پاسخ اجمالی:
واژه «خَلق» هم به معناى ايجاد و ابداع چيزى براى نخستين بار و بدون پيشينه است، که این معنی به خداوند اختصاص دارد و بر اين اساس فرمود: «ألا لَه الْخَلْقُ وَ الأمْرُ». همچنین به معناى ابداع و ايجاد صورتى با تركيب خاص و ساختگى است و اين معنايى است عام و فراگير که به همه نسبت داده می شود؛ خداوند خود از زبان عيساى مسيح(ع) مى فرمايد: «أَنِّى أَخْلُقُ لَكُم مِّنَ الطِّينِ كَهَيْـَةِ الطَّيْرِ...». پس واژه «خلق» در سخن عرب به دو معنى است: يكى به معناى «نخستين ايجاد» و ديگرى به معناى «تقدير و ساختن». عبارت «أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ»، يعنى «أحسن المقدّرين».
پاسخ تفصیلی:
وجود چند خالق برای عالم!
قرآن مي فرمايد: «فَتَبَارَكَ اللهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ». تعبير «أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ»(1) درباره خداوند متعال در دو آيه از قرآن آمده است و اين تعبير ظهور در اين معنى دارد كه براى هستى و پديده هاىآن، آفريدگارانى وجود دارد و خداوند بهترين آنان است! اين در حالى است كه آيه «ألا لَه الْخَلْقُ وَ الْأمْرُ»(2) و آيات ديگر، وجود هر خالق ديگرى غير از خداوند متعال را نفى مى كند و او را خالق مطلق همه چيز مى داند.
پاسخ: واژه «خَلق» در اصل به معناى ابداع و ايجاد صورتى با تركيب خاص و ساختگى است و اين معنايى است عام و فراگير؛ زيرا خداوند خود در گزارش سخن عيساى مسيح(عليه السلام) مى فرمايد: «أَنِّى أَخْلُقُ لَكُم مِّنَ الطِّينِ كَهَيْـَةِ الطَّيْرِ فَأَنفُخُ فِيهِ فَيَكُونُ طَيْرَا بِإِذْنِ اللهِ ...»(3) و باز مى فرمايد: «وَ إِذْ تَخْلُقُ مِنَ الطِّينِ كَهَيْـَةِ الطَّيْرِ بِإِذْنِي فَتَنفُخُ فِيهَا فَتَكُونُ طَيْرَا بِإِذْنِي»(4) و لفظ «خلق» در زبان عرب به معناى ايجاد و ابداع چيزى است كه اگر براى نخستين بار و بدون پيشينه باشد، به خداوند اختصاص دارد؛ زيرا همه آفريده هاىخداوند داراى همين ويژگى است كه جديد، نو و بى نظير است. بر اين اساس فرمود: «ألا لَه الْخَلْقُ وَ الأمْرُ».(5)
ابن انبارى مى نويسد: واژه «خلق» در سخن عرب به دو معنى است: يكى به معناى نخستين ايجاد و ديگرى به معناى تقدير و ساختن. عبارت «أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ»(6) يعنى «أحسن المقدّرين» و جمله «وَ تَخْلُقُونَ إِفْكًا»(7) يعنى «تقدّرون كذباً».
ابن سيّده نيز گويد: «خَلَق الله الشّيء، يخلُقُه خَلْقَاً» يعنى آن را از عدم به وجود آورد و ابن منظور مى گويد: «خَلْق» يعنى تقدير و «خَلَق الأديمَ يخلُقه خلقاً» يعنى پوستِ حيوان دبّاغى شده را پيش از بُرش اندازه گرفت تا قطعه اى از آن را براى مَشك يا كفش جدا كند.
زهير بن أبى اسلمى در ستايش مردى مى گويد:
و لأَنت تفري ما خَلَقت و بعـ *** ـض القوم يخلق ثمّ لا يفري
يعنى زمانى كه چيزى را برآورد مى كنى، انجام آن را قطعى ساختى، ولى ديگران آن را برآورده و ارزيابى مى كنند؛ بى آنكه عزم انجام آن را داشته باشند.(8)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.