مشاهده مىکند همه را مستند به خداى تعالى مىیابد.
عالم سوم: توحید در اسماء است و آن بعد از عالم دوم طلوع مىنماید و آن عبارت است از آنکه: صفات را قائم به ذات ادراک مىکند، مثلاً مىیابد که عالم و قادر و حى خداوند متعال است؛ یعنى عالمیت خود را عالمیت خدا ادراک مىکند و قادریت و سمیعیت و بصیریت خود را همه در خدا مىداند و بس و بهطور کلى مىیابد که در تمام عوالم قادر و عالم و سمیع و بصیر و حى یکى است و بس و آن خداوند جلجلاله است و هر موجود از موجودات بهقدر سعهوجودى خویش از آن عالم و قادر و سمیع و بصیر و حى حکایت مىکند و او را نشان مىدهد.
عالم چهارم: توحید در ذات است که از عالم سوم بالاتر است و این بهواسطه تجلیات ذاتیه بر سالک مکشوف مىگردد؛ یعنى سالک ادراک مىکند آن ذاتى که تمام افعال و صفات و اسماء بدان مستند است، ذات واحد است، یک حقیقت است که تمام اینها قائم به اوست. در اینجا دیگر سالک توجهى به صفت و اسم ندارد، بلکه مشهودش فقط ذات است و بس و این در وقتى است که از وجود عاریه خود خداحافظى و یکسره خود و هستى خود را گم کند و در ذات مقدس حضرت حق، فانى نماید، در آن هنگام تجلى ذاتى خواهد شد. این مرحله از شهود یعنى تجلى ذاتى را عرفا به عنقا و سیمرغ تعبیر مىنمایند؛ چه او موجودى است که هرگز صید احدى نخواهد شد.(31)
اما آنچه در مکتب مرحوم قاضی برجسته است، ارتباط تنگاتنگ توحید با معرفت (که به فرمایش امام علی(علیه السلام): «اول عبادةالله معرفته»، یا: «من عرف الله توحد»، همچنین: «معرفة الله سبحانه اعلی المعارف».(32) و توحید با ولایت است که در برخى احادیث معصومان(علیهم السلام) هم تذکر داده شده است.(33) ایشان در زمینه رابطه توحید و ولایت میفرماید:
احاطه تام به اسماء، شأن حقیقت مقام ولایتتامه است که اختصاص به مقام ختمى و اولاد طاهرین و عترت قدیسین او دارد. جمیع طوائف اسماء و مظاهر آنها منتهى به اسم جامع الهى مىشوند که امام کل اسما و مظاهر اسمهاست و از آن تعبیر به امام ائمه اسماء مىنمایند. توحید با امامشناسى و پیوند میان ولایت با اسماء و صفات الهى ارتباط بسیار استوار و مستحکمى دارد و کسانى که از این رابطه بىخبرند در بحث توحید با مشکل مواجه مىشوند.(34)
ولایت و توحید یکی از مهمترین شاخصههای مکتب عرفانی اوست. او میگوید ولایت، مندک در توحید است و اصلاً وصول به مقام توحید و سیر صحیح الیالله و عرفان ذات احدیت، بدون ولایت امامان و خلفای بهحق از امیرالمؤمنین و فرزندانش(علیهم السلام) از بتول محال است.(35) او، بهگفته مرحوم کشمیری، چنان با یاد امام حسین(علیه السلام) مأنوس بود که هرگاه آب میدید بهیاد آن حضرت میافتاد و میگریست و به زیارت شبهای جمعه مداومت داشت و تا صبح در حرم میماند و میفرمود: «محال است انسانی به جز از راه سیدالشهدا(علیه السلام) به مقام توحید برسد».(36)
3. سیدعلی قاضی و ولایت
شناخت موحد حقیقی، که همان بحث انسان کامل است، در واقع نیمی از مباحث عرفان نظری را به خود اختصاص داده و به گفته عفیفی: «بحث انسان کامل ارتباط وثیقی با مسئله ولایت و امامت نزد شیعه دارد».(37) واژه ولایت از ریشه «ولی» بهمعنای قرب، اتصال و پیوند دو یا چند شیء است. از پیوند عمیق دو شیء، ولایت پدید میآید.(38)
این پیوند اگر در محدوده امور تکوینی بروز یابد، ولایت تکوینی نام دارد. در ولایت تکوینی، پیوند و تأثیر و تأثر در امور واقعی است و تابع قرارداد نیست. ولایت تکوینی اصالتاً از آن خداست و در مراتب پایینتر و با اذن و اراده او، بندگان صالح و پیامبران و امامان معصوم(علیهم السلام) و اولیای الهی بهرههایی از این نوع ولایت دارند. معجزات و کرامات برخی بندگان خدا از مصادیق این ولایت است.(39) ولایت تشریعی همان ولایت قانونی است. یعنی هر فردی که حق تشریع و قانونگذاری داشته باشد و به تصمیمگیری و تصرف در امور جامعه بپردازد و آن را سرپرستی نماید، دارای ولایت تشریعی است.(40)
براساس توحید ربوبی، ولایت تشریعی همچون ولایت تکوینی از آن خداست. پس انسان موحد نبایستی کسی جز خدا را سرپرست و به تعبیر قرآن ارباب خود قرار دهد و بیچون و چرا از او اطاعت کند؛ مگر آنکه خداوند چنین حقی را برای او جعل و تشریع کرده باشد.(41)
مرحوم سیدعلی قاضی معتقد است همه انبیای الهی دارای ولایت هستند؛ چراکه ولایت باطن نبوت است(42) و خاتم ولایت مطلقه حضرت عیسی(علیه السلام) و خاتم ولایت مقیده کلیه، حضرت ولی عصر(عج) است. ایشان ائمه اطهار(علیهم السلام) را همچون نبی مکرم اسلام(صلی الله علیه واله وسلم) مظهر اسما و صفات الهی میدانستند؛ یعنی از دیگر انبیا مقامی برتر و ولایت کلیه داشتهاند. مرحوم قاضی وجود حقیقت محمدیه را بالاترین تجلی خدا و اسم اعظم الهی میداند که واسطه آفرینش و فیضرسانی به عالم است. همچنین ائمه اطهار(علیهم السلام) و انبیای الهی(علیهم السلام) را نیز در پرتو نور حقیقت محمدیه تعریف میکند و آنها را منور به نور آن حقیقت میداند. عبارت ایشان این است:
همه در سایه نور حضرت ختمى مرتبت(صلی الله علیه واله وسلم) و سید اوصیاء مرضیین و در سایه عنایات حضرت بقیة الله(عج) مىتوانند کسب فیض کنند و به برکت ولایت کلیه الهیه ایشان که مظهر اسماءالله الحسنى و صفاتهالعلیا هستند، مشمول لطفالهى گردند و با اقتباس از قبس سراج وهّاج محمدى(صلی الله علیه واله وسلم) مىتوانند نورانى شوند و نورافشانى کنند و از چراغدان نور محمدى(صلی الله علیه واله وسلم) و علوى(علیه السلام) مىتوانند قبسى برگیرند که اینجا موسى کلیم(علیه السلام) براى قبسى مىآید.(43)
مرحوم علامه طباطبایی از استادش سیدعلی قاضی نقل میکند:
حضرت ولی عصر(عج) در موقع ظهور به اصحابش مطلبی میگویند که همه آنها در اقطار عالم متفرق و منتشر میشوند و چون همه آنها دارای طیالارض هستند، تمام عالم را تفحص میکنند و میفهمند که غیر از آن حضرت کسی دارای مقام ولایت مطلقهالهی و مأمور به ظهور و قائم و حاوی همه گنجینههای بشری الهی و صاحبالامر نیست. در اینحال همه به مکه مراجعت میکنند و به آن حضرت تسلیم میشوند و بیعت میکنند.(44)
ج) روش سلوکی مرحوم سیدعلی قاضی در عرفان اسلامی
بهطور کلی مرحوم سیدعلی قاضی همچون دیگر عرفای اسلامی، مقصدی جز مقصد پیامبر گرامی اسلام(صلی الله علیه واله وسلم) یعنی رسیدن به نهایت درجه توحید که از آن به عبودیت و معرفت حقیقی تعبیر میشود، نمیشناخته است. بهعبارت دیگر، غایت سلوک معنوی از دید ایشان و کلیه عارفان حقیقی آنگونه که از آثارشان برمیآید، وصول به مقام توحید است. پیداست که تحقق این مقصد از نظر وی، جز با تعبد دقیق و کامل بهدستورات شرعمقدس در ابعاد مختلف زندگی امکانپذیر نیست. برای رسیدن به این مقصد عالی، سه صورت کلی وجود دارد:
- سیر جذبهای؛ به اینمعنا که شخص با آمادگی و صفات روحی ویژهای، یکمرتبه عنایات و جذبههای خاص الهی شامل حالش شود و به مراحلی از عوالم توحیدی سیرش کند. این نوع را اصطلاحاً مجذوب سالک میگوید و میتوان نمونه آن را در معاصرانی، چون مرحوم آیتالله انصاری همدانی و غبار همدانی و از قدما، در باباطاهر همدانی دید.
- سیر تربیتی: به اینمعنا که شخص راه منظمی برای سیر توحیدی داشته باشد؛ بهگونهای که پس از تحصیل مراتب اخلاق به عوالم خلوص راه یابد تا با تعبد مستمر به فرمانهای نورانی دین و ظهور عوالم توحیدی، با مشاهدات قلبی، استقرار در توجه به این عوالم در تمامی امورش پیدا کند.(45)
هرچند تمامی این روشها میتواند با درجات گوناگون انسان را به سرمنزل مقصود برساند، اما نوع سوم که روش امثال مرحوم سیدعلی قاضی بوده، مزیتهای بیشماری دارد: اولاً روشمند است و امکان انتقال آن به دیگران وجود دارد، ثانیاً سالکان را بیشتر از دو روش دیگر به درجات بالای توحید میرساند؛ زیرا در این روش مربی سالک را قدمبهقدم پیش میبرد و سالک با راهنمایی استاد، مرحلهبهمرحله بالا مىرود و شرحصدر پیدا مىکند پس میتواند پس از طی مراحل فنا، به مرحله بقا برسد؛ یعنی با فعالیتهای ظاهری، مشاهدات توحیدی را حفظ کند و به اصطلاح به تمکن در توحید دستیابد.
مرحوم سیدعلی قاضی از جمله کسانی بود که روش سوم را برگزید و برای رسیدن به آن مقصد عالی، یعنی عبودیت تام و توحید، افزون برروشهای سلوکی دیگران، از روشهای سلوکی ویژهای بهره ببرد.(46) روشها چنیناند:
1. معرفةالنفس
در نظر بزرگان مکتب نجف، رسیدن به توحید، بهعنوان منزل نهایی و غایت سلوک انسانی، تنها از طریق معرفت نفس امکانپذیر است. تأکید این بزرگان بر مسئله معرفت نفس چنان بوده که این امر به یکی از اساسیترین شاخصههای مکتب آنان تبدیل شده است. مرحوم سیدعلی قاضی همچون استادش مرحوم ملاحسینقلی همدانی طریق معرفتنفس را طریقی برای رسیدن به مقصود (توحید) پیشنهاد کردند. منظور از معرفت نفس، (آنگونه که شاگردان وی توضیح دادهاند) معرفت حق از طریق فنای نفس با عبودیت محض است. در اینحال، انسان عینالربطبودن خود را مشهود خواهد کرد و نیاز ذاتی خویش را درخواهد یافت و بانگ «الفقر فخری» برخواهد آورد. بهعبارت دیگر، معرفت نفس از جنس معرفت نظری نیست، بلکه عبور از نفس و برداشتن خود از میان است؛ چنانکه امام کاظم(علیه السلام) فرموده است: «لیس بینه و بین خلقه حجاب غیرخلقه». وقتی آدمی عینالفقر بودن خود را با ریاضات شرعیه شهود کرد، خداوند را قیوم خود و همه موجودات خواهد دید. در این مرحله، توحید افعالی و صفاتی و ذاتی برای بنده حاصل میشود. توحید افعالی یعنی اینکه انسان بهجایی میرسد که تمام کارهای خیر را که از هر فاعلی نشأت میگیرد، فانی در فعل خدای سبحان ببیند ولاغیر. توحید صفاتی یعنی اینکه انسان به مرحلهای میرسد که صفات خود و صفات دیگران را فانی در اوصاف خدای سبحان مشاهده میکند و توحید ذاتی این است که انسان موحد برای هیچ ذاتی استقلال و هستی جدا قائل نیست و همه ذوات را فانی در آن هستِ محض میبیند.(47)
برای رسیدن به این مرحله، مرحوم قاضی تمهید مقدماتی را لازم دانسته است:
- از نظر او، نفی خواطر، مهمترین روش دستیابی به معرفةالنفس است. اساساً بزرگان مکتب نجف، نفی خواطر را اصلیترین راه وصول به معرفت دانستهاند؛ بهگونهای که باقی دستورات سلوکی بهنحوی به نفی خواطر و نفی خواطر به معرفت نفس میانجامد. زیرا در هر مرحلهای از مراحل نفس، خواطری وجود دارد که سالکی که در آن مرتبه بهسر میبرد، باید آن خواطر را با عمل متناسب با آن مقام نفی کند تا آنکه در مملکت وجود او از غیرحق اثری برجای نماند. چنانکه بزرگان این مکتب بیانکردهاند روش معرفت نفس، معطوف بر دل و ورودیهای آن است؛ ازاینرو، اولین و آخرین گام در این روش، بستن دروازههای وجود در مقابل غیرحق است. در یک مرتبه باید باب ذهن از ورود اشتغالات مسدود شود. در مرتبهای دیگر انسداد قلب ضروری است.(48) در این مرحله از معرفت نفس، رسیدن به توجه تام به حق مدنظر است، پس اموری که موجب قوتیافتن قوای حیوانی انسان و بهتبع آن قوای واهمه او میشوند، باید محدود گردند و سالک با تضعیف آن قوا خود را در کنترل قوه واهمه (خیال) یاری کند. نتیجه این مرحله که نخستینگام در نفی خواطر است، چیرگی عارف بر ذهن و حکومت بر واهمه است. در گام بعد، سالک وارد عالم قلب میشود و میکوشد تا خاطرات غیر الهی را از صحیفه قلب خود بزداید. بنابراین، روش نفی خواطر در نظر بزرگان این مکتب، مرکب از دو مرتبه فعل و ترک است. فعل توجه به خدا و ترک انصراف توجه از غیرخدا است. منظور ایشان از غیرخدا اموری است که مانع توجه و موجد غفلت از حق است؛ غفلتی که زاییده اشتغال بنده به امور دانی و پست است. به عقیده این بزرگان، هر کسی یک دل دارد که اگر متوجه حق باشد، از غیر او غافل و اگر متوجه غیرحق باشد، از حق غافل است.(49)
دستورِ عملی مرحوم قاضی برای نفی خواطر در وهله اول، توجه به نفس بوده است؛ یعنی سالک باید برای نفی خواطر، مقدار نیمساعت یا بیشتر را در هر شبانهروز معین و در آن وقت به نفس خود توجه کند. سالک در اثر این توجه، کمکم تقویت میشود و خواطر از او رخت برمیبندد و رفتهرفته معرفت نفس برای او حاصل میشود و به وطن اصلی خواهد رسید.(50) از نظر مکتب عرفانی نجف، اموری در نفی خواطر موثرند: مراقبه، ذکر و فکر، توسل به اهلبیت(علیهم السلام)و مراقبت بر اوقات و ادعیه مأثوره و عمل به نوافل بهویژه نافله شب.(51)
از نظر مرحوم قاضی، اکثر افرادی که موفق به نفی خواطر شدهاند و توانستهاند ذهن خود را پاک و صاف نمایند و بالاخره سلطان معرفت بر آنان طلوع کرده است در یکی از این دو حال بودهاند:
هنگام تلاوت قرآن و التفات به خواننده آن، که چه کسی در حقیقت قاری قرآن است و در آن وقت بر آنان منکشف میشود که خدا در حقیقت قاری قرآن است.
در راه توسل به حضرت اباعبدالله الحسین(علیه السلام)، زیرا آن حضرت برای رفع حجاب و موانع طریق نسبت به سالکین راه خدا عنایتی عظیم دارد.(52)
- ریاضت: هرچند از مرحوم قاضی مطلبی درباره ریاضت و نقش آن در معرفت نفس به ما نرسیده است، اما این مطلب را بهراحتی میتوان در آثار شاگردان ایشان یافت. برای مثال علامه طباطبایی در المیزان فی تفسیر القرآن بهصورتی دقیق از تأثیر ریاضت در معرفت نفس سخن میگوید. بنابر بیان ایشان، برخى حوادث تکاندهنده مانند ترس، وحشت شدید، مسرت فوقالعاده، محبت مفرط و اضطرار شدید، رشته ارتباط آدمیانی را که در بند تعلقات مادی هستند، با عالم خارج از نفس خود میگسلد و آنها را متوجه خود میکند و در نتیجه این توجه آثار نفس برای آنها آشکار مىشود. در این امور، نفس از هرچیز که از خود خارج است، مخصوصاً از لذایذ جسمانى، منصرف و متوجه خود میشود. اساس مخالفت با نفس در انواع ریاضتها نیز پرهیزدادن انسان از پرداختن به خارج از خود است که معنای این عمل مخالفت با فرو رفتن نفس در خواستهها و شهوات خویش است؛ زیرا شهوات، نفس را از پرداختن بهخود منصرف و او را به امور خارج از خود راهنمایى مىکنند. با ریاضت نیروى شگرف نفس در اصلاح خود صرف میشود و از پراکندهشدن آن در انواع شهوات جلوگیری میشود و قدرت شگرف نفس بهصورت موقت یا دائم متبلور خواهد شد.(53)
2. اصلاح و تهذیب نفس
تأکید بر تهذیب نفس و اصلاح عمل، یکی از مهمترین ویژگی عارفان واقعی و تمایز آنان از صوفینماهاست. این حقیقت برآمده از آیات قرآن کریم و روایات فراوان اسلامی است که در جای خود به آن پرداخته شده است. تهذیب نفس سفارش عموم عارفان شیعه است که گام نخست در سلوک و تکامل و رسیدن انسان به مقامات معنوی بهشمار میرود. تهذیب نفس در سایه تقوا و ترک گناه و ورع؛ تخلیه خود از رذایل اخلاقی و ریاضات شرعیه حاصل میشود.
در مکتب عرفانی سیدعلی قاضی این مراحل تأکید شده است. چنانکه مرحوم آیتالله بهجت میفرمودند: «برای سالک در اولین مرحله، عزم راسخ و مستمر بر ترک معاصی در اعتقادات و عملیات در تمام عمر (هرچند هزار سال باشد) و نماز اول وقت برای وصول به مقامات عالیه کافی و وافی است».(54)
3. پایبندی به شریعت
روش مرحوم سیدعلی قاضی در پیروی از استادش، مرحوم ملاحسینقلی همدانی و او به تبعیت استادش، مرحوم سیدعلی شوشتری، تأکید بر حفظ شریعت و التزام به آن و حفظ مراقبه بهعنوان تکمیلکننده ذکر و فکر بوده است. مرحوم آيتالله نجابت، از شاگردان معروف مرحوم قاضى، درباره توجّه ويژه مرحوم قاضى به اين نكته فرموده است: «من سفر بسيار كردهام. با بزرگان عالم اسلام محشور بودهام و از احوال بسيارى از آنان با مشاهده آگاهم، امّا در حقيقت هيچكس را همانند قاضى بدينحد، مقيّد به آداب شرع نديدهام».(55)
ایشان در نامهای به یکی از شاگردانش مینویسد: «... شريعت، راه وصول به حقايق عرفانى و توحيدى است و طريقت، باطن آن است و امام رضا(علیه السلام) اولين نفرى است كه طريقت را باطن شريعت اعلام كرد».(56)
در این نامه آمده است:
و اگر در ارض مقدس قدرى مانديد كما هوالمظنون؛ البته متوقع است كه به فيوض عظيمه برسيد. تمام اهلطريقت يا اغلب آنها حسب خود را به امام رضا(علیه السلام) منتهى مىسازند و حرفشان بر اين است كه در دولت هاشميه كه تقيه كم شد و اول تنفس شيعه بود. آن بزرگوار طريقت را كه باطن شريعت است، راهنما شد و علناً به مسلمين رسانيد كه راه همين است و ظاهر آن است و آن مخصوص وجود اميرالمؤمنين و اولاد كرام او بود و فلان فلان خبر نداشتند، نامحرم بودند... .
مىگويند كه امام رضا(علیه السلام) سه حاجت را براى هركه اولينبار ايشان را زيارت مىكند، برآورده مىسازند و مرحوم قاضى اين نكته را بهكسانى كه اولینبار به مشهد میروند، تذكر مىدهد. فرزند ايشان ضمن نقل اين مطلب مىفرمودند:
من يك بار از خدمت ايشان سؤال نمودم، آيا خود حضرتعالى در اولينبار مشرفشدن به زيارت امام رضا(علیه السلام) تفضلى از آن امام بزرگوار مشاهده نمودهايد يا نه؟ مرحوم والد با حالت خاص انگشتانشان را بهنوك بينى من زد و مطالب پر معنى عرفانى را بيان نمود و بعد از سكوت و تفكر فرمود: «من زمانى كه به زيارت ثامنالائمه امام رضا(علیه السلام) مشرف شدم، مبتلا به بيمارى نقرس بودم؛ بهطورى كه راهرفتن براى من خيلى دشوار شده بود و با تكيه بر عصا مى توانستم راه بروم. اين بيمارى به مدت ده سال امان راهرفتن را از من گرفته بود و نزديک بود كه زمينگير شوم. هنگام ورود به اين شهر مقدس، جهت استحمام و تعويض ضماد پا، به حرم رفتم. هنگام ضمادكشيدن دور جراحت، متوجه چيز سياهرنگى مثل ذغال شدم و اين همان چيزى بود كه عامل اصلى درد پاها بود و جدايى آن باعث بهبودى مىشد. پس پاهايم را تكان دادم و ملاحظه كردم كه درد در پاهاى من بههيچوجه نيست و پاهايم سالم هستند و احتياج نيست كه با عصا راه بروم. خيلى خوشحال شدم و اين را از توجه و كرامات امام رضا(علیه السلام) دانستم.(57)
4. روش احراق
اساساً رسالت عرفان، در درجه اول درمان بیماریهای روحی و سپس ایصال انسان به اوج تکامل یعنی توحید و عبودیت حقتعالی است. بنابراین، برای تصفیهنفس و تهذیب آن از رذائل، راهحلهای گوناگونی ارائه شده است. مرحوم سیدعلی قاضی برای از بینبردن اغراض و نیات نفسانی، روش احراق را توصیه میکرد و به فرموده خودش، این روش، منشأیی قرآنی دارد. در این روش سالک باید بداند که خدا مالک علیالاطلاق است و او فقر ذاتی دارد. به اعتقاد مرحوم سیدعلی قاضی، این طرز تفکر سبب سوختن تمامی نیات و صفات او میشود.(58)
مرحوم علامه طباطبایی در این زمینه میفرماید:
روزى با استاد خود مرحوم حاج ميرزاعلى آقاى قاضى اين راز را (کیفیت از بینبردن رذایل اخلاقی) در ميان نهادم و استفسار و التماس چارهای نمودم. فرمود: بهوسيله اتخاذ احراق مىتوان اين مسئله را حل نموده و اين معضل را گشود و آن بدينطريق است كه بايد سالک به حقيقت ادراک كند كه خداوند متعال وجود او را وجودى طمّاع قرار داده و هرچه بخواهد قطع طمع كند. چون سرنوشت او با طمع است، لذا منتج به نتيجهاى نخواهد شد و قطعطمع از او، ناچار مستلزم طمع ديگرى است و به داعيه طمعى بالاتر و عالىتر از آن مرحله دانى قطعطمع نموده است. بنابراين چون عاجز شد از قطعطمع و خود را زبون يافت، طبعاً اگر خود را به خدا سپرد و از نيت قطعطمع دست برمىدارد، اين عجز و بيچارگى ريشه طمع را از نهاد او سوزانيده و او را پاک و پاكيزه مىگرداند و علت اينكه اين طريقه را «إحراق» نامند، براى آن است كه يکباره خرمن هستىها و نيتها و قصهها و مشكلات را مىسوزاند و از ريشه و بُن قطع مىكند و اثرى از آن در وجود سالک باقى نمىگذارد.(59)
5. تأکید بر ولایت اهلبیت(علیهم السلام) و حضرت زهرا(سلام الله علیها)
سیدعلی قاضی همچون استادش مرحوم حسینقلی همدانی معتقد بود که رسیدن به توحید، جز پذیرفتن ولایت ائمهاطهار(علیهم السلام) و حضرت زهرا(سلام الله علیها) امکانپذیر نیست. از ایشان نقل است که فرموده بود: اگر من به جایی رسیده باشم، از دو چیز است: یکی قرآن کریم و دیگری زیارت حضرت سیدالشهدا(علیه السلام).(60)
6. دستورالعملهای خاص مرحوم سیدعلی قاضی برای سیروسلوک
مرحوم سیدعلی قاضی انتخاب استاد راه را بسیار مهم میدانست و خواندن رساله سیر و سلوک مرحوم بحرالعلوم و عملکردن به آن را سفارش میکند.(61) افزون براین، برای سالکان این راه دستورالعملهایی را پیشنهاد میکرد که تا با امروز توسط شاگردان بیواسطه و باواسطه ایشان توصیه میشود. برخی دستورالعملها چنین است:
مراقبه و محاسبه دائمی؛ تلاش در جهت انجام مستحبات؛ زیارت اهلقبور حداقل هفتهای یکبار و تفکرکردن در حین آن؛ توسل به امام حسین(علیه السلام)؛ انجام واجبات و ترک محرمات؛ نماز اول وقت؛ نماز شب و تهجد؛ مداومت بر ذکر یونسیه (چهارصد بار گفتن سبحانک لا اله الا انت انی کنت من الظالمین در حال سجده، در هر شبانهروز، در وقت معین، بهمدت حداقل یکسال)؛ تلاوت صدمرتبه سوره قدر در شبهای جمعه؛ مداومت بر تلاوت سوره توحید؛ مداومت بر خواندن دعای کمیل و زیارت جامعه کبیره؛ پرهیز از ریاضتهای غیرشرعی؛ تلاوت مستحبات ششگانه در هر شب قبل از خواب (سورههای: حشر، حدید، جمعه، صف، تغابن و اعلی).(62)
د) سیدعلی قاضی و شاگردانش عاملان تعمیق مدرسه عرفانی نجف
همانگونه که بیان شد، از مرحوم سیدعلی قاضی آثار چندانی برجای نمانده است، اما وی شاگردانی تربیت کرد که توانستند با تربیت شاگردان و خلق آثار فراوانی مکتب عرفانی وی را ارائه دهند و تحولی شگرف در این زمینه پدید آورند. بهعبارت دیگر، به جرات میتوان گفت که مرحوم سیدعلی قاضی و شاگردانش، نقطهعطفی در رشد کیفی و تعمیق حوزههای علمیه در زمینه عرفان بهشمار میآیند. در اینباره باید گفت جناب سیدحسن قاضی، فرزند مرحوم سیدعلی قاضی، حدود پنجاه عالم ربانی را معرفی میکند که هریک به فراخور حال از محضر مرحوم والد استفاده کردهاند.(63) در میان این شاگردان افرادی وجود دارند که هم فقیه و مجتهد مسلم بودند و هم عارف. اینان با تربیت شاگردان و خلق آثاری درباره عرفان، تحولی شگرف در زمینه عرفان و نگاه به آن در حوزهها ایجاد کردند. نام برخی شاگردان ایشان چنین است:
استاد علامّه سيدمحمدحسين طباطبایى، صاحب تفسيرالميزان؛ نزيل قم؛ آيتالله شيخ عباس قوچانى، وصى مرحوم قاضى، نزيل نجف اشرف؛ آيتالله شيخ محمدتقى بهجت فومنى، نزيل قم؛ آيتالله سيدعبدالكريم كشميرى رضوى، نزيل قم؛ آيتالله شيخ محمدحسين علامه نجفى، نزيل تهران؛ آيتالله سيدعبدالحسين دستغيب شيرازى، نزيل شيراز؛ آيتالله سيدحسن مسقطى، نزيل نجف اشرف؛ آيتالله شيخ حسنعلى نجابت شيرازى، نزيل شيراز؛ آيتالله شيخ محمدتقى آملى، نزيل تهران؛ آيتالّله علامه شيخ محمدتقى جعفرى، نزيل تهران؛ آيتالله شيخ علىمحمد بروجردى، نزيل بروجرد؛ آيتالله سيدهاشم حداد، نزيل عتبات؛ آيتالله سيدمحمدحسن الهى، نزيل قم و تبريز (برادر علامه طباطبایى)؛ هریک از اساتید دهها شاگرد و کتاب از خود بهجای گذاشتهاند و همچنان «تُؤْتِي أُكُلَهَا كُلَّ حِينٍ بِإِذْنِ رَبِّهَا».(64)
بنابراین عرفانی که در مدرسه نجف توسط ملاحسینقلی همدانی تأسیس شد و سپس توسط سیدعلی قاضی روند تعمیق خود را آغاز کرد، آنگاه توسط شاگردان او بهنهایت عمق خود رسید، نقطهعطفی در جریانهای عرفانی جهان معنویت اسلامی بهشمار میرود؛ زیرا در این شیوه، از اصطلاحات دشوار خبری نیست و التزام به شریعت و تعالیم آن مهمترین نردبان ترقی و تکامل انسان سالک است. در این جریان عرفانی، سالک هرگز نمیتواند از احکام شریعت و اطاعت از کتاب و سنت و تعالیم دینی اندک تخلفی کند. در این دوره، سردمداران عرفان، فقها و متشرعان هستند. بههمین دلیل عامهمردم را نیز با خود همراه ساخت. بهویژه اینکه این دست از عرفای فقیه، برخلاف اسلافشان، ادعای قطبیت و رکنیت نداشتند و هیچگاه به سلسلهبازی و مریدپروری دست نیازیدند. همانگونه که مرحوم سیدعلی قاضی، نسبت خود را به هر سلسلهای رد میکرد.
این جریان عرفانی پس از مرحوم سیدعلی قاضی، باوجود اینکه در بند اصطلاحات پیچیده عرفانی متداول نبود، بیشتر دغدغههای معرفتی، حکمی، علمی و سلوکی داشت.
سرآمد شاگردان سیدعلی قاضی، مرحوم سیدمحمدحسین طباطبایی صاحب تفسیر المیزان و رسالةالولایة و دهها اثر علمی و معرفتی دیگر است و ایشان شاگردان گوناگونی را پرورش داد که آیتالله جوادی آملی و آیتالله حسنزاده آملی که خود نقش مهمی در گسترش و تثبیت این نگرش به عرفان اسلامی داشتند، از جمله آنها هستند.
نتیجهگیری
مرحوم آیتالحق، سیدعلی قاضی طباطبایی (1285-1366ش) فرزند مرحوم آیتالله سیدحسین قاضی طباطبایی از شاگردان شیخ محمد بهاری و سیداحمد کربلایی و متعلق به مکتب عرفانی ملاحسینقلی همدانی بوده است. مکتب عرفانی ملاحسینقلی همدانی، نقطهعطفی در تاریخ عرفان شیعی بهشمار میرود که بهوسیله مرحوم سیدعلی قاضی و شاگردان و آثاری که از آنان منتشر شد، بهنهایت عمق خود رسید.
ویژگی برجسته عارفان متعلق به این مکتب، و از جمله سیدعلی قاضی این است که افزونبر اینکه مجتهد و فقیهانی متبحر بودهاند، در فلسفه و عرفان نظری هم تسلط داشتهاند و همینامر سبب شده بود فقها و متشرعان واکنش منفی نسبت به آنها نداشته باشند. ویژگی دیگر مکتب عرفانی نجف و از جمله سیدعلی قاضی، تأکید بر حفظ شریعت و التزام به آن و مراقبه بهعنوان تکمیلکننده ذکروفکر بوده است؛ البته آنچه از عرفان مرحوم سیدعلی قاضی و اساتید و شاگردانش بهدست میآید، عرفان عملی یعنی سلوک، دستور و تربیت شاگرد است.
بیشک، نگاه مرحوم سیدعلی قاضی در بحث توحید متأثر از نگاه امامان شیعه، یعنی توحید حقیقی و توحید صمدی اهلبیتی است. به اعتراف شاگردان مرحوم سیدعلی قاضی، ایشان به بالاترین درجه توحید، یعنی توحید شهودی رسیده بوده است.
در مکتب عرفانی سیدعلی قاضی، توحید با معرفت ازیکسو و ولایت ازسویدیگر، ارتباط تنگاتنگی دارد. بهگفته او ولایت در توحید است و بدون ولایت محال است انسان به مراتب عالی توحید برسد.
مرحوم سیدعلی قاضی معتقد است همه انبیا دارای ولایت هستند؛ زیرا ولایت باطن نبوت و خاتم ولایت مقیده کلیه، حضرت ولی عصر(عج) است.
درباره روش سلوکی مرحوم قاضی باید گفت اول اینکه برای رسیدن به قله توحید سهروش متصور است: سیر شخصی، سیر جذبهای و سیر تربیتی که سیره مرحوم قاضی نوع سوم بوده است. دو اینکه مرحوم قاضی روشهای ویژهای در این زمینه داشتهاند از جمله: تأکید بر ولایت اهلبیت(علیهم السلام) و حضرت زهرا(سلام الله علیها)، معرفت نفس، اصلاح و تهذیب نفس، پایبندی به شریعت، روش احراق.
مرحوم قاضی برای سالکان راه توحید، دستورالعملهای ویژهای هم داشته است: مراقبه و محاسبه دائمی، تلاش در جهت انجام مستحبات، زیارت اهلقبور حداقل هفتهای یکبار و تفکرکردن در حین آن، توسل به امام حسین(علیه السلام)، انجام واجبات و ترک محرمات، نماز اول وقت، نماز شب و تهجد، مداومت بر ذکر یونسیه (چهارصد بار گفتن سبحانک لا اله الا انت انی کنت من الظالمین در حال سجده در هر شبانهروز در وقت معین بهمدت حداقل یکسال)، تلاوت صدمرتبه سوره قدر در شبهای جمعه، مداومت بر تلاوت سوره توحید، مداومت بر خواندن دعای کمیل و زیارت جامعه کبیره، پرهیز از ریاضتهای غیرشرعی و تلاوت مستبحات ششگانه در هر شب قبل از خواب (سورههای: حشر، حدید، جمعه، صف، تغابن، اعلی).
از مرحوم قاضی آثار چندانی باقینمانده، اما وی شاگردانی تربیت کرد که از هرکدام آثار عمیق گوناگونی برجای مانده است و همچنان ادامه دارد. و این آثار تحول شگرفی را در عمقبخشیدن به این جریان فکری - عرفانی و تثبیت آن ایجاد کرد.
بنابراین، عرفانی که در مدرسه نجف توسط ملاحسینقلی همدانی تأسیس شد و بهوسیله سیدعلی قاضی و شاگردانش تعمیق یافت، نقطهعطفی در جریانهای عرفانی حوزههای شیعی بهشمار میآید؛ زیرا هم فارغ از اصطلاحات بغرنج عرفانی رایج است و هم الزام به شریعت و آموزههای آن را مهمترین نردبان ترقی و تکامل انسان میداند. همچنین از مریدپروری و قطببازی و رکنسازی بهدور بوده و هم در عینحال دغدغههای معرفتی، حکمی، علمی و سلوکی داشته است.(65)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.