نقش اهلبیت(علیهم السلام) در پیریزی نظام تربیتی اسلام و پیشبرد آن
حجتالاسلام والمسلمین دکتر احمد ازرقی؛ دکترای قرآن و علوم تربیتی، رییس بخش علوم قرآن و حدیث دانشگاه بینالمللی اهلبیت(علیهم السلام)، عضو هیئت علمی مجتمع آموزش عالی امامخمینی(ره) (alatwany2002@yahoo.com).
مقدمه
اهلبیت(علیهم السلام) نمود و تبلور ثقل اصغر و الگوی نیکویی هستند که خداوند متعال به ما دستور پایبندی به آنها و پذیرش هدایتشان را داده است. هر کسی که سیره علمی و اخلاقی اهلبیت(علیهم السلام) را واکاوی میکند، نقش مهمّ آنها در حفظ ارزشها و مبانی ترسیمشده توسّط قرآن کریم و ابلاغشده از سوی پیامآور بشریّت، حضرت محمّد(صلی الله علیه واله وسلم)، با حفظ امانتداری کامل، بهصورت شفّاف برای او آشکار میشود. این پژوهش درپی آن است که از روی نقش بنیادین و فعّالانه اهلبیت(علیهم السلام) در پیریزی نظام تربیتی اسلام و پیشبرد آن پرده بردارد. نقشی که «تربیت» در ساخت بشر و آمادهسازی استعدادهای او برای رسیدن به کمال مطلوب ایفا میکند، بر هیچکس پوشیده نیست.
پرسش اصلی تحقیق این است که «نقش اهلبیت(علیهم السلام) در پیریزی دانش تربیت و پیشبرد آن چیست؟». پرسشهای فرعی هم وجود دارند که این مقاله درصدد پاسخ به آنهاست. برخی پرسشها از این قرارند:
ویژگیهای تربیت از دیدگاه اهلبیت(علیهم السلام) کدامند؟ «تربیت» از دیدگاه اهلبیت(علیهم السلام) چه ابعادی دارد؟ چه شیوههایی در تربیت، مورد اعتماد اهلبیت(علیهم السلام) قرار گرفته است؟ اهلبیت(علیهم السلام) در پیریزی نظام تربیتی اسلام بر کدام اصول قرآنی تکیه کردهاند؟
روش تحقیق این پژوهش در راستای دستیابی به پاسخهای علمی، استقرایی - تحلیلی با تکیه بر استنباط است.
فرضیّه پژوهش براین است که اهلبیت(علیهم السلام) از طریق شیوه رفتاری خود در تربیت امّت اسلامی، نقش پیشرو و فعّال در پیریزی و پیشبرد نظام تربیتی اسلام داشتهاند. این نقشآفرینی به اندازهای بوده است که میتوان ادّعا کرد دانش تربیت، دانشی با اصول و شیوه اسلامی بوده و نیازهای انسان و خلقت او را مدّنظر داشته است. تربیت اسلامی برای انسان، هدف آشکاری را تعریف کرده و درپی تحقّق آن است.
الف) تعریف واژگان موضوع پژوهش
برای شفّافیّت جوانب موضوع پژوهش، باید به ناچار برخی واژههای کلیدی مانند تربیت و اهلبیت» را مفهومیابی کنیم. ارائه مفاهیم واژههای مشابه تربیت نیز در رسیدن به این شفّافیّت مفید خواهد بود.
1. مفهوم تربیت
یکم. معنای لغوی
با مراجعه به فرهنگنامههای عربی، درمییابیم که واژه تربیت دارای سه اصل لغوی است که عبارتند از:
اصل اول: رَبا - یَربو: یعنی نَما - یَنمو؛ زادَ - یَزیدُ (رشد یافت؛ فزونی گرفت).(1)
اصل دوم: رَبّی - یُرَبّي؛ یعنی: نَشَأَ وتَرَعرَعَ (شکل گرفت و پرورش یافت).(2)
اصل سوم: ربّ - یربّ: احتَضَنَ، أصلح، ساسَ، رَعا، تَوَلّی، علّم (حضانت او را پذیرفت؛ او را در آغوش کشید؛ اصلاح کرد؛ اداره کرد؛ رسیدگی کرد؛ زمام امور را بهدست گرفت؛ آموزش داد).(3)
از این اصول لغوی مشخّص میشود که معنای واژه تربیت مفاهیمی چون: اصلاح، در دستگرفتن زمام امور مُتربّی (تربیتشونده)، تعهّد نسبت به او و رسیدگی بهوسیله امور رشددهنده را شامل میشود. معنای لغوی این واژه با همه این مفاهیم در ارتباط است.
دوم. معنای اصطلاحی
تربیت در اصطلاح، تعاریف بسیاری دارد که مضمون آنها به هم نزدیک بوده یا همپوشانی دارند. تفاوت این تعاریف چند علّت دارد؛ از جمله:
فلسفه تربیتی غالب بر دوره تاریخی مشخّص؛ ماهیّت نوع نگاه به خلقت انسانی؛ گرایشهای سیاسی موجود در حاکمیّت؛ پیشرفتهای علمی پیاپی که ماهیّت نگاه به تربیت را تغییر داده و اصلاح میکند؛ جنبه درونی (بُعد جهانبینی) فرهیختگان و نظریّهپردازان؛ یعنی پیشذهنیّتهای دیدگاههای شخصی هر متفکّری در مورد روشی که در پیش گرفته است؛ جنبه ایدئولوژیک که مؤلّفه مهمّی در پیشذهنیّتهای اعتقادی شمرده میشود. مجموعه این عوامل، معادله متفاوتی را شکل میدهد که خود را بر عرصه تعریف ارائه شده از تربیت تحمیل میکند.
تعاریف اصطلاحی گوناگونی برای تربیت گفتهشده که میتوان از دو زاویه به آنها نگریست: تعریف عمومی که مقصود از آن تعاریف ارائه شده برای واژه تربیت، بدون قید اسلامی یا مسیحی یا غیر اینهاست؛ تعریف خاصّ که تربیت مقیّد به اسلامیبودن است.
از آنجاکه بنای پژوهش ما بر مختصرگویی است، تنها برخی تعاریف تربیت را خواهیم آورد:
ژان دیوئی (1859-1952م)، یکی از نظریّهپردازان تعلیم و تربیت، تربیت را اینگونه تعریف کرده است: «مجموعهای از کارها و فرایندها که یک جامعه یا گروه اجتماعی، چه کوچک باشد، چه بزرگ میتواند بهواسطه آنها حاکمیّت خود یا اهداف مورد پذیرش خود را با هدف بیمهکردن هویّت ویژه و رشد مستمرّ خود به دیگری منتقل کند».(4) محور این تعریف، انتقال تجربیّات بهصورت اکتسابی، با هدف بیمهکردن موجودیّت جامعه است.
یکی از پژوهشگران در تعریف خود از تربیت بر این نکته متمرکز شده که تربیت، فرایندی هدفمند و تعاملی میان مُربّی و متربّی است که هدفش رشد قابلیّتها و تواناییهای متربّی در ابعاد گوناگون انسان است. علیهمت بناری، پژوهشگر معاصر گفته است: «تربیت عبارت از فعّالیّتی هدفمند و دوسویه میان مُربّی و مُتربّی در راستای تحقّقبخشیدن به قابلیّتهای وی و پرورش شخصیّت او در جنبههای گوناگون فردی، اجتماعی، جسمانی، عاطفی، اخلاقی و عقلانی است».(5)
پژوهشگر دیگری در تعریف خود از تربیت، بر عنصر تدریجیبودن و شکوفایی تواناییهای انسان در ابعاد گوناگون در راستای رسیدن به کمال مطلوب، چنین تأکید ورزیده است. آیتالله اعرافی، پژوهشگر معاصر میگوید: «تربیت، فرایند کمک به متربّی جهت ایجاد تغییر تدریجی گسترده و مداوم در جنبههای جسمانی، فکری، معنوی و رفتاری از طریق عامل انسانی دیگر برای دستیابی به کمال انسانی، شکوفایی تواناییها، جلوگیری از انحراف و اصلاح خصوصیّات و رفتارهای اوست».(6)
شهید مطهّری(ره) گفته است: «تربیت، عبارت است از پرورشدادن؛ یعنی استعدادهای درونی که بالقوه در انسان موجود است، به فعلیّت درآورده شوند».(7)
از تعاریف ارائه شده، آشکار میشود که تربیت، فرایند سازگاری با گروه و جامعه، همزیستی با فرهنگ و در نتیجه یک زندگی کامل، بههمراه کمال در جامعه معیّن، تحتشرایط مشخّص، در سایه حاکمیّت معیّن، همگام با نظام دارای قلمرو مشخّص، به همراه خضوع در مقابل باور شخصی یا عقیده ثابت است. پژوهشگر این مقاله معتقد است که این تعاریف، هرچند از نظر عبارات و شیوه بیان با هم تفاوت دارند، ولی در این نکتهها با هم مشترکند: موضوع اصلی همه آنها «انسان» بهعنوان محور فعّالیّت تربیتی است؛ تربیت، فرایند تدریجی هدفمندی است که غرض از آن، ایجاد تغییر در رفتار و در ابعاد گوناگون وجودی متربّی، پرورش استعدادهای او و به فعلیّت رساندن تواناییهای بالقوهاش بهصورتی است که متربّی را به کمال مطلوب برساند.
2. مفهوم اهلبیت(علیهم السلام)
واژه اهل در لغت بهمعنای اُنس و اُلفت میان دو چیز است. این واژه در گذر زمان معانی دیگری هم یافته است؛ مانند: خانواده، فرزندان، خِدَم و حَشَم، نزدیکان و افراد وابسته به شخص از لحاظ خویشاوندی یا دین.(8) واژه بیت بهمعنای پناهگاه، مقصد و محلّ برقراری اتّحاد و اتّفاق است.(9)
قرآن کریم تعبیر اهلبیت را در آیه 73 سوره هود «رَحْمَتُ اللَّهِ وَبَرَكَاتُهُ عَلَيْكُمْ أَهْلَ الْبَيْتِ» و آیه تطهیر آورده و فرموده است: «إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا»(10) بیش از هفتاد روایت نزول آیه تطهیر را در مورد پیامبر اکرم(صلی الله علیه واله وسلم)، حضرت علیبنابیطالب(علیه السلام)، حضرت فاطمه(سلام الله علیها) و امام حسن و امام حسین(علیه السلام) دانستهاند.(11) این پژوهش درباره نقش اهلبیت(علیهم السلام) در پیریزی و پیشبرد علم تربیت است و مراد از اهلبیت، پیامبر اکرم، امیرالمؤمنین، حضرت زهرا، امام حسن، امام حسین و نُه معصوم از ذرّیّه امام حسین(علیهم السلام) است.
3. واژههای مشابه تربیت
در راستای شناخت میزان گستره تربیت از دیدگاه اسلام، به ناچار باید واژههای شبیه به آن را نیز بشناسیم. با مراجعه به برخی واژهها، بهویژه در کاربرد قرآنی، درمییابیم که اصطلاح تربیت، معانی گوناگونی در لُغَت دارد. همه این معانی، بهعرصههای فعالیت کار تربیتی اشاره میکنند.
واژه تربیت و برخی مشتقّات و مترادفهای آن در قرآن کریم، با معانی نزدیک بههم آمده است؛ مانند: واژه تعلیم که مقصود از آن، انتقال دانستهها از آموزگار به دانشآموز در راستای دریافت انواعی از شناخت و دانش است.(12)
از دیگر واژههای دارای ارتباط محکم با تربیت، واژه هدایت است. بسیاری از متخصّصان عرصه تعلیم و تربیت، بهواژههای هدایت، تربیت و تعلیم بهعنوان مترادف مینگرند. بهعبارت دیگر، آنها معتقدند کار تعلیم و تربیت، همان هدایت فرد یا جامعه است. یکی از مربّیان معتقد است هدایت، رسالت اصلی تعلیم و تربیت است.(13)
از دیگر واژههای قرآنی شبیه تربیت، واژه خُلق و اخلاق است. با وجود اینکه این واژه درباره یکی از ابعاد تربیت بهکار رفته، امّا گاهی در تربیت بهمعنای عامّ آن نیز کاربرد دارد. خداوند متعال خطاب به پیامبر اکرم(صلی الله علیه واله وسلم) فرموده است: «وَإِنَّكَ لَعَلَى خُلُقٍ عَظِيمٍ».(14) واژه قرآنی مشابه دیگر، واژه تطهیر، بهمعنای پاکی و زدودن پلیدی است.(15) خداوند متعال فرموده است: «خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَكِّيهِمْ بِهَا وَصَلِّ عَلَيْهِمْ إِنَّ صَلَاتَكَ سَكَنٌ لَهُمْ وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ».(16) واژه دیگر، اِصلاح و صلاح، نقطه مقابل اِفساد و فساد است. این دو واژه در بیشتر موارد کاربردشان، مختصّ به اَعمال است. در قرآن کریم، نقطهمقابل آن، گاهی فساد قرارگرفته و گاهی سیّئه (گناه). خداوند متعال فرموده است: «إِنْ أُرِيدُ إِلَّا الْإِصْلَاحَ مَا اسْتَطَعْتُ وَمَا تَوْفِيقِي إِلَّا بِاللَّهِ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَإِلَيْهِ أُنِيبُ».(17)
واژه دیگر نُصح است. معنای این واژه، کردار یا گفتاری است که خیر و صلاح صاحبش در آن است. این واژه بهمعنای، اخلاص هم آمده است: «نَصَحتُ لَهُ الوُدَّ»(أَخلَصتُهُ)(18): با اخلاص به او عشق ورزیدم. خداوند متعال فرموده است: «فَتَوَلَّى عَنْهُمْ وَقَالَ يَا قَوْمِ لَقَدْ أَبْلَغْتُكُمْ رِسَالَةَ رَبِّي وَنَصَحْتُ لَكُمْ وَلَكِنْ لَا تُحِبُّونَ النَّاصِحِينَ».(19) واژه دیگر رُشد، نقطه مقابل غَیّ است. کاربرد این واژه همانند واژه هدایت است.(20) خداوند متعال میفرماید: «لا إِكْراهَ فِي الدِّينِ قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ».(21) آخرین واژه قرآنی شبیه تربیت، واژه تزکیه است. معنای این واژه، رشددادن بهصورت شایسته است.(22) تزکیه در فرهنگ قرآن کریم، بهمعنای تربیت دینی و معنوی انسان است.(23)
4. «تربیت» در فرمایشات امامان اهلبیت(علیهم السلام)
واژه تربیت در برخی دعاهای اهلبیت(علیهم السلام) بهمعنای ایجاد و حمایت آمده است؛ از جمله در دعای امام سجّاد(علیه السلام) اینگونه میخوانیم: «خدایا من را در دوران کودکی در نعمتها و مهربانیت بهوجود آوردی و مورد حمایت خود قرار دادی و در بزرگسالی، بلندآوازهام کردی».(24) ایشان در دعای دیگری میفرماید: «خدایا! فرزندان کوچک من را مورد حمایت خود قرارده!».(25) حضرت در دعایی دیگر به خداوند متعال چنین عرضه میدارد: «خدایا! من را سالم آفریدی و در کوچکی، مورد حمایت خودت قرار دادی».(26)
از کاربردهای ارائه شده این واژه، روشن میشود که قلمرو مفهوم تربیت، گسترده است. هرچند این واژه با همین ریشه و ساختار صرفی در قرآن کریم بهکار نرفته است، امّا واژههای جایگزین و شبیه با همان مفاد معنایی، سهم کاربردی بالایی در قرآن دارد و باعث افزودهشدن جامعیّت معنایی به این واژه شده است. با دانستن این مطلب که هدف از نزول این کتاب آسمانی، هدایت و تربیت است، اهمّیّت این واژههای جایگزین و گستره آنها آشکارتر میشود.
واژه رَبّ با تمام مشتقّات آن، 979 بار در قرآن بهکار رفته است: «ربّ، رباً، ربّه، ربّهما، ربّهم، ربّها، ربّك، ربّكما، ربّكم، ربّی، ربّنا، أرباب، أرباباً، ربّيّون، الرّبّانيون، ربّانيين، ربائبكم، ربما».(27)
ب) پیشینه تاریخی پژوهش
نوشتهها در زمینه روش تربیتی اهلبیت(علیهم السلام) گوناگون است. بیشتر این نوشتهها به شکل روایی و نقلقولی است و نیازمند دقّت و تجزیه و تحلیل مبتنی بر استخراج اصول، روشها و ابعاداند. از ویژگیهای متمایزکننده این مقاله، تمرکز آن بر محوریّت «نقش اهلبیت(علیهم السلام) در پیریزی نظام تربیتی و پیشبرد آن» است. از جمله پژوهشهای نوشتهشده در این زمینه، میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
کتاب النظام التربوي في الإسلام (نظام تربیتی اسلام). این کتاب پژوهشی تطبیقی نوشته شیخ باقر شریف قرشی است و از جمله کتابهای مهم در موضوع نظام تربیتی بهشمار میرود. اهمّیّت این کتاب از این نکته سرچشمه میگیرد که مبانی نظام تربیتی را از دیدگاه اسلام مورد بررسی قرار میدهد. این کتاب در بردارنده شماری از مباحث است، که از آن جمله میتوان به این موارد اشاره کرد: معانی تربیت و اهداف آن، نقشه فرهنگی در کارهای آموزشی و تربیتی مُدرن، تربیت فکری و روانی در اسلام. عمده مباحث این کتاب مستند به احادیث نبوی و احادیث اهلبیت(علیهم السلام) است.
کتاب التربیة عند ائمّة أهلالبیت (تربیت از دیدگاه اهلبیت(علیهم السلام)) پژوهشی فلسفی و تحلیلی، نوشته خانم مها نادر عبد محسن غرابی است. او در این کتاب به مکتب اهلبیت(علیهم السلام) در تربیت پرداخته است. نویسنده ابزار تربیت از نگاه امامان اهلبیت(علیهم السلام)، برادری در اسلام، بیماریهای روانی و روشهای کنترل و مهار آنها در مکتب اهلبیت(علیهم السلام) را مورد بحث و بررسی قرار داده است. غرور، تکبّر، تعصّب بیجا و بیماریهای وابسته به آن از جمله بیماریهای بررسی شده در این کتاب هستند. از آنجاکه نویسنده بر نظام تربیتی پیریزی شده از سوی اهلبیت(علیهم السلام) متمرکز نشده؛ نقدی بر این کتاب وارد شده است.
کتاب ملامحالمنهجالتربوي عند أهلالبیت (ویژگیهای روش تربیتی اهلبیت(علیهم السلام))، که نوشته سیّد شهابالدین حسینی عذاری است. در این کتاب ویژگیهای روش تربیتی اهلبیت(علیهم السلام) مورد بحث قرار گرفته است. و همچنین به برخی قواعد ابتکاری در این زمینه برای استفاده پژوهشگران اشاره شده است. در این کتاب برای دستیابی به ویژگیهای روش تربیتی، بر احادیث اهلبیت(علیهم السلام) و سیره و روش رفتاری آنها تکیه شده است. استفاده از پژوهشهای علمی جدید و تجربههای شخصی با ذکر نمونههایی از پدیدههای تربیتی و روانی، از دیگر ویژگیهای این کتاب است. از جمله نقدهای وارد شده به کتاب، نپرداختن نویسنده به نقش اهلبیت(علیهم السلام) در پیریزی نظام تربیتی است. گفتنی است تمرکز کتاب را بر راهکارهای عملی استخراج شده از سیره اهلبیت(علیهم السلام) و احادیث آنهاست.
کتاب النظریّةالتربویّة في القرآن (نظریّه تربیتی قرآن)، نوشته دکتر سیّدنذیر حسنی کتابی است که پژوهشگر در آن به پیوندهای نظریّه تربیتی در قرآن کریم پرداخته است. نویسنده در کتاب خود بر روایات اهلبیت(علیهم السلام) در مباحث مرتبط با تربیت، شیوهها و ویژگیهای آن تکیه کرده و بحث او قرآنی است.
ج) عناصر نظام تربیتی در روش اهلبیت(علیهم السلام)
یکی از پژوهشگران معتقد است که تربیت اسلامی مطابق دیدگاه اسلام عبارت از نظام تربیّتی مستقلّی است که اسلام آن را آورده است.(28) مقصود او از نظام تربیّتی مستقلّ، مجموعهای بههمپیوسته است. بهگونهای که در صورت بروز اختلال در یکی از اجزای آن، دیگر اجزا هم تحتتأثیر قرار گرفته و از کار میافتند.(29) بهعبارت دیگر: مجموعهای از اجزای مرتبط با هم و دارای اثر متقابل، که هر بخش آن وظیفه مشخّصی را بر عهده داشته و درجهای از همکاری و تعامل میان آن اجزا در انجام وظایف محوّل شده وجود دارد. سودمندی این نظامِ جمعیِ تربیتی، بر حفظ انسجام و تعامل میان اجزای آن و میزان موفّقیّت هر بخشی در انجام وظیفهاش بستگی دارد.
عناصر تربیتی در تربیت اسلامی عبارتند از: اصول (مبانی)، اهداف، روشها، عرصهها، ابزار و غیر اینها. ما این عناصر را بهصورت مختصر، از طریق متون وارده از اهلبیت عصمت و طهارت(علیهم السلام) بررسی کرده و بر ریشههای قرآنی این مؤلّفهها بهدلیل وجود ارتباط محکم میان آنها و قرآن کریم، متمرکز خواهیم شد. پایبندی به قرآن کریم و اهلبیت(علیهم السلام) با هم، شرط گرفتارنشدن در گمراهی است.
1. عنصر اول: ویژگیهای تربیت از دیدگاه اهلبیت(علیهم السلام)
تربیت براساس روش اهلبیت(علیهم السلام) با چند ویژگی، از دیگر روشهای تربیتی متمایز میشود. میتوان این ویژگیها را در موارد ذیل خلاصه کرد:
یکم. ربّانیبودن و بهرهمندی از ریشههای قرآنی
مهمترین ویژگی تربیت از دیدگاه اهلبیت(علیهم السلام)، الهیبودن خاستگاه آن است. بالاتر از این، نهایت و سرنوشت آن هم الهی است. ریشههای تربیت اهلبیت(علیهم السلام) قرآنی و برگرفته از قرآن کریم است. نظام تربیتی اسلام، برخلاف نظامهای تربیتی مرسوم که خاستگاه بشری دارند، سرچشمه الهی دارد. مهمترین شاخص این خاستگاه، جاودانگی، صداقت و سلامت است. ازاینرو تربیت اسلامی، شامل هستی با تمامی ویژگیها و عناصر اساسی آن است که بر طبق آیات قرآن، آنها را از خداوند متعال گرفته است: «وَكَذَلِكَ أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ رُوحًا مِنْ أَمْرِنَا مَا كُنْتَ تَدْرِي مَا الْكِتَابُ وَلَا الْإِيمَانُ وَلَكِنْ جَعَلْنَاهُ نُورًا نَهْدِي بِهِ مَنْ نَشَاءُ مِنْ عِبَادِنَا وَإِنَّكَ لَتَهْدِي إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ».(30)
از امیرالمؤمنین(علیه السلام) روایت شده که فرموده است: «خداوند متعال ما را پاک کرده و مقام عصمت را به ما ارزانی داشته است. او ما را گواهان بر آفریدههای خود و حجّتش در زمین قرار داده است. خداوند متعال ما را با قرآن و قرآن را با ما قرار داده که از قرآن جدا نمیشویم و قرآن هم از ما جدا نمیشود».(31)
از امام صادق(علیه السلام) روایت شده که فرموده است: «به خدا قسم، ما به میل و دلخواه خود سخن نمیگوییم و نظر شخصی خود را بیان میکنیم و تنها گفتار پروردگارمان را بر زبان میآوریم».(32)
دوم. واقعگرا بودن
تربیت در روش اهلبیت(علیهم السلام) دارای ویژگی واقعگرایی است؛ به این معنا که تربیت از برآوردن نیازهای اساسی و واقعی انسان آغاز شده و با خلقت او هماهنگ میشود. تربیت اهلبیت(علیهم السلام) یک توهّم ذهنی نیست که هیچ ردّپایی در عرصه واقعیّت زندگی نداشته باشد؛ بلکه این امکان برای انسان وجود دارد که این تربیت را در بستر واقعیّت اجرا کند. خداوند متعال فرموده است: «إِنَّ هَذَا لَهُوَ الْقَصَصُ الْحَقُّ وَمَا مِنْ إِلَهٍ إِلَّا اللَّهُ وَإِنَّ اللَّهَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ»؛ (يقيناً اين [واقعياتى كه بيان شد] همان داستان راست و درست[حضرت مسيح] است [و الوهيّت او يا فرزند خدا بودنش از پندارهاى واهى و ادعاهاى باطل نصارى است] و هيچ معبودى جز خدا نيست و يقيناً خداست كه تواناى شكستناپذير و حكيم است).(33)
از امام صادق(علیه السلام) روایت شده که فرموده است: «هر کس زبانش راستگو باشد، عملش (در بستر واقع) پاک میشود».(34) باید گفت روش تربیتی اهلبیت(علیهم السلام) واقعگرا دارای ثُبات و پیشرفته و بهروز است. امیرالمؤمنین(علیه السلام) در روایت میفرماید: «فرزندان خود را بر آداب و رسوم زمانه خودتان مجبور نسازید؛ زیرا آنان برای زمانی غیر از زمان شما آفریده شدهاند».(35)
سوم. جامعیّتداشتن
مقصود از جامعیّت در تربیت اهلبیت(علیهم السلام) این است که همه ابعاد انسان در دو ساختار مادّی و معنوی و ابعاد مختلف اجتماعی، عاطفی، عقلانی، اخلاقی و... آن را دربرمیگیرد. در متون قرآنی، روایی و شواهد کاربردی عملی، میبینیم که تعامل با قرآن و سنّت بر مبنای جامعیّت آنها نسبت به همه رویکردهای زندگی بشری و بلکه همه رویکردهای جهان هستی است. قرآن کریم قانون جامعی است که خداوند میگوید روشنگر هر موضوعی است و به پیامبرش فرموده است: «وَنَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ تِبْيَاناً لِكُلِّ شَيْءٍ وَهُديً وَرَحْمَةً وَبُشـْرِی لِلْمُسْلِمِينَ»(36) از سورةبن کلیب نقلشده که گفته است: «به امام صادق(علیه السلام) عرض کردم: امام برچه اساس و مبنایی فتوا میدهد؟» حضرت فرمود: «براساس کتاب قرآن». عرض کردم: «اگر حکمی در کتاب نباشد؟» فرمود: «براساس سنّت». عرض کردم: «اگر در کتاب و سنّت نبود؟» فرمود: «همه احکام در قرآن کریم و سنّت هست». راوی میگوید: یک یا دو بار پرسش خودم را تکرار کردم و در این زمینه سماجت به خرج دادم و هر بار حضرت میفرمود: «به هدایت و توفیق الهی، امام آن حکم را از سوی خداوند متعال دریافت میکند. آن موردی را که تو گمان میکنی، اجتهادی نیست».(37)
روش تربیتی اهلبیت(علیهم السلام) در زمینه بهکاربردن شیوههای برخورد نرم و خشن و رعایت حقوق و واجبات دارای جامعیّت و انعطاف است. این روش شامل شناخت و پرورش اندیشهها، رشد عواطف و اراده و تربیت رفتار است. این روش تربیتی با تشدید آموزش و عادتکردن به عبادات مختلف براساس توانایی، میزان دریافت مطلب و تفاوت سنّی، روند صعودی مییابد.
چهارم. جهانشمولی
بنابر استنباط ما از قرآن و فهم ما از سنّت پاک اهلبیت(علیهم السلام)، تربیت اسلامی در مرحله بنیادین خود، بر روش خداوند متعال مبتنی است و برایناساس باید این تربیت، جهانی باشد؛ زیرا خداوند متعال خدای یک ملّت و امّت و قبیله نیست. او پروردگار جهانیان است. خداوند متعال میفرماید: «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ».(38) جهانشمولبودن نظریّه تربیتی اسلام را بر اساس فرمودههای رسول اکرم(صلی الله علیه واله وسلم) و اهلبیت(علیهم السلام)، آشکارتر از خورشید در روز روشن و در وسط آسمان بهدست میآوریم. برای نمونه: هنگام نزول آیه مبارکه «فَاصْدَعْ بِمَا تُؤْمَرُ وَأَعْرِضْ عَنِ الْمُشْـرِكِينَ»،(39) پیامبر اکرم(صلی الله علیه واله وسلم) از خانه بیرون آمده و بر حِجر اسماعیل ایستاده و فرمود: «ای جماعت قریش! ای جماعت عرب! من شما را بهسوی عبادت خدا، دستبرداشتن از شریکها و بتها، شهادت به وحدانیّت خداوند متعال و شهادت به رسالتم فرامیخوانم؛ پس به فراخوان من پاسخ بدهید تا بهسبب آنها بر اعراب پادشاهی کنید و عَجَم در برابر شما سر فرود آورند».(40)
امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرموده است: «مردم دو دستهاند: یا برادران دینی تو هستند یا همنوع تو».(41)
پنجم. میانهروی و توازن
روش تربیتی اهلبیت(علیهم السلام) با میانهروی و توازن در همه عرصههای مربوط به انسان، متمایز شده است. این روش برای هر رفتار و موضوعی حدود و ثغوری قرارداده و هیچطرفی بر دیگری طُغیان نمیکند. این روش نیازهای جسم و روح، نیازهای مرد و زن و جامعه را بهصورت همزمان رعایت کرده است. در این روش تربیتی، کسی بهطرفهای مقابلشان تجاوز نمیکند.
امام موسیبنجعفر(علیه السلام) فرموده است: «بکوشید ساعات خود را به چهار بخش تقسیم کنید: ساعتی برای مناجات با پروردگار؛ ساعتی برای تأمین زندگی و کسبوکار؛ ساعتی برای رفتوآمد با برادران دینی و افراد مورد اعتمادی که شما را به عیوبتان آگاه ساخته و در دل و باطن خود به شما اخلاص میورزند؛ ساعتی برای خلوت خود با لذّتهای غیرحرام و با این ساعت برای سه ساعت دیگر توان و انرژی بهدست میآورید».(42)
علاءبن زیاد به امیرالمؤمنین(علیه السلام) گفت: شکایت برادرم، عاصم، را به محضر شما آوردهام. حضرت فرمود: مشکلش چیست؟ عرض کرد: عبایی پوشیده و دست از دنیا شسته است (عبادت و رهبانیّت پیشه کرده است). حضرت فرمود: او را پیش من بیاورید! هنگامی که عاصم به خدمت حضرت رسید، حضرت به او فرمود: «ای دُشمَنَک جان خویش! شیطان سرگردانت کرده است! آیا تو به زن و فرزندانت رحم نمیکنی؟ تو میپنداری که خداوند متعال نعمتهای پاکیزهاش را برای تو حلال کرده، امّا دوست ندارد تو از آنها استفاده کنی؟ تو در برابر خدا کوچکتر از آن هستی که اینگونه با تو رفتار کند».(43)
میتوان گفت روش تربیتی اهل بیت(علیهم السلام) با روش رفتاری جامع و کامل اسلام نسبت به طبیعت، زندگی، جامعه و انسان همپوشانی دارد؛ زیرا هدف بنیادین اهلبیت(علیهم السلام) به ثمر رساندن فرایند تربیت، گسترش فضائل اخلاقی و نهادینهسازی آن در واقعیت زندگی بشر است، همانگونه که پیامبر اکرم(صلی الله علیه واله وسلم) فرموده است(44): «من برای کمالبخشی به مکارم اخلاقی و شرافتهای رفتاری برانگیخته شدهام». با توجه به این روایت شریف نبوی، هدف از همه معارف اسلامی تجلییافته در قرآن و سنت، و تکمیل مکارم اخلاقی است. عقیده با تمامی ابعادش، بستر شایستهای برای گامبرداشتن مکارم اخلاقی در آن بهوجود میآورد.
رویکرد اجتماعی، نقشی گسترده در موفقیت روش تربیتی دارد. اهلبیت(علیهم السلام) برای روابط درون خانواده، برنامهای واقعی وضع کردهاند. هرکدام از افراد خانواده حقوق و تکالیفی متقابلی دارند و انسان در درون این خانواده براساس اخلاقکریمانه تربیت میشود تا عنصر فعالی در جامعه باشد. جامعه نیز بهواسطه وجود افرادی با این خلقوخوی، از رفتن بهسوی انحراف، تباهی، فرومایگی و جنایت در امان میماند.
رویکرد اقتصادی، بسترهای مناسب را برای موفقیت روش تربیتی فراهمساخته و جلوی انحراف اخلاقی ناشی از فقر، محرومیّت و بهرهکشی و ستم اقتصادی را میگیرد. این رویکرد همچنین در میان طبقات گوناگون جامعه توازن و دوستی متقابل ایجاد کرده و مانع از فقر و غنای ناپسندی میشود که زیربنای برخی انحرافات اخلاقی هستند.
رویکرد سیاسی، نقش آشکار و ملموسی در تشکیل ساختار درونی انسان، آراستگی و پیراستگی رفتار اجتماعی او و جلوگیری از همه انواع انحراف و تباهی دارد. رویکرد سیاسی مبتنی بر امامت و رهبری شایسته، هدف بنیادین دین، که همان «کمالبخشی به مکارم اخلاقی» است را در سایه ایجاد بسترهای مناسب برای آن در واقعیّت جامعه، محقّق میسازد.
نتیجهگیری عنصر اول
از مباحث و مطالب مطرح شده، نتیجه میگیریم که تربیت مطابق روش اهلبیت(علیهم السلام) با ویژگیهایی متمایز شده که با نیازهای مادی و معنوی انسان و خلقت او هماهنگ است. این روش تربیتی، ربّانی و الهی است و از قرآن کریم سرچشمه گرفته است. این روش تربیتی، واقعگرایانه است که به انسان، بهعنوان یک واقعیّت وجودی مرکّب از جسم و روح نگریسته و نیازهای متناسب با هر بخشی از وجود انسان را در اختیارش قرار میدهد. شیوه تربیتی اهلبیت(علیهم السلام) دارای ویژگی جامعیّت است؛ زیرا انعکاس جامعیّت اسلام است که همه ابعاد انسان را زیر چتر حمایتی خود قرار میدهد و همه نیازهایش را برآورده خواهد کرد. این تربیت، ویژگی جهانشمولی دارد؛ زیرا رسالت اسلام جهانی بوده و خداوند متعال پروردگار جهانیان است. خطاب خداوند متعال محدود به مرزهای زمان، مکان و وضعیّت خاصّی نیست، بلکه با گستره وجود انسان در این زندگی، گسترش یافته است.
2. عنصر دوم: ساحتها و ابعاد تربیت از دیدگاه اهلبیت(علیهم السلام)
ابعاد تربیت از دیدگاه اهلبیت(علیهم السلام) براساس اهمیتی که برای انسان قائلند متفاوت است. ازآنرو که انسان موجود عاقل و متفکّری است، بستری برای تربیت عقلانی است. باتوجه به اینکه انسان بنده خداست و برای بندگی آفریده شده، موضوع هدف «تربیت عبادی» قرار میگیرد. انسان موجودی اجتماعی است و با دیگر افراد جامعه در تعامل است. برایناساس، دارای بُعد تربیت اجتماعی است. تربیت اجتماعی بهنوبه خود میتواند سیاسی یا اقتصادی یا غیر اینها باشد. باتوجه به اینکه انسان در درون خود روحی را جای داده است و بر آن أثر میگذارد و از آن تأثیر میپذیرد، عرصهای برای تربیت روحی و روانی است. ناگفته پیداست که ابعاد تربیت که تنوع بسیاری دارد و ما به توضیح برخی بهعنوان نمونه بسنده خواهیم کرد.
یکم. ساحت تربیت عقلانی
مقصود از این بُعد تربیتی، رشد تواناییهای عقلی و مهارتهای ذهنی، شامل: تفکّر، استنباط، مقایسه، فهم رابطهها و عُمق تجزیه و تحلیل و تفسیر است. اینها همه، افزون بر مجهّزشدن به علم و معرفتی است که طبیعتاً میتوان ظرفیّتش را یافته و آن را بهدست آورد.(45) عقل از مهمترین دستگاههایی است که خداوند متعال، بشر را به آن مجهّز کرده و همه سیستمهای بدن انسان را مطیع و رام در مقابل آن قرارداده است. بالاتر از این، همه کمالات و پیشرفتهای انسانی، بستگی بهمیزان بهکاربردن عقل دارند. عقل از مهمترین نعمتهای خدادادی به بشر شمرده میشود. در روایتی از پیامبر اکرم(صلی الله علیه واله وسلم) اینگونه آمده است: «خداوند متعال نعمتی را در میان بندگان، برتر و با فضیلتتر از عقل تقسیم نکرده است. خواب شخص خِرَدمَند، از بیداری فرد نادان برتر است. ماندن عاقل (در شهر خود) برتر از مسافرت جاهل است. خداوند متعال هیچ پیامبر و رسولی را نفرستاده، مگر آنکه عقل او را کامل کرده و عقلش از همه عقول امّتش برتر است».(46)
از امام باقر(علیه السلام) روایت شده که فرمود: «خداوند متعال در روز قیامت، نسبت بهحساب بندگانش به اندازه عقلی که در دنیا به آنها داده است، باریکبینی میکند».(47) تربیت عقلانی بر طبق روش اهلبیت(علیهم السلام)، باید بههمراه علم باشد؛ زیرا این دو، باید همیشه با هم باشند. انسانی که عقل خود را بهکار میبرد، ولی دانستههایش ضعیف است، مانند کارخانهای میماند که موادّ اوّلیّه در آن وجود ندارد یا کم است و در نتیجه، تولید آن کمخواهد شد.(48)
دوم. ساحت تربیت جسمانی
تربیت مطابق با دیدگاه اهلبیت(علیهم السلام)، به رشد جسم بهعنوان بخشی از کلّ نه بهعنوان هدف مستقلّ، توجّه دارد. برهمیناساس، شریعت اسلامی بر پرورش جسم از لحظه بستهشدن نطفه آن در رحم مادر تأکید کرده است. سفارشهای تربیتی اسلامی در روش زناشویی و ارتباط میان زن و شوهر هم بهچشم میخورد؛ زیرا تأثیر زیادی بر شکلگیری بدن سالم کودک دارد. اسلام پس از مرحله زایمان کودک، بهباقیماندن کودک در آغوش مادرش تأکید کرده تا از مادر خود شیر را بهعنوان غذای جسم دریافت کند. علم در سالهای اخیر به این حقیقت رسیده است که شیر مادر از مرحلهای تا مرحله دیگر، از نظر موادّ موجود در آن براساس نیاز بدن شیرخواره در مراحل مختلف زندگی او متفاوت است.
از امیرالمؤمنین(علیه السلام) روایت شده است که فرمود: «هیچ شیری برای بچه شیرخواره از شیر مادرش بابرکتتر نیست».(49) از امام صادق(علیه السلام) در مذمّت چاقی اینگونه آمده است: «مانند پروارشدن خوکها جهت ذبحشدن، چاق نشوید».(50) پیامبر اکرم(صلی الله علیه واله وسلم) نیز میفرماید: «خداوند متعال فرد قوی را دوست دارد».(51)
یکی دیگر از عرصههای توجّه به جسم در تربیت اسلامی، نظافت جسم است. اسلام، نظافت را جزو ایمان و مسواکزدن را با توجّه به فواید بهداشتی موجود در آن، محبوب انسان قرار داده است. پیامبر اکرم(صلی الله علیه واله وسلم) میفرماید: «اگر بر امّت من سخت نبود، به آنها دستور میدادم که بههنگام هر نمازی مسواک بزنند».(52)
سوم. ساحت تربیت روحی (معنوی)
اهلبیت(علیهم السلام) به تربیت روحی و معنوی بسیار اهمیت میدهند. اسلام دستور میدهد روح را ابتدا از همه رذایل اخلاقی پاک کنید و سپس به فضایل اخلاقی بیارایید. این عرصه از والاترین عرصههای تأثیرگذار در هدف کلّی خلقت انسان است، خداوند متعال میفرماید: «وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَائِكَةِ إِنِّي خَالِقٌ بَشَرًا مِنْ صَلْصَالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ * فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَنَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِينَ».(53)
بیشک هیچ موجودی جز آفریدگار انسان، نمیتواند ضوابط این مسیر را مشخص کند؛ زیرا در این عرصه، پیچیدگیهای تقریبا پوشیده و مطالب مهمّی وجود دارد. گاهی انسان در این عرصه در اثر غفلت به بیراهه کشیده میشود، حال اینکه در همینراه میتواند. بر فرشتگان برتری یابد. برایناساس، قراردادن چارچوبهایی برای انسان در این عرصه، اختصاص به آفریدگار دارد؛ زیرا او بشر را آفریده است. از امیرالمؤمنین(علیه السلام) روایت شده که فرموده است: «ای بندگان خدا! تقوای الهی، دوستان خدا را در حمایت خود قرار میدهد. آنها را از تجاوز به حریم محرّمات الهی نگه میدارد و خوف خدا را بر دلهای آنها میافکند؛ تا آنجاکه شبهای آنها را زنده و بیدار نگهداشته و روزهای آنان را بهسبب روزهداری، بیآب گردانیده است..»..(54)
اصلاح جان و جامعه، محافظت از سلامت رفتاری، روحی و روانی انسان و ایمان به خداوند متعال و روز قیامت، انسان را افتادن در مسیر شهوتها بازمیدارد. ترس از قیامت، مانع فسق و فجور خواهد شد. اینها مفاد مورد تأکید روایات بسیاری است که از اهلبیت(علیهم السلام) صادر شده است.
چهارم. ساحت تربیت زیباشناسانه
مفهوم تربیت زیباشناسانه بهصورت کلّی، محصول تلاقی و تعامل میان تربیت و دانش زیباشناختی است. مقصود از این ساحت تربیتی، «راهها و ابزارهایی است که مدیریت آموزشی، آنها را در مسیر رشد حسّ زیباشناختی کودک از طریق کار هنری بهکارمیبرد».(55) تربیت زیباشناسانه در قرآن کریم، محصول تلاقی و تعامل میان تربیت و زیباشناختی به مفهوم قرآنی آن دو است. برایناساس، میتوان تربیت زیباشناسانه از دیدگاه اهلبیت(علیهم السلام) را اینگونه تعریف کرد: «راهها و ابزارهای پیموده شده از سوی اهلبیت(علیهم السلام) در جهت رشد و تعالی حسّ زیباشناختی انسان، بهگونهای که هدف از خلافت الهی او بر روی زمین محقق شده باشد».
علّامه طباطبایی در مورد مفهوم زیبایی گفته است: «نخستینبارى كه بشر متوجّه مفهوم حُسن (زيبايى) شده، از راه مشاهده زیبایی در افراد نوع بشر بوده است. زیبایی انسان در داشتن اعتدال و تعادل در خِلقت و تناسب اعضای بدن او نسبت به یکدیگر، بهویژه در صورت است. بشر پس از تشخيص زيبايى در همنوع خود، متوجه زيبايىهای قابلمشاهده در ديگر موجودات طبيعى را نیز درک کرده است. در یک جمعبندی، مفهوم زيبايى به سازگاری جسم موردنظر، با طبیعت مورد انتظار از نوع آن وابسته است. برای نمونه، زيبايى صورت انسان در اين است كه هرکدام از اعضاى صورت، از چشم، ابرو و گوش گرفته تا بینی، دهان و اعضای دیگر صورت، در جایگاه شایستهشان بهتنهایی یا جایگاه شایسته آنها در مقایسه با یکدیگر قرار گرفته باشند. در چنين حالتی، جان بيننده، مجذوب و شیفته آن زیبایی و طبعش بدان متمایل میشود. در غیر اینصورت، آن جسم شایستگی ویژگی زیبایی را ندارد و بسته به تفاوت ملاحظات و اعتبارات، واژههای سوء، مساءة و قبح بر آن اطلاق میشود. مساءة معنا و مفهومی عدمی است. همانگونه که حُسن معنا و مفهومی وجودی است».(56)
پیامبر اکرم(صلی الله علیه واله وسلم) بر رفتار مردم نظارت میکرد و آنها را به آراستگی و ترویج زیباشناسی رهنمون میشد؛ تا آنجاکه نقل کردهاند روزی پیامبر اکرم(صلی الله علیه واله وسلم) مردی را با موهای پریشان و ژولیده دید و فرمود: «آیا این شخص وسیلهای ندارد تا موهای خود را با آن مرتب کند؟» سپس فرمود: «خداوند متعال زیباست و زیبایی را دوست دارد. او مایل است آثار نعمتهای خود را در بندهاش ببیند».(57) دهها روایت نبوی دیگر وجود دارند که فلسفه صدور آنها تشویق به حفظ زیبایی ظاهری انسان است. افزون بر اینها، پیامبر اکرم(صلی الله علیه واله وسلم) به عطرزدن اهمیت میداد. انسبن مالک حضرت را اینگونه توصیف کرده است: «حضرت در حالی از دنیا رحلت کرد که در سر و ریش ایشان بیست تار موی سپید وجود نداشت».(58) ربیعه گفته است: «مشاهده کردم که یکی از موهای حضرت، قرمز رنگ است، دلیلش را جویا شدم، پاسخ شنیدم: این قرمزی، اثر رنگ عطری است که ایشان استعمال کردهاند».(59)
نتیجهگیری عنصر دوم
اهلبیت(علیهم السلام)، متناسب با ساحتهای مختلف انسان، روشهای گوناگون تربیتی ارائه دادهاند؛ بهگونهای که از سویی تربیت عقلانی و از سوی دیگر تربیت روحی و همچنین تربیت اجتماعی و زیباشناسانه انسان مدنظر اهلبیت(علیهم السلام) بوده است. اهلبیت(علیهم السلام) تجسّم عملی و واقعی کامل همه ابعاد تربیت در انسان هستند.
3. عنصر سوم: شیوههای تربیت
منظور از شیوه در اینجا کارهایی است که مربّی در راستای تحقّق هدفی خاصّ در مسیر تأثیرگذاری بر متربّی انجام میدهد. با رَصَد راهنماییهای تربیتی اهلبیت(علیهم السلام) به این نکته دست مییابیم که آنها مجموعهای از شیوههای تربیتی متناسب با خلقت انسان را بهصورت نظری و عملی بهکار میبردهاند. که به برخی از آن شیوههای تربیتی اشاره میکنیم:
یکم. عبرتگیری از داستانها و تاریخ
داستانها، نقش مهمّی در انتقال مضامین تربیتی به دانشپژوهان دارند؛ زیرا این داستانها بسیاری از مطالب عقلی را در یک قالب محسوس و ملموس با دو عامل شناختهشده برانگیختگی و تشویق ارائه میکنند. این شیوه، دانشآموزان را برانگیخته و توجّهشان را جلب کرده و انگیزههای آنان را تحریک میکند. این شیوه دور از زندگی جوامع بشری نیست؛ بلکه از دیرباز یکی از مهمترین شیوهها برای انتقال اندیشهها و تجربیات به متربّیها بوده است. با پیدایش اسلام، این دین بر این شیوه در کار تربیتی تأکید کرده است: «لَقَدْ كَانَ فِي قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لِأُولِي الْأَلْبَابِ».(60)
درباره بحث نقش قصّه در تربیت در وصیّت امیرالمؤمنین(علیه السلام) به امام حسن(علیه السلام) اینگونه آمده است: دلت را با موعظه و اندرز زنده کن... سرگذشت پیشینیان را به دل خودت ارائه کن. آنچه بر سر پیشینیان آمده است را به یادش بیاور. در شهرهای آنان و در میان آثار باقیمانده از آنها گردش کن... ای پسرم! اگرچه من به اندازه مردمی که پیش از من بودهاند، عمر نکردهام، ولی در کردارشان دقّت و در اخبارشان اندیشه کردم و در آثار بهجا مانده از آنها گردش کردهام، تا جاییکه همانند یکی از آنها شدهام؛ بلکه گویی از پی آنچه از وضع آنان به من رسیده، عمرم را با اوّلین و آخرین آنها گذراندهام....(61)
اهلبیت(علیهم السلام) نیز درباره صالحان و توبهکنندگان داستانهایی را میفرمودند تا نقش خود را در تربیت و پرورش جانها و دلها ایفا کنند. از جمله این داستانها، داستانی است که امام زینالعابدین(علیه السلام) نقل کرده است: زنی از حادثه غرق کشتی نجات یافت و به ساحل جزیرهای رسید. در آن جزیره با مردی روبهرو شد که راهزن بود و بیحیا. آن مرد با زن صحبت نکرد تا اینکه در کنارش بهگونهای نشست که با همسر خود مینشیند و آماده شد تا با او زنا کند. زن لرزید. مرد گفت: چرا لرزان و پریشان هستی؟ زن با دست خود به آسمان اشاره کرد و گفت: از صاحب این آسمان (خدا) میترسم! مرد گفت: آیا تاکنون مرتکب زنا شدهای؟ گفت: به عزّت خداوند قسم که هرگز. مرد گفت: تو که چنین کاری نکردهای و اکنون نیز من تو را به این کار مجبور میکنم، اینگونه از خدا میترسی! من از تو سزاوارترم که از خدا بترسم. مرد از همانجا برخاست و چیزی نگفت و بهسوی خانوادهاش رفت و همواره در حال توبه و پشیمانی و بازگشت بهسوی خداوند متعال بهسرمیبرد.(62)
دوم. شیوه استفاده از مَثَل
کاربرد مَثَلها که بسیاری از داستانها را در درون خود بهصورت خلاصهوار دارند، یکی از شیوههای شفابخش در کار تربیتی است. آنها معنا را به ذهنها نزدیک کرده و باعث به جریانافتادن آن در ضمیر و وجدان بشری میشوند. حفظ و انتقال مَثَلها آسان بوده و تأثیری ملموس و واقعی بر همه عناصر تشکیلدهنده شخصیّت و هویّت انسانی میگذارند. علاوه بر اینها، مَثَلها مختصر و مفیدند.
اهلبیت(علیهم السلام) شیوه مَثَلآوردن را برای رساندن بسیاری از مضامین تربیتی با هدف هدایت مردم و تأثیرگذاری در آنان، بهکاربردهاند. امیرالمؤمنین(علیه السلام) دنیا را به مار تمثیل کرده و فرموده است: «مَثَل دنیا، مَثَل مار است که به هنگام لمسکردن آن با دست، نرم است، ولی سمّ درون آن کُشنده است».(63) امام صادق(علیه السلام) برای دنیا اینگونه مَثَل آورده است: «مَثَل دنیا، مَثَل آب شور دریاست؛ هر چه فرد تشنه از آن بنوشد، تشنگی او بیشتر میشود، تا آنجا که او را میکشد».(64) امام باقر(علیه السلام)، کسانی که از پیشوایان منصوب شده از سوی خداوند متعال پیروی نمیکنند را به «گوسفند» تشبیه کرده و فرموده است: «هر کسی که خود را برای عبادت خداوند متعال به رنج و زحمت بیاندازد، امّا پیشوایی از سوی خداوند متعال نداشته باشد، تلاشش پذیرفته نشده و گمراه و سرگردان خواهد بود و خداوند متعال از عبادات او متنفّر است. مَثَل چنین شخصی، مَثَل گوسفندی است که چوپان و گلّه خود را گم کرده است».(65)
سوم. شیوه الگوگیری و الگودهی
شیوه الگوگیری و الگودهی، یکی از شیوههای مهمّی است که قرآن کریم بر آن تأکید کرده است. سنّت گفتاری و کرداری اهلبیت(علیهم السلام) نیز آمده تا پرده از تأثیر تربیتی شیوه الگوگیری در متربّی بردارد. نقش آشکار این شیوه در برانگیختن و تحریک رفتار انسانی بهسوی کمال مطلوب، بر کسی پوشیده نیست. اسلام به طرح نظریّهها و قوانین تربیتی بسنده نکرده و نمونه کامل و مجسّم آن قوانین را در صحنه زندگی آورده تا مردم با آن ارتباط برقرار کنند و از رفتارش تأثیر بپذیرند. پیامبر اکرم(صلی الله علیه واله وسلم) تجسّم و واقعیّت عملی همین قوانین تربیتی الهی است که به تربیت مردم پرداخته و در آنان تأثیر میگذارد. خداوند متعال در مورد الگوبودن ایشان فرموده است: «لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كَانَ يَرْجُو اللَّهَ وَالْيَوْمَ الْآخِرَ وَذَكَرَ اللَّهَ كَثِيرًا».(66)
امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرموده است: «از هدایت پیامبرتان الگو بگیرید؛ زیرا برترین هدایت است. از سنّت ایشان پیروی کنید که هدایتبخشترین سنّتهاست».(67) همچنین فرمود: «خوشا به حال کسی که به سنّت دین عمل کرده و آثار پیامبران را دنبال کند».(68) و در جای دیگرفرموده است: «اهلبیت پیامبرتان را زیر نظر داشته باشید؛ به جهتگیری آنان متعهد بمانید و جای پای آنها را دنبال کنید؛ چراکه آنها شما را از جاده هدایت بیرون نمیبرند و به گمراهی بازنمیگردانند. اگر نشستند شما هم بنشینید و اگر برخاستند شما هم برخیزید. از آنان پیشی نگیرید که گمراه میشوید و از آنان عقب نیفتید که هلاک میشوید».(69)
تربیت با شیوه الگوگیری، پیشدرآمدی بر تربیت با گفتار یا نوشته یا موعظه است. برهمیناساس، اهلبیت(علیهم السلام) تأکید کردهاند که مُربّی باید الگو باشد و مردم با الگوپذیری از او پرورش یابند. امام جعفر صادق(علیه السلام) فرموده است: «رحمت الهی شامل گروهی باشد که چراغ و مشعل بودند! دیگران را با کردار و نهایت تلاش و توان خود بهسوی ما دعوت میکردند».(70) و فرموده است: «هیچ راهی برای مؤمنان زیرک سالمتر از الگوپذیری نیست؛ زیرا آن راه آشکار و مقصد درستی است. خداوند متعال به عزیزترین آفریده خود، حضرت محمّد(صلی الله علیه واله وسلم) فرموده است: «أُولَئِكَ الَّذِينَ هَدَى اللَّهُ فَبِهُدَاهُمُ اقْتَدِهْ»؛(71) (اگر برای دین خداوند متعال، راهی استوارتر از الگوپذیری وجود داشت، خداوند متعال پیامبران و اولیای خود را بهسوی آن دعوت میکرد).(72)
نتیجهگیری عنصر سوم
روشهای تربیتی بر طبق طبیعت و خلقت افراد و تفاوت استعدادهای آنها متفاوت و گوناگون است. اهلبیت(علیهم السلام) به پیروی از قرآن کریم روشی متعادل را در تربیت مردم با شیوهها و راههایی سازگار با خلقت و نیازهای آنها درپیش گرفتهاند؛ بهصورتیکه عاملی موثّر را در اصلاح رفتار انسانی و پرورش استعدادهای انسان با هدف رسیدن به کمال مطلوب شکل میدهد.
4. عنصر چهارم: اصول تربیت از دیدگاه اهلبیت(علیهم السلام)
روش تربیتی اهلبیت(علیهم السلام) دارای اصول و زیرساختهایی است که تربیت مبتنی بر آنهاست. اصل در لغت عبارتاند از آن چیزی است که دیگری، بر آن بنا میشود.(73) مقصود از اصول تربیتی، قواعد کلی تربیتی است که از بررسی مبانی و اهداف تربیتی و نگاه دقیق در آنها بهدست میآید.(74) اصول تربیتی از مقایسه میان مبانی تربیت دینی و غیردینی اهداف آن استخراج میشود.(75) بحث اصول تربیتی، بحث گستردهای است که نیاز به پژوهشی جداگانه دارد. ما در این مقاله، آن را بهصورت مختصر آورده و تنها به برخی از آن اصول که نقطه اتّکای کار تربیتی شمرده میشود، اشاره خواهیم کرد.
یکم. اصل کتاب هدایت و تربیتبودن قرآن کریم
آیات قرآن کریم بر کتاب هدایت، تربیت و تزکیهبودن آن تأکید کردهاند. خداوند متعال فرموده است: «إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ يَهْدِي لِلَّتِي هِيَ أَقْوَمُ وَيُبَشِّرُ الْمُؤْمِنِينَ الَّذِينَ يَعْمَلُونَ الصَّالِحَاتِ أَنَّ لَهُمْ أَجْرًا كَبِيرًا»(76) و همچنین فرموده است: «هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولًا مِنْهُمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَإِنْ كَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِي ضَلَالٍ مُبِينٍ».(77) مفاد آیات این است که قرآن دربردارنده هر امری است که شأنیّت هدایت، تربیت و پرورش قابلیّتها و استعدادهای انسان بهسوی کمال مطلوب را داراست.
احادیث اهلبیت(علیهم السلام) نیز این مطلب را تقویت و تعمیق کردهاند. از رسول خدا(صلی الله علیه واله وسلم) روایت شده که فرموده است: «قرآن، هدایت در برابر گمراهی، روشنگری در برابر نابینایی و عامل کنارهگیری از لغزش است».(78) از امیرالمؤمنین(علیه السلام) در توصیف پرهیزگاران اینگونه روایت شده است: ... پرهیزگاران شبهنگام برپا ایستاده، مشغول نمازند و آیات قرآن را با تدبّر و شمرده تلاوت کرده، جانهای خود را با خواندن آنها اندوهناک ساخته و داروی درد و بیماری خود را در آنها میجویند. وقتی به آیهای برسند که در آن تشویق وجود دارد، با شوق و طمع بهشت به آن رویآورند و با جان پر از شوق در آن خیره شوند و گمان میبرند که نعمتهای بهشت در برابر دیدگان آنها قرار دارد و هرگاه به آیهای میرسند که ترس از خدا در آن باشد، گوش جان به آن میسپارند و گویا صدای بر هم خوردن شعلههای آتش جهنّم و صدای رفتوبرگشت ناله جهنّمیها، در گوش آنان طنینافکن است....(79)
بهراستی، چه تربیت، تأثیر و نفوذ کلامی در قرآن وجود دارد که پرهیزگاران را اینگونه دارای ویژگیهای ترس، خشوع و دلکندن از هر چیزی غیر از خدا کرده است؟ از امام سجّاد(علیه السلام) در توصیف قرآن، اینگونه روایت شده است: «... قرآن، ترازوی عدلی است که زبانهاش از حقّ منحرف نشود و نور هدایتی است که پرتو برهانش پیش چشم بینندگان خاموش نگردد..»..(80)
دوم. اصل هماهنگی احکام و نوشتههای تربیتی اسلام با فطرت انسان
این اصل مهمّی از اصول تربیتی اسلام است؛ زیرا بر موضوع «فطرت» تأکید کرده است. این موضوع یک معرفت قرآنی و اسلامی بیسابقه است.(81) خداوند متعال فرموده است: «فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ».(82) یکی از موفّقترین راهها در بسیاری از استدلالهای قرآن، راهنمایی مردم به سوی حکم فطرت و غریزه آنان است. این شیوه، موفّقترین شیوه در ارشاد مردم و نزدیکترین آنها به هدایت است. اعراب این استحکام را در ساختارهای قرآن احساس کرده بوده و بلیغان آنها به این شیوه یقین داشتهاند.(83)
روایات بسیاری (نزدیک به تواتر) از اهلبیت(علیهم السلام) در تأکید بر فطرت و ضرورت بهرهبرداری از آن در پرورش تواناییها و اصلاح رفتار بهچشم میخورد. کسی که نظام تربیتی اسلام و همه مؤلّفههای تشکیلدهنده آن را دنبال کند، بهروشنی این نکته را خواهد دید که همه بخشهای این نظام تربیتی با فطرتی سازگار است که خداوند متعال مردم را بر آن سرشته است.
از پیامبر اکرم(صلی الله علیه واله وسلم) روایت شده که فرموده است: «همه نوزادها براساس فطرت زاده میشوند؛ یعنی نسبت به خالقیّت خداوند متعال، شناخت دارند».(84) امام باقر(علیه السلام) نیز فرموده است: «فطرت و سرشتی که خداوند متعال مردم را بر آن سرشته است، خداشناسی است».(85) همچنین امام صادق(علیه السلام) میفرماید: «خداوند متعال مردم را بر سرشت یگانهپرستی آفریده است».(86)
سوم. اصل کرامت ذاتی انسان
مقصود از اصل سوم این است که خداوند متعال به هنگام آفرینش انسان و قراردادن او بهعنوان خلیفه خود در زمین، آنقدر نعمت و مواهب مادّی و معنوی به او ارزانی داشته که انسان را از دیگر آفریدهها متمایز کرده است. برایناساس، خوارشمردن انسان روا نیست.
دلیل بر اصل سوم، این آیه شریفه است: «وَلَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْنَاهُمْ مِنَ الطَّيِّبَاتِ وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَى كَثِيرٍ مِمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِيلًا»،(87) علّامه طباطبایی(ره)در تفسیر این آیه گفته است: مقصود از «تكريم»، توجّه ویژه به شخصی و شرافتدادن آن به خصوصيتى است كه در ديگران نیست. با این قید، معناى «تكريم» با «تفضيل» متفاوت میشود؛ زیرا تكريم معنايى ذاتی و درونی بوده و آن شخص را صاحب شرافت و کرامتی ذاتی میکند که در دیگران وجود ندارد؛ برخلاف تفضيل كه معنایی نسبی بوده و منظور از آن، اختصاص سهم بیشتر از آن خصوصیّت مورد نظر، به این فرد در مقایسه با سهم اختصاصی ديگران است. در تفضیل، انسان با ديگران در اصل بهرهمندی از این خصوصیّت مشترک است. انسان در ميان ساير موجودات هستی، بهصورت ویژه و اختصاصی دارای خصوصيّت عقل شده است. در ساير خصوصيات و صفات مشترک هم، انسان بر ديگران برترى داشته و هر كمال رفتاری كه در ساير موجودات هست، حد اعلایش در انسان وجود دارد.(88)
اصل کرامت ذاتی انسان از اصول مورد تأکید روایات اهلبیت(علیهم السلام) است. حفظ کرامت و عزّت انسان، پایه حفظ شخصیّت او و مایه جلوگیری از افتادن در ورطه خواری، فرومایگی و ضعف است. اهلبیت(علیهم السلام) تربیت امّت اسلامی را از این اصل آغاز کردهاند. همه راهنماییها و مضامین تربیتی ارائه شده از سوی آنها، با کرامت و عزّت انسان هماهنگ و منسجم است. از امیرالمؤمنین(علیه السلام) نقل شده که به فرزندشان امام حسن(علیه السلام)، فرموند: «خود را دارای عزّت نفس و کرامت بدان و به هیچ پستی و نقیصهای تن مده؛ هرچند کار پست، تو را به آرزوها و خواستههایت برساند؛ زیرا هیچ چیزی با عزّت و کرامت نفسی که در این راه خرج میکنی، برابری نمیکند و عوضی همانند آن نصیب تو نخواهد شد. بنده دیگران نباش؛ چراکه خداوند متعال تو را آزاد آفریده است».(89) امام صادق(علیه السلام) فرموده است: «خداوند متعال همه امور مؤمن را به خودش واگذار کرده و به او اجازه خوارکردن خودش را نداده است؛ چراکه فرموده است: «وَلِلَّهِ الْعِزَّةُ وَلِرَسُولِهِ وَلِلْمُؤْمِنين»(90) «عزّت، از آنِ خدا، پیامبرش و مؤمنان است».(91)
چهارم. اصل تدریجیبودن تربیت
مقصود از تدریجیبودن، با شتاب و عجله بهجلو نرفتن است.(92) تدریج که از آن به تکثیر هم تعبیر میکنند، این است که کاری بارها انجام گیرد.(93) مقصود از این اصل، مرحلهای بودن است. قرآن کریم هم از این اصل پیروی و در گامهای عملی برای تربیت انسان آن را مراعات کرده است. در این اصل، هر گامی بسترساز و درآمدی بر مرحله بعدی خود و کاملکننده آن با رعایت ترتیب ذاتی میان آنهاست.
آیه «وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْلَا نُزِّلَ عَلَيْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَةً وَاحِدَةً كَذَلِكَ لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤَادَكَ وَرَتَّلْنَاهُ تَرْتِيلًا»؛(94) (و كسانى كه كافر شدند، گفتند: چرا قرآن يكجا بر او نازل نشده است؟ اينگونه [ما آن را بهتدريج نازل كرديم] تا قلبت را بهوسيله آن استوار گردانيم، و آن را به آرامى [بر تو] خوانديم). براین اصل تربیتی استدلال میکند.
اصول تربيتى معاصر ايجاب مى كند كه شخص يا اشخاص متربی راه تربیت را گامبهگام بپيمايند و براى هر روز آنها برنامهاى تنظيم شود تا از مرحله پایين آغاز كند، به مراحل عالى برسند. برنامههايى اينچنین، هم براى گوينده و هم براى شنونده دلچسبتر و عميقتر است.(95)
مکتب اهلبیت(علیهم السلام) پیش از همه مکاتب دیگر، این اصل را بهکار برده است. گامبهگام جلورفتن، گاهی مربوط به خود متربّی و میزان استعداد او برای پذیرش مطالب گفته شده و گاهی مربوط به گروه سنّی افراد است. برخی مسائل تربیتی، تنها با رده سنّی مشخّصی سازگار و هماهنگ است. از رسول خدا(صلی الله علیه واله وسلم) روایت شده که فرموده است: «همانا این دین و آیین، محکم و متین است. پس با ملایمت در آن در آیید و عبادت خدا را به بندگان خدا با کراهت و اجبار تحمیل نکنید؛ زیرا مانند سوارِ درماندهای میشوید که نه مسافتی پیموده و نه پُشتی برای مَرکَبش باقی مانده است».(96) یونسبن رباط از امام صادق(علیه السلام) و ایشان از پیامبر اکرم(صلی الله علیه واله وسلم) اینگونه روایت کردهاند: «رحمت خداوند بر پدری باد که در نیکوکاری فرزندش بر او سخت نگیرد». راوی پرسید: چگونه فرزند خود را بر نیکوییاش کمک کند؟ حضرت فرمودند: «آنچه را در حدّ وُسع و توان کودک است، از او بپذیرد و از آنچه بر او دشوار است، درگذرد و با تحمیل کارهای فوق طاقت، به او ستم روا ندارد و در رفتار با او درشتی و سختگیری نشان ندهد».(97)
نتیجهگیری عنصر چهارم
روش تربیتی اهلبیت(علیهم السلام) مبتنی بر اصول و مبانی شایستهای است در کار تربیتی مورد توجّه قرار داده شوند. این اصول و مبانی، در حقیقت اصولی قرآنی است که با خلقت بشر هماهنگ و با مطالعات تجربی مورد تأیید قرار گرفته است. قرآن کریم کتاب هدایت و منبع بنیادین تربیت اسلامی است. نوشتههای تربیتی براساس روش اهلبیت(علیهم السلام) با فطرت بشری منسجم و هماهنگ هستند. این اصول حافظ کرامت و عزّت انسانی هستند. کار تربیتی، کاری گامبهگام و تدریجی است.
د) مبحث چهارم: مقایسهای کوتاه میان نظام تربیتی اهلبیت(علیهم السلام) و مکاتب تربیتی معاصر
1. نظریّههای تربیتی بشری
نظریّههای تربیتی غیراسلامی ریشه در رویکردها و گرایشهای فلسفی دارند. پیدایش این فلسفهها هم به این نکته بازمیگردد که فلسفه به این واقعیت رسید که عنصر یا عناصر اولیه آفرینش جهان هستی دارای حقیقت مادی هستند. فیلسوفان دیگری معتقد شدند مبدأ آفرینش اشیا دارای حقیقتی روحانی و غیرمادی است. گروه دیگری از فلاسفه متمایل به این نظریه شدند که سرچشمه آفرینش هستی از مجموعهای از حقایق مادی و غیر مادی است. شناخت ریشه نظریههای تربیتی بشری با هدف ارزیابی آنها با توجه به خاستگاهشان و شناخت هدف تربیتی ایجاد روشهای تربیتی براساس فلسفه پشتیبان آنها و سپس مقایسهشان با نظام تربیتی اهلبیت(علیهم السلام) امری ضروری است.
در اینجا نمونههایی از مکاتب تربیتی را آورده و آنها را با روش تربیتی اهلبیت(علیهم السلام) مقایسه خواهیم کرد:
یکم. نظریّه تربیتی اگزیستانسیالیسم (وجودگرایی)
فلسفه اگزیستانسیالیسم توانست نظریّه خاصی را در تربیت ارائه کند که مبتنی بر چند پایه است(98):
غلبه جنبه فردی انسان که موجب شکلگیری نظام تربیتی معتقد به وجود اختلاف و تنوع میان افراد بشر شده است. این فلسفه پاسخ و واکنش یکسان تمامی مردم به گرایشهای تربیتی را رد کرده است.
این فلسفه به علم بهعنوان ابزار اول و آخر در بررسی و ارزشگذاری موجودات مینگرد و دانشآموزان را تشویق میکند تا در مورد هر آنچه که زیر چاقوی جراحی آنان قرارمیگیرد تجربه، تجزیه و تحلیل و دیدگاه مشخص و نهایی داشته باشند.
فلسفه اگزیستانسیالیسم به آموزش کلاسیک و سنتی اهتمام ویژه داشته است. مقصود از این نوع آموزش، کاشت نهال تعلیم و تربیت در نهاد دانشآموزان از طریق مدرسه است. این فلسفه بر لزوم نصبالعین قراردادن نظام و تشکیلات، توانایی انتقاد و توان تولید از سوی دستاندرکاران آموزش مدارس تاکید ورزیده است. معنای این تفکر آن است که کار ارزشیابی پیشرفت دانشآموز از طریق احساس نظم و نظامکردن او و توانایی او بر نظامدهی به اندیشهها صورت میپذیرد.(99)
تمرکز بر انسان بهعنوان یکفرد و نادیدهگرفتن زندگی اجتماعی او که در نتیجه، این فلسفه در حل مشکلات انسان، صاحب نگاهی تکبُعدی شده است.
اگزیستانسیالیسم تربیتی، علم را نتیجه و هدف قرار داده است نه ابزار.
اگزیستانسیالیسم تربیتی قائل به فطرت برای انسان بهعنوان نقطه آغازین حرکتش، نشده است. از دیدگاه این فلسفه، انسان مجموعهای از تواناییهاست که باید مورد بهرهبرداری قرار بگیرند.
1. بررسی، مقایسه و نقد
از بررسی مطالب ارائه شده در مبانی فلسفه اگزیستانسیالیسم میتوان چندین امتیاز برای نظام تربیتی اهلبیت(علیهم السلام) ثبت کرد؛ مهمترین آنها عبارتند از:
اگزیستانسیالیسم بر انسان بهعنوان یکفرد، متمرکز شده و زندگی اجتماعی او را نادیده گرفته است. این فلسفه در حل مشکلات انسان نگاه تکبُعدی داشته است، برخلاف نظام تربیتی اهلبیت(علیهم السلام) که به زندگی فردی و اجتماعی او یکسان مینگرد.
اگزیستانسیالیسم علم را بهعنوان نتیجه نه ابزار، محور کار خود قرارداده، برخلاف نظام تربیتی اهلبیت(علیهم السلام) که به علم نگاه ابزاری داشته و علاوه بر آن فرایند علم و موضوعات آن را نیز بهروزرسانی کرده است.
مکتب فلسفی وجودگرایی برای انسان قائل به فطرت بهعنوان نقطه آغازین حرکتش نشده و انسان در نگاهش مجموعهای از پتانسیلهاست که باید مورد بهرهبرداری قرار بگیرند، اما نظام تربیتی اهلبیت(علیهم السلام) پس از پذیرش تواناییها و ابزارهای انسان، وجود فطرت بهعنوان نقطهخیزش برای رسیدن به حقیقتگرایی را پذیرفته است.
دوم. نظریّه تربیتی رئالیسم (واقعگرایی)
فلسفه رئالیسم، نظریّه تربیتی خود را بر مبنای اعتقاد به حقایق و واقعیتهای ثابت غیرقابل تغییر و جایگزینی در شرایط مختلف، قرار داده است.(100) برایناساس، هدف تربیت از دیدگاه این فلسفه، سازگاری با محیط است و بس؛ زیرا تنها هدف تربیت، کمک به انسان در جهت سازگاری با محیطی است که در آن زندگی میکند. آموزگار و استاد در این شیوه تربیتی باید در درسی که ارائه میکند متبحر باشد؛ زیرا فرض بر آن است که او واقعیت را بهصورت شایستهای فهمیده و قصد دارد آن را به دیگران منتقل کند. این دیدگاه باعث شده تا مکتب رئالیسم به تعدّد مراکز تربیتی غیرنظاممند اعتقادی نداشته باشد و تنها بر مدرسه، بهعنوان یک مرکز نظاممند و سیستماتیک تکیه کند.
1. بررسی، مقایسه و نقد
میتوان چند اشکال و نقد زیر را بر این نظریه وارد کرد:
رئالیسم اعتقاد دارد که انسان این قدرت را داراست که از راه عقل و اندیشه به تمامی حقایق و واقعیتها برسد. این اعتقاد سبب میشود که انسان بهصورت مداوم دچار زیان تجربه و تکرار شود؛ زیرا ما آشکارا دریافتهایم که اموری وجود دارند که انسان بهتنهایی قادر به فهم آنها نیست و در شناخت آنها باید دست به دامن وحی شود. مطلبی که مکتب تربیتی اهلبیت(علیهم السلام) را از مکتب تربیتی رئالیسم متمایز میکند، همین نکته است.
رئالیسم معتقد به امکان سازگاری با واقعیت درک شده است، اما در مقابل، مکتب تربیتی اهلبیت(علیهم السلام) قائل به تغییر واقعیّت و توسعه آن است.
از دیدگاه مکتب اهلبیت(علیهم السلام) هر انسانی که بتواند مطلبی را در اختیار دیگری قرار دهد، معلّم است؛ خواه در خانه، مدرسه، جامعه، خیابان یا هر مکان دیگر باشد. برخلاف دیدگاه مکتب رئالیسم که معلّم، تنها کسی است که واقعیّات را فهمیده باشد و بخواهد آن را در مدرسه به دیگران آموزش دهد.
سوم. نظریّه تربیتی پراگماتیسم (عملگرایی)
از طریق قوانینی که بر نظریّه پراگماتیسم حاکم است، مهمترین بنیانهای تربیتی آن را کشف میکنیم که عبارتند از:
تربیت در این نظریّه عبارتاند از کاری مستمرّ شامل بازسازی دانستهها و تجربیات با هدف توسعه و تعمیق محتوای اجتماعی آنها. متربّی بهصورت همزمان قدرت خویشتنداری و مهار خود را در راهها و روشهای گنجانده شده در این فرایند تربیتی، بهصورت عملی یادمیگیرد.(101)
در این فلسفه، چیزی که مطلوب ذاتی باشد وجود ندارد و تنها اموری دنبال میشوند که متربّی از آنها سود میبرد. از دیدگاه این فلسفه رشد و توسعه جوانب گوناگون عقلی یا اخلاقی یا زیباشناسانه انسان، برای اینها انجام نمیشود، بلکه به انگیزه وجود منفعتی است که در فراسوی آنها برای انسان وجود دارد.(102)
نظام تربیتی پراگماتیسم از درون شاگرد (متربّی) و براساس توجه او نسبت به مسئولیتی که بر دوش او قرار گرفته، از راه مشارکت با همکلاسیها و آگاهیدادن به آنها در مورد اهمیت نظام و سیستم تربیتی، بیرون میآید. اینها، خطوط کلّی حاکم بر نظریّه تربیتی پراگماتیسم است.
اهداف و مبانی نظریّه پراگماتیسم فعالیت مطابق با مطالبات دانشآموزان و شرایط پیرامونی آنها در جامعه است.
1. بررسی، مقایسه و نقد
با بررسی این مبانی، میتوان اشکالات ذیل را بر روش تربیتی پراگماتیسم وارد کرد:
نظام تربیتی اهلبیت(علیهم السلام) با نظام منفعتمحور پراگماتیسم در انگیزه و خاستگاه متفاوت است. خاستگاه نظام تربیتی اهلبیت(علیهم السلام) وجود ارزشها و حقایقی است که انسان میکوشد تا از طریق تلاش، تجربیات و تشریکمساعیها، نفس و روانخویش را بر مبنای آنها تربیت کند. در نظام تربیتی اهلبیت(علیهم السلام) ارزشی اخلاقی وجود دارد که بر مبنای خداباوری بهعنوان خاستگاه همه کارها استوار است. اما در نظام تربیتی منفعتمحور، سبب خداباوری تنها نفعرساندن او به انسان بوده و رابطهشان منفعتمحور است و بس، علاوه بر این چنین شخصی خیر و شرّ را منکر بوده و آنها و دیگر معارف دینی را ابزارهایی میپندارد که از قِبَل آنها منتفع میگردیم.
نظام تربیتی اهلبیت بر گذشته، حال و آینده انسان متمرکز میشود و آینده او را به بهانه اینکه نادیده و پیشبینینشدنی است، رها نمیکند.
اهداف و مبانی فلسفه پراگماتیسم از عمل مطابق با مطالبات دانشآموزان و شرایط پیرامونی جامعه آنها ناشی میشود؛ برهمیناساس، فیلسوف منفعتگرایان، ژان دیویی میگوید: «تلاشی که بهدنبال تثبیت تنها یک هدف برای تربیت است، تلاشی ناکام است. ما این توان را داریم که چند هدف کلی سازگار با یکدیگر را بسازیم؛ زیرا تربیت وجودی فرضی در آینده است که بر آگاهی از شرایط کنونی و برآورد احتمالات و امکانات استوار است».(103)
از دیدگاه منفعتگرایان، اهداف مطلق، و غیرقابل تغییر وجود ندارند، اما مکتب تربیتی اهلبیت(علیهم السلام) از وجود اهدافی کلّی و مرحلهای آغاز میشود و با ارائه راهحلهایی برای انسان در مواجهه با مسائل غیبی آینده به او آرامش میبخشد.
چهارم. نظریه تربیتی ایدهآلیسم (پندارگرایی/اصالت ذهن)
ایدهآلیسم دارای مکاتب و قرائتهای گوناگونی است؛ این خطوط هرچند در خطوط کلی با هم اتفاقنظر دارند. اما عرفان ایدهآلیسم دارای انواع مختلف ذیل است.(104)
نوع اول: ایدهآلیسم هستیشناختی یا «آنتولوژی» است که افلاطون به آن معتقد بوده است. این نوع از ایدهآلیسم بر وجود مستقل جهانی از «مُثُل» (ایدهها) در بیرون از فکر و ذهن بشر تاکید میکند.
نوع دوم: ایدهآلیسم غیرمادی است که «بارکلی» بدان معتقد بوده است. این نوع ایدهآلیسم وجود حقیقت در بیرون از ذهن را به رسمیت نمیشناسد. این مکتب بر این باور است که موجودات مادی وجودی در جهان واقع ندارند و تنها در تمثّلات (تصوّرات) ذهنی ما از آنها حضور دارند.
نوع سوم: ایدهآلیسم متعالی یا نسبی که «کانت» به آن معتقد بوده است. این قرائت معتقد است که همه فهم ما از جهان پیرامونی، چیزی جز تولیدات خالص ذهن و فکر ما نیست. کانت میگوید: «مکتبی که من نام آن را ایدهآلیسم متعالی پدیدهها میگذارم، مکتبی است با این باور، که پدیدههای بیرونی، تمثلات و تصورات ذهنی بوده و حقایقی ذاتی و مستقل نیستند؛ زیرا شناخت مستقل و ذاتی اشیا امری غیرممکن است».(105) برخی از ایدهآلیستها بر این باور بودند که دو جهان وجود دارد: جهان روح و جهان ماده. جهان روح جهان حقیقی است که باید به آن توجه شود و هر جسم مادی را باید رامِ منفعت جهان معنوی و روحانی کرد. برایناساس، رسیدن به آن جهان والا نیازمند تربیتی خاصّ است، بهویژه آنکه ایدهآلیسم دارای مراتب گوناگونی است و هرکدام از آنها نیاز به تربیت خاصی دارند. بههمیندلیل، فیلیپ فینیکس از قُلّه این فلسفه سخن به میان آورده و گفته است: «... روح بر همهچیز سیطره پیدا کرده و همهچیز را دربرمیگیرد و واقعیت همه اشیا است».(106)
1. بررسی، مقایسه و نقد
با تأمل در گفتار طرفداران نظریّه ایدهآلیسم این نکته بهدست میآید که فلسفه ایدهآلیسم نیز به مانند فلسفههای پیشین، از لحاظ خاستگاه تکبعدی است و بُعد انسانی را بر بُعد دیگرش ترجیح داده میشود. این فلسفه به روح، ویژگی برتر و والاتر را میدهد و نسبت به جسم و خواستههایش بیتفاوت است. در مقابل، تربیت قرآنی اهلبیت(علیهم السلام) به انسان بهمثابه یک کلّ مینگرد و از جزئینگری دوری میکند؛ ازیکسو انسان را به خالقش مرتبط میداند و ازسویدیگر به نیازهای جسمی او توجّه دارد. روح و جسم، خواه و ناخواه دو حقیقت واقعی در زندگی انسان هستند. انسان با روح خود به عقل اعظم تکوین (خداوند متعال) و با جسم به واقعیت زمینی معیشتی خود مرتبط میگردد و موجودیت انسان میان دو قطب در نوسان بوده و متمایل از یکی بهسوی دیگری است. انسان در دیدگاه تربیتی اهلبیت(علیهم السلام)، مطابق با خواسته اسلام در زندگی دنیا، انسان خواهد ماند، با این تفاوت که غرق در دنیا و مادیات نمیشود و بلکه بالاتر، گرایش روحانی اشراقی الهی، که زندگی بدون آن سامان نخواهد داشت، تاریکیهای زندگی او را از بین خواهد برد.(107) تربیت از دیدگاه اهلبیت(علیهم السلام) به انسان بهعنوان موجودی ترکیبیافته از جسم و روح و عقل و ماده مینگرد و بر یک جنبه او بدون جنبههای دیگرش تمرکز نمیکند.
نتیجهگیری
این پژوهش ادّعا ندارد که تمام جوانب موضوعش (نقش اهلبیت(علیهم السلام) در پیریزی نظام تربیتی اسلام و پیشبرد آن) را پوشش داده است؛ زیرا این قلمرو گسترده نیاز به پژوهشهای مفصّل و مستقلّ دارد. صحبت پیرامون نقش آنها در تربیت، صحبت از اسلام است. اسلام، دین هدایت و تربیت همهجانبه است. اسلام آمده است تا مردم را از تاریکیها بهسوی نور هدایت کند. با وجود اختصار این مقاله پژوهشی، یک نتیجه کلّی از آن بهدست میآید:
اهلبیت(علیهم السلام) نقشی کلیدی و زیربنایی در پیریزی نظام تربیتی اسلام داشتهاند. ما این واقعیّت را بهروشنی از طریق بررسی روش تربیتی مبتنی بر آموزهها و مبانی قرآنی آنها درمییابیم. آنها تجسّم و تبلور حقیقی تربیت صحیحی هستند که انسان را بهسوی کمال مطلوبش میرساند. این پژوهش نتایج جزئی هم داشته که بهصورت مختصر، در قالب نکتههای ذیل آنها را بیان میکنیم:
تربیت مطابق با روش اهلبیت(علیهم السلام) ویژگیهای متمایزی دارد که با نیازهای مادّی و معنوی انسان و با خلقت او هماهنگ و منسجم است. این روش تربیتی، ربّانی و الهی بوده و منبع آن قرآن کریم است. این روش تربیتی واقعگرا بوده و به انسان بهعنوان موجودی مرکّب از روح و جسم مینگرد نگاه میکند. روش تربیتی اهلبیت(علیهم السلام) دارای جامعیّت است؛ چرا که جامعیّت اسلام را منعکس میکند. این تربیت بهدلیل جهانیبودن رسالت اسلام و «پروردگار جهانیان» بودن خداوند متعال، جهانی است.
روش تربیتی مطابق با نگاه اهلبیت(علیهم السلام) دارای ابعاد گوناگونی است که مطابق با ابعاد وجودی انسان تنظیم شده است. با ملاحظه موجود عاقل و متفکّربودن انسان، او به عرصهای برای «تربیت عقلانی» تبدیل شده است. با توجه به بُعد روحی و معنوی انسان، او بستری برای تربیت روحی و روانی شده است. همچنین عنایت به طبیعت اجتماعی انسان، او بستر مناسبی برای انجام تربیت اجتماعی شده است. عرصههای تربیت بههمین صورت متعدّد و مختلف میشود. اهلبیت(علیهم السلام) همه این ابعاد را رعایت کرده و آنها را در فرمودهها و سفارشهای خود آوردهاند. اهلبیت(علیهم السلام) تجسّم عملی و واقعی کامل همه ابعاد تربیت بودهاند.
روشهای تربیتی بسته به طبیعت و خلقت افراد و تفاوت استعدادهای آنها متفاوت میشوند. اهلبیت(علیهم السلام) به پیروی از قرآن کریم، روشی متعادل را در تربیت مردم با شیوهها و راههایی سازگار با طبیعت و خلقت و نیازهای آنها در پیش گرفتهاند؛ بهگونهای که عاملی موثّر را در اصلاح رفتار انسانی و پرورش استعدادهای انسان به هدف رسیدن بهکمالمطلوب شکل میدهد.
تربیت اهلبیت(علیهم السلام) مبتنی بر یک سری اصول و مبانی است که شایسته است در کار تربیتی مورد توجّه قرار داده شود. این اصول و مبانی در حقیقت، اصولی قرآنی هستند که با طبیعت و آفرینش بشر هماهنگ بوده و با مطالعات تجربی مورد تأیید قرار گرفتهاند. برخی اصول عبارتند از اینکه قرآن کریم کتاب هدایت و تربیت و اسناد و نوشتههای تربیتی اهلبیت(علیهم السلام) با فطرت بشری منسجم و هماهنگ است؛ بهگونهای که حافظ کرامت و عزّت انسانی هستند.
با مقایسهای که میان نظام تربیتی از دیدگاه اهلبیت(علیهم السلام) و مکاتب تربیتی معاصر انجام دادیم، جامعیّت، واقعیتگرایی و متمایزبودن نظام تربیتی اهلبیت(علیهم السلام) نسبت به نظامهای تربیتی دیگر با افق نگاه پست و ناقص آنها به انسان بهخوبی روشن میشود.(108)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.