پاسخ اجمالی:
از جمله دلايلى كه با احتمال تحريف در قرآن منافات دارد و انديشوران آنرا محكمترين دليل بر نفى تحريف داشتهاند، جنبه «اعجاز» قرآن است كه بر آن تحدى شده است. لذا احتمال فزونى در قرآن، باطل و مردودى است. زيرا لازمه آن اين است كه بشر مىتواند يك سوره كامل و شبيه قرآن در تمام جهات فصاحت و بلاغت آن عرضه نمايد، حال آنكه خداوند متعال مىفرمايد: «قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلى أَنْ يَأْتوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لايَأتونَ بِمِثْلِهِ وَ لَوْ كانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهيرآ»، «أَمْ يَقولونَ افْتَراهُ قُلْ فَأْتوا بِعَشْرِ سُوَرٍ مِثْلِهِ مُفْتَرَياتٍ» و ... اين گونه تحدى آشكار هرگونه ادعا در مورد زيادى در سور و آيات قرآنى را بىاساس مىسازد همچنان كه احتمال تبديل را رد مىكند.
پاسخ تفصیلی:
جنبه «اعجاز» سندی بر عدم تحریف قرآن کریم
از جمله دلايلى كه با احتمال تحريف در قرآن منافات دارد و انديشوران آنرا محكمترين دليل بر نفى تحريف داشتهاند، جنبه «اعجاز» قرآن است كه بر آن تحدى شده است.
احتمال فزونى كه در عقايد پيروان «ابنعجرد» از خوارج آمده است و ايشان مدعىاند كه سوره «يوسف» به قرآن افزوده شده است؛ زيرا قصه عشق است و نمىتواند وحى شده باشد.(1) همچنین پندار «ابنمسعود» كه نسبت به «معوذتين» مطرح شده است و او با ادعاى آنكه اين دو سوره تعويذ است نه قرآن، آنها را از مصحف خود پاك مىكرده است،(2) احتمال باطل و مردودى است؛ زيرا لازمه آن اين است كه بشر مىتواند يك سوره كامل و شبيه قرآن در تمام جهات فصاحت و بلاغت آن عرضه نمايد، حال آنكه خداوند متعال مىفرمايد: «قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلى أَنْ يَأْتوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لايَأتونَ بِمِثْلِهِ وَ لَوْ كانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهيرآ»(3)«أَمْ يَقولونَ افْتَراهُ قُلْ فَأْتوا بِعَشْرِ سُوَرٍ مِثْلِهِ مُفْتَرَياتٍ»(4)«أَمْ يَقولونَ افْتَراهُ قُلْ فَأْتوا بِسورَةٍ مِثْلِهِ»(5)«وَ إِنْ كُنْتُمْ فی رَيْبٍ مِمّا نَزَّلْنا عَلى عَبْدِنا فَأْتوا بِسورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ».(6)
اينگونه تحدى آشكار هرگونه ادعا در مورد زيادى در سور و آيات قرآنى را بىاساس مىسازد همچنان كه احتمال تبديل را رد مىكند؛ زيرا در اينصورت كلامى كه تغيير يافته است، به مبدِّل آن مستند است نه به خداوند؛ و كلام در صورتى به گوينده آن نسبت داده مىشود كه مجموع كلمات ـ نه بخشى از آن ـ به او مستند باشد.
بنابراين احتمال تبديل ـ هر چند در برخى از كلمات قرآن ـ انتساب قرآن به خداى سبحان را زير سؤال مىبرد. از اين بيان بطلان ادعاى محدث نورى و پيش از او سيد جزائرى و همانندان او كه معتقدند بسيارى از كلمات قرآن دچار تبديل شده است، آشكار مىگردد.
اينان مىپندارند آيه شريفه «كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنّاسِ»(7) در اصل «كنتم خير أئمة» بوده است که ائمه به اُمه تبديل شده است(8) يا آيه «فَلَمّا خَرَّ تَبَيَّنَتِ الْجِنُّ أنْ لَوْ كانوا يَعْلَمونَ الْغَيْبَ»(9) به «فلمّا خرّ تبينت الإنس أن لو كانت الجنّ يعلمون الغيب» مبدل شده است.
نيز در آيه «فيهِ يَعْصِرونَ»(10)؛ (و در آن آب ميوه مىگيرند) به فتح ياى مضارعه به «يُعصرون» به ضم ياء بهمعناى امطار (باراندن) تبديل يافته است؛ همچنين «أُمَّةً وَسَطآ»(11)؛ (امتى ميانه) در اصل «ائمة وسطا» و «يا لَيْتَنى كُنْتُ تُرابآ»(12)؛ (كاش من خاك بودم) در اصل «كنت ترابيا» بوده است و مىگويند نظير آن بسيار است.(13)
همه اين پندارها باطل و بىاساس است؛ زيرا به طريق خبر واحد بهدست ما رسيده است كه در باب قطعيات حجت نيست. به همين ترتيب، تبديل مكانى آيات به نظم و ساختار كلام كه اعجاز در نظم و اسلوب برآن مبتنى است، خلل وارد مىسازد. مىگويند: اصل آيه شريفه «أَفَمَنْ كانَ عَلى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ وَ يَتْلوهُ شاهِدٌ مِنْهُ وَ مِنْ قَبْلِهِ كِتابُ موسى إمامآ وَ رَحْمَةً»(14)؛ (آيا كسىكه از جانب پروردگارش بر حجتى روشن است و شاهدى از [خويشان] او، پيرو آن است و پيش از وى [نيز] كتاب موسى راهبر و مايه رحمت بوده است [دروغ مىبافد]؟)، «و يتلوه شاهد منه امامآ و رحمة و من قبله كتاب موسى» بوده است و يك كلمه بر كلمه ديگر پيشى گرفته است و بر حسب گمان آنان معناى آيه از بين رفته است!(15)
همچنين كاستى يك يا چند كلمه كه در ضمن يك جمله آمده و در قالب يك اسلوب بلاغى بديع شكل يافته است، با اعجاز قرآن سازگار نيست؛ زيرا حذف كلماتى از يك جمله ساختار آنرا به هم مىريزد و در نهايت لطف و ارزش نخستين آنرا از بين مىبرد ومجالى براى تحدى به آن باقى نمىگذارد. مدعيان تحريف از اين امر غفلت نموده و نسبت به قداست و پيراستگى قرآن كريم مرتكب جرمى نابخشودنى شدند. ايشان مىپندارند اسم اميرالمؤمنين على(علیه السلام) در مواردى از قرآن حذف شده است؛ بدون آنكه دريابند كه اگر قرار باشد اين اسم را در آن مواضع بگذاريم طراوت فعلىاش از بين مىرود؛ افزون بر اينكه اسم تنها براى بيان شأن نزول است و نيازى به ياد كردن آن در نص قرآن نيست.
همچنين مىگويند: در آيه شريفه «يا أَيُّهَا الرَّسولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ»(16)؛ (اى پيامبر، آنچه از جانب پروردگارت بهسوى تو نازل شده، ابلاغ كن؛ و اگر نكنى پيامش را نرساندهاى) اسم حضرت على(علیه السلام) ازجمله «اُنزل إليک في علي» حذف شده است!(17) در فصل آينده اينگونه پندارها را متعرض خواهيم شد.
سبكترين پندارى كه از ايشان سراغ داريم، اين است كه مىگويند: بيش از يك ثلث قرآن ـ يعنى بيش از دوهزار آيه ـ از لابهلاى يك آيه ساقط شده است و آن آيه قسط درباره ايتام است!(18) اين افراد مىگويند: چون صدر آيه با ذيل آن، كه درباره جواز ازدواج با دو يا سه يا چهار زوجه است تناسب ندارد، مىپندارند بين دو جمله، حذف بسيارى صورت گرفته است؛(19) و با چنين انديشه مسخرهآميزى در صدد آنند تا نظم اين آيه را توجيه نمايند.(20)
جان كلام آنكه، گمان تحريف چه به زيادى باشد چه به كاستى و چه به تبديل، با اعجاز بلاغى قرآن تعارض آشكارى دارد.(21)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.