پاسخ اجمالی:
در اصل تقدير اختلاف و تناقضى وجود ندارد؛ ولى ممكن است علم و آگاهى نسبت به تقدير مختلف باشد؛ لذا تنها كسى كه از تقدير ازلىِ امور و مجارى آن آگاه است و آنچه را در لوح محفوظ آمده مى داند، خود خداوند است؛ اما آنچه در دو سوره «دخان» و «قدر» آمده، به معناى نزول تقدير و توزيع آن است، نه اصل تقدير؛ زيرا خداوند به علم ازلىِ خويش، تقدير همه امور و مجارى آن را مى داند، ولى در شب قدر آنچه مربوط به يكسال است را نازل مى كند و در اختيار امام عصر(ع) قرار مى دهد؛ لذا از يك سو تقدير ازلى است نسبت به هستى و از سوى ديگر، تقدير شب قدر است نسبت به يك سال. با اين توضيح، جايى براى طرح شبهه تناقض ميان آيات ياد شده باقى نمى ماند.
پاسخ تفصیلی:
ازليّت تدبير امور هستى
برخى بر اين پندارند كه قرآن درباره ازليت تدبير امور هستي تناقض گويى دارد؛ زيرا در آيه شريفه «في كِتَابٍ مِّن قَبْلِ أَن نَّبْرَأَهَا»(1) اشاره به تقدير امور هستى و تعيين وضعيّت آن در لوح محفوظ دارد؛ در حالى كه در آيه «فِيهَا يُفْرَقُ كُلُّ أَمْرٍ حَكِيم»(2) و ساير آيات مشابه، سخن از تقدير امور در شب قدر هر سال به ميان آمده است. حال سوال این است که چگونه مىتوان اين دوگانگى را توجيه كرد؟
پاسخ: در اصل تقدير اختلاف و تناقضى وجود ندارد؛ ولى ممكن است علم و آگاهى نسبت به تقدير مختلف باشد؛ لذا تنها كسى كه از تقدير ازلىِ امور و مجارى آن آگاه است و آنچه را در لوح محفوظ آمده مىداند، خود خداوند است؛ ولى حاملان مقدَّرات از آسمان به زمين، يعنى ملائكه و روح در شب قدر ماه مبارك رمضان كه از هر ماهى افضل است، مقدَّرات را از آسمان به زمين مىآورند و در اختيار امام زمان(عليه السلام) و حجّت خدا قرار مىدهند و او را از مجارى امور آن سال آگاه مىسازند.
اين حقيقت به شكل تواتر در روايات اهل بيت(عليهم السلام) مورد اشاره قرار گرفته است. از همين رو، علم امامان(عليهم السلام) به مجارى امور، محدود به همان سال است و حال آنكه علم بى پايان خداوند، محدود به هيچ زمان و مكانى نيست.(3) دليل اين سخن آن است كه آنچه در دو سوره «دخان» و «قدر» آمده، به معناى نزول تقدير و توزيع آن است، نه اصل تقدير؛ زيرا خداوند به علم ازلىِ خويش، تقدير همه امور و مجارى آن را مىداند، ولى در شب قدر آنچه مربوط به يكسال است را نازل مىكند و در اختيار امام عصر(عليه السلام) قرار مىدهد؛ لذا از يك سو تقدير ازلى است نسبت به هستى و از سوى ديگر، تقدير شب قدر است نسبت به يك سال. با اين توضيح، جايى براى طرح شبهه تناقض ميان آيات ياد شده باقى نمىماند.
زمان «تقدير امور» و سازگارى يا ناسازگارى آن با اختيار
برخی میپرسند: آيه شريفه «فِيهَا يُفْرَقُ كُلُّ أَمْرٍ حَكِيم»(4) بر اين نكته دلالت دارد كه تقدير امور در شب قدر هر سال صورت مىگيرد و مفاد شمارى از روايات نيز همين معنى است كه آنچه طى يك سال رخ مىدهد، در شب قدر همان سال مقدّر شده است؛ حال آنكه اكثر آيات و روايات بيانگر تقدير ازلى است و دلالت بر اين معنى دارد كه آنچه در جهان هستى رخ مىدهد با آنچه در لوح محفوظ مقدّر شده، هماهنگى كامل دارد و تخلّف ناپذير است؛ چنان كه دو آيه زير نيز در معناى ياد شده ظهور دارد: «مَا أَصَابَ مِن مُّصِيبَةٍ في الاَرْضِ وَ لَا فِى أنْفُسِكُم إلَّا فِى كِتَابٍ مِن قَبْلِ أن نَبرَأَها»(5)، «وَ مَا يُعَمَّرُ مِن مُّعَمَّرٍ وَ لَا يُنقَصُ مِنْ عُمُرِهِ إِلَّا في كِتَابٍ».(6)
افزون بر آن، ظاهر آيات ياد شده به گونه اى است كه گويى به دليل مقدّر بودن همه رخدادهاى جهان، انسان را در برابر آنچه انجام مىدهد، مسئول و پاسخگو نمىداند؛ زيرا براساس معناى مذكور، انسان در تحقّق كارهايش هيچ نقشى ندارد و در انجام آن مجبور است و اين معنى با مفاد آيات ديگر ناسازگار است؛ از جمله آيه «وَ كُلَّ إِنسَانٍ أَلْزَمْنَاهُ طَائِرَهُ في عُنُقِهِ وَ نُخْرِجُ لَهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ كِتَابًا يَلْقَاهُ مَنشُورًا».(7)
پاسخ: پرسش نخست به بحث «بداء» مربوط میشود ولی اجمال آن اين است كه تقدير دو گونه است: يكى تقدير ظاهرى براساس مجارى طبيعى امور كه مبتنى بر عوامل و اسبابى است كه طبق طبيعت اوّليه خود فعل و انفعال مىيابد و اين همان سنّتهاى حاكم بر هستى است كه در آيه «إِنَّا كُلَّ شَىْءٍ خَلَقْنَاهُ بِقَدَرٍ»(8) مورد اشاره قرار گرفته است. از طرفى ديگر، چنين سنّتهايى سنّتهاى غالب و رايج است، نه سنّتهاى حتمى و دائمى؛ زيرا امكان پيدايش شرايطى خارق العاده و خاص و تحت تأثير عواملى خارج از حيطه سنّتها وجود دارد؛ به گونه اى كه بر اثر اين عوامل نامتعارف، تغييراتى در روند عادى امور رخ مىدهد و اين تغييرات را كسى جز خداوند نمىداند و با آنكه رايج نيست، از قلمرو تقدير الهى بيرون نمىباشد، بلكه خداوند با علم ازلى خود از آن آگاه است؛ هر چند از نگاه خلايق پنهان باشد.
اين امكان نيز وجود دارد كه خداوند در مواردى كه صلاح بداند، برخى انسانها را از آن آگاه سازد. اين نوع تقدير، همان تقدير مكنون و ثبت شده در لوح محفوظ است كه در آيه شريفه «هُوَ الَّذِي خَلَقَكُم مِّن طِينٍ ثُمَّ قَضَى أَجَلاً وَ أَجَلٌ مُّسَمًّى عِندَهُ»(9) مورد اشاره قرار گرفته است. پس اَجَل نخست به مقتضاى مجارى طبيعى امور و براساس سنّتهاى رايج در آفرينش روى مىدهد و هيچ گونه حتميّت و بايستگى ندارد، ولى اَجَل دوم، حتمى و تخلّف ناپذير و همان علم ازلى خداوند است كه مبتنى بر علل و اسباب خارق العاده و پنهان از چشم سايرين است؛ چنان كه مىفرمايد: «لِكُلِّ أَجَلٍ كِتَابٌ . يَمْحُواْ اللهُ مَا يَشَاءُ وَ يُثْبِتُ وَ عِندَهُ أُمُّ الْكِتَابِ».(10)
شيخ صدوق(رحمه الله) از امام صادق(عليه السلام) روايت كرده است: «و هل يمحوا الله إِلَّا ما كان؟ و هل يثبت إِلَّا ما لم يكن».(11) بنابراين برخى تحوّلات و رخدادها برخلاف مجارى طبيعى امور به وجود مىآيد و فقط خداوند متعال با علم ازلى خود از آن آگاه است.
امام باقر(عليه السلام) مىفرمايد: «تحقق برخى امور (به امر خداوند) متوقف بر وجود شرايطى مىشود كه در صورت وجود آنها آن امور محقّق مىشود و در صورت عدم تحقق آن شرايط، محقّق نمىشود»(12)؛ يعنى تحقق يا عدم تحقق آن شرايط را فقط خداوند مىداند. بنابراين، علم و آگاهى به مقدّرات حتمى و ازلى، مختص خداوند است و جز او (فرشتگان مقرّب و تدبير كننده امور و بندگان برگزيده الهى) فقط سنّتهاى طبيعى و امورى را كه در معرض بداء و تغيير است، مىدانند و از امور حتمى نيز فقط به مقدارى كه در شب قدر هر سال تعيين مىگردد، آگاه مىگردند.
امام صادق(عليه السلام) در اين باره مىفرمايد: «علم خداوند دو گونه است: يكى علم مكنون و مخزون كه اختصاص به ذات اقدس متعال دارد و ديگران از آن بى بهره اند و بداء نيز از همين مقوله است؛ ديگرى علمى است كه خداوند متعال، فرشتگان، پيامبران و انبيا را از آن آگاه ساخته است و ما (اهل بيت) نيز از آن آگاه هستيم».(13)
روشن است كه مراد از علمى كه به فرشتگان، انبيا و امامان آموخته است، همان علم مربوط به مجارى طبيعى امور است كه تخلّف پذير مىباشد؛ لذا امير مؤمنان(عليه السلام) فرموده است: «سوگند به پروردگار كه اگر نبود يكى از آيات قرآن، هر آينه از آنچه تا قيامت رخ مىداد، به شما خبر مىدادم». مراد حضرت از آيه اى كه بدان اشاره فرموده، آيه شريفه «يَمْحُواْ اللهُ مَا يَشَاءُ وَ يُثْبِتُ وَ عِندَهُ أُمُّ الْكِتَابِ» است.(14)
پرسش مربوط به «وجود يا عدم وجود تنافى ميان تقدير و اختيار» نیز در بحث «استطاعت و اختيار» بحث میشود که حاصل آن اين است كه تقدير سابق، از حدّ علم به آنچه رخ مىدهد، فراتر نيست و ميان آنچه اتفاق مىافتد با آنچه مقدّر شده، هماهنگى كامل وجود دارد. اين علم نخست هيچ تأثيرى در تحقّق معلوم ندارد؛ زيرا پديدههاى هستى، اسباب و علل تكوينى دارد و اين علل در پيدايش فعل و انفعالهاى تكوينى مؤثّر است؛ همچنان كه افعال اختيارى كه از فاعل مختار (انسان و حيوان) سر مىزند، داراى اسباب و علل مستقيم و بي واسطه (همان اراده و خواست خود فاعل) است و هيچ جبرى در ميان نيست.
بنابراين، گرچه خداوند به مقتضاى علم ازلى خويش از همه رويدادهايى كه تا ابد واقع مىشود، آگاه است و مجارى طبيعى آن را به گونه اى هماهنگ با نظام هستى فراهم مىسازد، ولى اين امر هرگز به معناى اجبار و سلب اختيار از فاعل مباشر نيست؛ به ويژه درباره اعمالى كه انسان با اراده و اختيار خود انجام مىدهد، سخن از وجود جبر، بى معنى است و اين پندار كه علم به چيزى، علّت وجود آن است، پندارى منطقى نيست و نقش تقدير ازلى نيز در حدّ علم به واقعيّت اسباب و مسبّبات است و بر پايه آن مجارى طبيعى امور هماهنگ با نظام هستى تدبير مىشود. از اين رو در افعال اختيارى انسان، نه جبرى وجود دارد و نه مسئوليّت انسان در پاسخ گويى به اعمالش سلب مىشود.(15)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.