پاسخ اجمالی:
آيات سوره «عبس» دلالتى بر توبيخ خداوند نسبت به پيامبر(ص) ندارد. زيرا مفاد آن فقط گزارش اصل ماجراست و به کسی که خبر درباره اوست، اشارهاى نشده است. بلكه شواهد نشان مىدهد كه كسى غير از پيامبر(ص) مورد نظر آيه بوده است. زيرا پيامبر(ص) حتّى با دشمنان خود چنين رفتار تند و خشنى نداشته است، چه رسد به مؤمنانى كه براى آموختن آموزههاى دينى نزد وى مى آمدند.
پاسخ تفصیلی:
سخنی درباره اخلاق پيامبر(ص)؛ «عَبَسَ وَ تَوَلَّى»!
يكى از مواردى كه برخى از غرض ورزانِ مسيحى براى زير سؤال بردن كرامت و استوارى قرآن و ادّعاى وجود تناقض در قرآن بدان استناد كرده اند، اين است: از يك سو خداوند در سال هاى نخست نزول قرآن و در دومين سوره مكّى، پيامبر(صلى الله عليه وآله) را مىستايد و با تعبير «إِنَّكَ لَعَلَى خُلُقٍ عَظِيمٍ»(1) او را به داشتن اخلاقى بسيار نيكو و شايسته توصيف مىكند و از سوى ديگر، در آغاز سوره «عَبَس» با تعبيرى تند و توبيخ آميز، او را به دليل تندخويى و رفتار نامناسبش با مسلمانى نابينا به نام «ابن امّ مكتوم»(2)، نكوهش مىكند و مىگويد: «عَبَسَ وَ تَوَلَّى».(3)
توضيح اينكه طبق برخى از روايات اسباب نزول، پيامبر(صلى الله عليه وآله) در حال گفت و گو با شمارى از بزرگان قريش مانند: عتبة بن ربيعه، ابوجهل بن هشام، عبّاس بن عبدالمطلب، أُبىّ بن خلف و أميّة بن خلف بود و به آرامى با آنان سخن مىگفت و آنان را به اسلام فرامى خواند و اميدوار بود كه به او ايمان آورند. در همان حال، «ابن امّ مكتوم» نابينا از راه رسيد و چون چيزى را نمىديد، بى آنكه متوجّه گفت و گوى آنان شود، پيامبر(صلى الله عليه وآله) را صدا زد و گفت: «يا رسول الله أقرئني و عَلِّمني ممّا عَلَّمَكَ اللهُ».(4) او چند بار اين سخن را تكرار و كلام پيامبر(صلى الله عليه وآله) را قطع كرد. پيامبر(صلى الله عليه وآله) نيز از اين رفتار وى ناراحت شده، روى در هم كشيد و با چهرهاى غضبناك روى خود را از «ابن امّ مكتوم» برگرداند و كاملا رو به روى افراد حاضر نشست. گفته اند كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) مىپنداشت بزرگان قريش با خود خواهند گفت كه پيروان او، بردگان و نابينايانند. در اين زمان آيات نخست سوره عبس نازل شد و از آن پس، رسول خدا(صلى الله عليه وآله) هر وقت او را مىديد، احترام مىكرد و مىگفت: «مرحباً بمن عاتبتى فيه ربّي»(5)، پس از اين رويداد، دو بار «ابن امّ مكتوم» را نماينده و جانشين خود در مدينه كرد.(6)
پاسخ: سيّد مرتضى(رحمه الله) گويد: ظاهر آيه، هيچ دلالتى بر اين ندارد كه توبيخ خداوند متوجّه پيامبر(صلى الله عليه وآله) است؛ زيرا مفاد آن فقط گزارش اصل ماجراست و به «مُخبر عنه» اشارهاى نشده است، بلكه شواهد نشان مىدهد كه كسى غير از پيامبر(صلى الله عليه وآله) مورد نظر آيه بوده است؛ زيرا پيامبر(صلى الله عليه وآله) حتّى با دشمنان خود چنين رفتار تند و خشنى نداشته است؛ چه رسد به مؤمنانى كه براى آموختن آموزه هاى دينى نزد وى مىآمدند. پس چگونه مىتوان پذيرفت كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) با بى نيازان و ثروتمندان رفتار نيكو و با فقرا و تهيدستان، رفتار اهانت آميز داشته باشد؛ در حالى كه خداوند او را به داشتن اخلاق عظيم ستوده است: «إِنَّكَ لَعَلَى خُلُقٍ عَظِيمٍ»(7) و در آيهاى ديگر فرموده است: «وَ لَوْ كُنتَ فَظًّاً غَلِيظَ الْقَلْبِ لَانفَضُّواْ مِنْ حَوْلِكَ».(8) بنابراين ظاهراً بايد گفت: ظهور آيه «عَبَسَ وَ تَوَلَّى» در نكوهش فردى غير از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) نازل شده است.(9)
بر اين اساس، نمىتوان چنين رفتار ناپسندى را به پيامبر(صلى الله عليه وآله) نسبت داد؛ حال آنكه خداوند تعالى به وى دستور داده كه با مؤمنان نرمخو و خوش رفتار باشد: «وَ اخْفِضْ جَنَاحَكَ لِلْمُؤْمِنِينَ»(10)، «وَ اخْفِضْ جَنَاحَكَ لِمَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ».(11) اين دو آيه در مكّه نازل شده و از آغاز بعثت، پيامبر(صلى الله عليه وآله) را به مهربانى و خوشرويى امر كرده است، پس چگونه مىتوان گفت رسول خدا(صلى الله عليه وآله) اين آيات را ناديده گرفته و با اهل ايمان، به ويژه مؤمنان پيشگام و محترمى مانند «ابن اُمّ مكتوم» كه پسر خاله همسر وفادارش، خديجه نيز بوده است، چنين رفتار ناپسندى داشته است؟!
مرحوم شيخ طوسى مىگويد: آنچه به عنوان سبب نزول آيه گفته شد، سخن شمار اندكى از مفسّران و شمارى از ظاهرگرايان متون حديثى است كه به «حشويّه» شهرت دارند و اين سخن از نظر ما نادرست است؛ زيرا خداوند متعال پيامبرش را از چنين خطاها و زشتي هايى پيراسته است. چگونه ممكن است پيامبرش را عبوس و بدخُلق خطاب كند، در حالى كه قبلا او انسانى شايسته و داراى اخلاقى بسيار نيكو و دلى مهربان دانسته است؟! و چگونه ممكن است پيامبر(صلى الله عليه وآله) چهره خويش را درهم كشد و از مؤمنى كه براى يادگيرى دين آمده، برگرداند و حال آن كه پروردگار متعال به او دستور داده است كه خداجويان را مَراند: «وَ لَا تَطْرُدِ الَّذِينَ يَدْعُونَ رَبَّهُم بِالْغَدَواةِ وَ الْعَشِىِّ يُرِيدُونَ وَجْهَهُ».(12)
آرى، كسى كه پيامبر(صلى الله عليه وآله)، خوشرويى، خوش رفتارى و اخلاق نيكوى او را مىشناسد و معتقد است وى آنقدر مهربان بوده و به ديگران احترام مىگذاشته كه وقتى با كسى مصافحه مىكرده، تا زمانى كه طرف مقابل دستش را از دست پيامبر(صلى الله عليه وآله) نمىكشيد، پيامبر(صلى الله عليه وآله) دست خويش را نمىكشيده است، چگونه مىتواند اين سخن بى اساس را بپذيرد؟! بايد گفت كه چنين رفتار ناپسندى، حتّى از ساير انبيا سر نمىزند؛ چه رسد به انسان بزرگوارى كه سرآمد همه پيامبران است. بنابراين كسى كه وى را مىشناسد و از ويژگي هاى اخلاقى و رفتارى او آگاه است، هرگز چنين رفتار زشتى را به او نسبت نمىدهد؛ به ويژه اگر انبيا رفتار زننده و خشنى با مردم داشته باشند، مايه رنجش خاطر و گريز آنان از پذيرش دعوتشان خواهد شد و پيامبران از چنين رفتارى نهى شده اند.
افزون بر پاسخ هاى ياد شده، مرحوم طبرسى از امام صادق(عليه السلام) نقل مىكند كه آيات مورد بحث درباره مردى از بنى اميّه نازل شده كه در كنار رسول خدا(صلى الله عليه وآله) ايستاده بود و زمانى كه «ابن امّ مكتوم» آمد، چهرهاش را در هم كشيد و خودش را به نشانه ناخرسندى از او تكانى داد و با چهرهاى اخم كرده، به او پشت كرد. در اين زمان آيات نخست سوره عبس نازل شد و او را به دليل چنين رفتارى توبيخ و سرزنش كرد.
مرحوم طبرسى مىافزايد: حتّى با فرض صحّت روايت نخست، عبوس بودن پيامبر(صلى الله عليه وآله) را در آن صحنه، گناه نمىدانيم؛ زيرا عبوس بودن يا گشاده رو بودن در برابر يك فرد نابينا يكسان است و او چيزى را نمىبيند تا مايه رنجش خاطرش شود و پيامبر بدين سبب توبيخ شود و اهميّت جايگاه مؤمنى كه در جست و جوى هدايت است، به او گوشزد گردد و به او گفته شود كه به دست آوردن دل مؤمنان براى ثبات ايمانشان، مهمتر از دلنوازى مشركانى است كه معلوم نيست ايمان آورند. ايشان در ادامه از جبّايى چنين نقل مىكند كه حتّى اگر بپذيريم بروز چنين رفتارى از پيامبر، خطا و گناه است، مفاد آيات اين است كه تكرار اين رفتار در آينده گناه خواهد بود و دلالتى بر اين ندارد كه بار اوّل هم گناه بوده است؛ زيرا تا آن زمان نهيى نرسيده بود. آرى، اگر پس از نزول آيات و اعلان نهى اوّل، اين رفتار تكرار شود، مورد سرزنش قرار خواهد گرفت.
وى مىافزايد: گفته اند كه رفتار «ابن امّ مكتوم» در قطع سخن پيامبر(صلى الله عليه وآله) نوعى بى ادبى و بى احترامى به پيامبر(صلى الله عليه وآله) بوده و روى گردانى پيامبر(صلى الله عليه وآله) از وى نيز براى تأديب بوده و نه تنها خطا نبود؛ بلكه برخوردى به موقع و نيكو بوده است. البتّه اگر گفته شود پيامبر(صلى الله عليه وآله) به دليل تهيدستى «ابن اُمّ مكتوم» از او برگشته و به خاطر رياست و جاه و مقام افراد حاضر از قريش به آنان نزديك شده و خداوند به اين جهت او را توبيخ كرده، نادرستى اين سخن بر كسى پوشيده نيست. سپس مرحوم طبرسى از امام صادق(عليه السلام) نقل مىكند كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) هنگامى كه «ابن اُمّ مكتوم» را مىديد، به او مىگفت: «مرحبا، به خداوند سوگند كه هرگز مرا درباره تو توبيخ نمىكند» و همواره به او محبّت مىكرد تا آنكه وى شرمنده اين توجه پيامبر مىشد و از حضور بيشتر در نزد حضرت خوددارى مىكرد.(13)
اكنون به نظر مىرسد كه آنچه بزرگان گفته اند، سخنى استوار است؛ يعنى انجام چنين عمل زشتى با مقام منيع هيچ يك از انبيا سازگار نيست؛ به ويژه پيامبر بزرگوار اسلام(صلى الله عليه وآله) كه سرآمد همه آنان است و خداوند او را به داشتن «خُلق عظيم» ستوده است. علاوه بر نكات يادشده، اين نكته نيز قابل توجه است كه سياق آيات مورد نظر به گونهاى است كه نمىتوان گفت توبيخ و نكوهش، متوجّه پيامبر(صلى الله عليه وآله) بوده است؛ زيرا در اين سوره، سه واژه «عَبَسَ»، «تولّى» و «تَلَهّى» آمده كه دو تعبير نخست به صيغه غايب و سومى، مخاطب است. همچنين دو تعبير «عبس» و «تولّى»، دو فعل ارادى و اختيارى است كه با خواست و توجّه نفس واقع مىشود، ولى «تَلَهّى» فعلى غير ارادى و غير اختيارى است؛ زيرا وقتى انسان همه حواسش متوجّه كسى يا چيزى باشد، به طور طبيعى از ساير چيزهاى پيرامون خود غافل مىشود و اين مطابق با مقتضاى طبيعت نفس محدود آدمى است كه نمىتواند در زمان واحد، متوجّه همه جوانب باشد و تنها خداوند است كه اگر همه بندگانش به همراه هم او را بخوانند و با او مناجات كنند، مناجاتشان را مىشنود: «لايُشغله شأن عن شأن»؛ لذا تعبير «تَلَهّى» خطاب به پيامبر(صلى الله عليه وآله) است. گويا وى سرگرم گفت و گو با مردان قريش بوده و اين امر به طور طبيعى و ناخواسته، وى را از توجّه به آمد و شد ديگران و از آنچه پيرامونش روى مىداده، غافل ساخته و در اين حدّ مورد توبيخ قرار گرفته كه چرا آنقدر متوجه گروهى از دشمنان هستى كه از رفت و آمد مؤمنان غافل ماندى؛ در حالى كه ما تو را به سوى همگان فرستاديم. به عبارت ديگر، گويى با لحنى نرم و عتابى ملايم و لطيف به پيامبر(صلى الله عليه وآله) گوشزد شده كه نسبت به اهل ايمان مهربان باشد: «بِالْمُؤْمِنِينَ رَءُوفٌ رَّحِيمٌ».(14)
امّا دو تعبير «عبس» و «تولّى» دو فعل اختيارى است كه با توجّه و عنايت رخ داده است و چنين رفتارى زشت و ناپسند، تنها با ويژگي هاى همان مرد اموى سازگار است و از كبر و غرور ناشى از ثروت و دارايى، نشأت گرفته است و به همين جهت، به داشتن رفتار متكبّرانه معروف بود. بنابراين نمىتوان مراد «تَلَهّى» را كه عملى غير عمدى است، با معناى دو فعل ديگر يكسان دانست و بر اين اساس، تصوّر وجود تناقض در قرآن نيز توهمى بيش نيست.(15)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.