پاسخ اجمالی:
چنین رفتارهایی از سوی انبیاء ترک اولایی است که هیچ گاه آن بزرگواران را از دایره عصمت خارج نمی کند. بررسی موقعیت ها و شرایطی که منجر به بروز چنین رفتارهایی از انبیاء شده نشان می دهد که چنین رفتارهایی سرچشمه گرفته از احساس مسئولیت های آنان بوده و مطبق با علوم و معارف الهی است که از سوی خداوند به آنها افاضه شده بود. فقط ممکن است آدابی جزئی در به جان آوردن آنها رعایت نشده باشد که فقط در حد نوعی ترک اولی است و هیچ وقت به حد معصیت نمی رسد.
پاسخ تفصیلی:
در برخی از آیات قرآن رفتارهایی به پیامبران الهی نسبت داده شده است که ظاهری عجولانه دارد. در مواجهه با چنین آیاتی ممکن این سؤال به ذهن متبادر که چنین رفتارهای بی تأمل و شتاب زده ای چگونه با موضوع عصمت انبیاء قابل جمع اند؟
پاسخ چنین پرسشی به صورت کلی این است که هیچ کدام از رفتارهای مورد مناقشه انبیاء الهی منافاتی با موضوع عصمت شان ندارد و این حقیقت را بررسی دقیق و موشکافانه آن آیات نشان می دهد. در ادامه به بررسی اجمالی این موارد می پردازیم.
قضاوت عجولانه حضرت داود(ع)
یکی از مواردی که ممکن است چنین شائبه ای را متبادر به ذهن کند، آیات 21 تا 26 سوره ص است که داستانی را راجع به قضاوت حضرت داود(علیه السلام) نقل می کند. داستانی که در آن اگرچه حضرت داود(ع) عادلانه و بر اساس حق و حقیقت و درستی بین دو برادر قضاوت می کند، امّا به خاطر اینکه چنین حکمی را پیش از شنیدن سخنان یکی از دو طرف دعوا صادر کرده، از خداوند متعال به خاطر این کار استغفار می کند. سؤالی که به ذهن می رسد این است که آیا عجله حضرت داود(ع) منافاتی با موضوع عصمت ندارد؟
در پاسخ می گوییم: خداوند پيش از ذکر قصه قضاوت داود در آيه ٢۰ همین سوره درباره آن حضرت می گوید: «وَآتَيْنَاهُ الْحِکْمَةَ وَفَصْلَ الْخِطَابِ»؛ ([هم] دانش به او داديم و [هم] داورى عادلانه). دو واژه «حکمت» و «فصل الخطاب» که در اين آيه آمده نيازمند توضيح است. مراد از «حکمت» معارف و دانش حق و متقنی است که به انسان سود بخشد و او را به کمال رساند. «فصل الخطاب» نیز به اين معناست که انسان قدرت تجزيه و تحليل يک کلام را داشته باشد و بتواند آن را تفکيک کند و حق آن را از باطلش جدا کند.(1) اين معنا با قضاوت صحيح و عادلانه در بين دو نفر متخاصم منطبق است و داود(علیه السلام) قضاوت عادلانه ای انجام داد. فقط به خاطر این عجله در قضاوت، مرتکب «ترک اولی» شد. اين ترک اولی مستلزم عقوبت و مجازات مترتب بر گناهان نيست. با اين حال داود توبه کرد و خدا استغفار او را پذيرفت. باید توجه داشت که داود(ع) مرتبه و درجه ای از حکمت را که مقتضی قضاوت عادلانه است دارا بود (که اگر نبود هيچ تفاوتی بين پيامبر خدا و انسان های معمولی - که در قضاوت های خود خطا می کنند - وجود نداشت). امّا مرتبه ای بالاتر ازعصمت که مرتبه انجام ندادن ترک اولی نیز هست، داود(ع) فاقد آن مرتبه بوده است.(2) این تبیین از آیات این سوره نشان می دهد که موضوع شتابزدگی داود(ع) در قضاوت، هیچ منافاتی با مقام عصمتش ندارد.
نفرین عجولانه حضرت یونس(ع)
مورد بعدی ای که به سبب آن پیامبران الهی به سبب شتابزدگی در تصمیم ها و رفتارهای شان متهم به خروج از دایره عصمت شده اند، مورد حضرت یونس(علیه السلام) است. پیامبری که گفته شده بعد از دعوت قومش به راه حق و هدایت نیافتن شان عجله کرد و زود آنها را نفرین کرده از میان شان گریخت. آیات مربوط به این پیامبر الهی در سوره های انبیاء و صافات، به تفصیل حوادث مربوط به جناب شان را توضیح داده اند، امّا در توضیح اتفاقاتی که منجر به رفتن یونس(ع) از میان قومش شد، دانستن این نکته لازم است که رفتار به ظاهر شتاب آمیز ایشان فقط یک ترک اولی بوده و هیچ وقت در حد یک معصیت منافاتی با عصمت ایشان ندارد.
در آیه 87 سوره انبیاء درباره یونس(علیه السلام) می بینیم که از تعبیر «مُغَاضِبَا» استفاده شده است. این تعبیر اشاره به خشم و غضب يونس(ع) نسبت به قوم بى ايمانش است و چنين خشم و ناراحتى ای در چنان شرایطى كه پيامبر دلسوزى سال ها براى هدايت قوم گمراهى زحمت بكشد اما به دعوت خيرخواهانه او هرگز پاسخ مثبت ندهند كاملا طبيعى بوده است.(3) يونس(ع) آن قدر تبليغ كرد كه تقريبا از آنها مايوس شد و آنها را نفرین کرد بعداز آن به او وحى آمد كه در فلان زمان عذاب الهى نازل مى شود. هنگامى كه موعد عذاب نزديک شد يونس از میان قوم خود بیرون رفت در حالى كه خشمگين بود.(4) با این توضیحات می گوییم از آنجایی که يونس(ع) مى دانست به زودى عذاب الهى آن قوم را فرا خواهد گرفت ترک گفتن آن شهر و ديار – و عجله کردن در این کار – گناهى نبوده ولى براى پيامبر بزرگى همچون او اولى اين بود كه باز هم تا آخرين لحظه یعنی لحظه اى كه بعد از آن عذاب الهى فرا مى رسد آنها را ترک نگويد.(5)
اعتراضات عجولانه حضرت موسی(ع) به حضرت خضر(ع)
در گزارشات قرآن از زندگی حضرت موسی(علیه السلام) نیز رفتارهایی از آن حضرت گزارش شده است که ظاهری بسیار عجولانه و شتاب آمیز دارد. یکی از این موارد، اعتراض های عجولانه ای بود که موسی(ع) به تصمیمات و رفتارهای خضر هنگام همراهی با وی ابراز می کرد. شرح این بخش از سیره موسی(ع) به تفصیل در آیات 65 تا 82 سوره کهف ذکر شده است.
در توضیح و علت یابی دلایل اعتراض های به ظاهر عجولانه موسی به خضر(علیهما السلام) می گوییم: حضرت خضر(علیه السلام) به اذن و فضل پروردگار به ابوابى از علوم احاطه داشته كه مربوط به اسرار باطن و عمق حوادث و پديده ها بوده و بر اساس همان علوم و معارف نیز عمل می کرد. این در حالی است که موسى(ع) نه مأمور به باطن بود و نه از آن آگاهى چندانى داشت. به همین خاطر وقتی حضرت موسی(ع) رفتار حضرت خضر(ع) را در سنجه علوم ظاهری و احکام شریعت ارزیابی می کرد، آنها را خارج از این ضوابط ظاهری می یافت و به حضرت خضر(ع) اعتراض می کرد(6) و حق نیز این بود که اعتراض کند. زیرا موسى(ع) از يک سو پيامبر بزرگ الهى بود و بايد حافظ جان و مال مردم می بود و امر به معروف و نهى از منكر می کرد و از سوى ديگر وجدان انسانى اش نباید اجازه نمى داد در برابر كارهای خلافی چون معیوب کردن کشتی انسان هایی بی تقصیر یا کشتن کودکی بی گناه سكوت اختيار كند.(7) به همین خاطر مدام تعهدى را كه با خضر(ع) داشت به دست فراموشى می سپرد و زبان به اعتراض می گشود. مشخص است وقتی منشأ چنین اعتراضی از سوی موسی(علیه السلام) عدم اطلاعش از تفاوت های مبنایی دانش ها و علوم و معارفی باشد که خداوند به هر کدام از او و خضر(علیه السلام) عطا کرده است، روشن می شود که چنین اعتراض به ظاهر عجولانه ای هیچ منافاتی با مقام عصمت آن پیامبر اولوالعزم ندارد. اصولا عصمت نتیجه اگاخی های الهی است که در اختیار انبیاء قرار گرفته است.
اعتراض عجولانه حضرت موسی(ع) به حضرت هارون(ع)
مورد دیگری که حضرت موسی(علیه السلام) به خاطر آن به رفتاری به ظاهر عجولانه شناخته می شود، مقطعی از حیات آن پیامبر است که بعد از مراجعت از میقات و با اطلاع از گوساله پرستی بنی اسرائیل، الواح مقدس را به زمین می افکند و طی برخوردی فیزیکی، شدیدا برادرش را مورد سرزنش قرار می دهد. شرح این مقطع از حیات موسی(ع) در چند جای قرآن مانند آیه 150 سوره اعراف نقل شده است.
در تبیین و علت یابی این گونه رفتارهای حضرت موسی(ع) باید این نکته را لحاظ کرد که وقتی موسی با لحظات بحرانی و طوفانی این بخش از زندگی بنی اسرائیل - یعنی گوساله پرستی آنها - مواجه شد، سر تا پايش از شدت خشم برافروخته شده بود و اندوه عميقى بر روح او سنگينى كرد و شديدا نگران آينده بنى اسرائيل بود. زيرا تخريب و فساد كار آسانى است، و گاه از دست يک نفر خرابى هاى بزرگى ساخته است، ولى اصلاح و ترميم كار مشكلى است. مخصوصا در ميان ملتی نادان و لجوج و متعصب که اگر نغمه مخالفى سر داده شود برچيدن آثار شوم آن به اين آسانى ممكن نيست. موسى(ع) در اينجا بايد خشم شديد خود را آشكار می ساخت و دست به بالاترين عكس العمل می زد، آنچنان كه افكار تخدير شده بنى اسرائيل را به هم می ریخت و انقلابى در آن جامعه منحرف شده از حق ايجاد می کرد. در غير اين صورت بازگشت آنها به آسانى ممكن نبود. قرآن عكس العمل شديد موسى(ع) را در برابر اين صحنه و در اين لحظات بحرانى و طوفانى چنين بازگو مى كند: «موسى بى درنگ الواح تورات را از دست خود بيافكند و به سراغ برادرش هارون رفت و سر و ريش او را گرفت و به سوى خود كشيد».(8) اين واكنش وسيله مؤثرى براى تكان دادن مغزهاى خفته بنی اسرائیل و توجه دادن آنها به زشتى فوق العاده اعمالشان بود.
بنابراين حتی اگر انداختن الواح تورات در اينجا زننده باشد و حمله به سوى برادر كار صحيحى به نظر نرسد، امّا با توجّه به اين حقيقت كه بدون ابراز اين واكنش شديد و عكس العمل پر هيجان هيچگاه بنى اسرائيل به اهميت و عمق خطاى خويش پى نمى بردند و ممكن بود آثار بت پرستى در اعماق ذهن شان باقى بماند، اين كار نه تنها نكوهيده نبود، بلكه واجب و لازم محسوب مى گرديد. این معنا بسیار روشن است و نيازى به توجيهاتى كه بعضى از مفسران براى سازش دادن واكنش موسى(علیه السلام) با مقام عصمت انبياء ذكر كرده اند باقی نمی ماند. اين واكنش شديد و اظهار خشم اثر تربيتى فوق العاده اى در بنى اسرائيل گذارد و صحنه را به كلى منقلب ساخت در حالى كه اگر موسى(ع) مى خواست با كلمات نرم و ملايم آنها را اندرز دهد شايد كمتر سخنان او را مى پذيرفتند.(9) به همین خاطر این رفتار کوچک ترین منافاتی با موضوع عصمت انبیاء ندارد.
عجله حضرت موسی(ع) در ورود به نزاع منجر به قتل
رفتارهای حضرت موسی(علیه السلام) در موردی دیگر نیز به عنوان رفتاری عجولانه مورد قضاوت قرار گرفته است و آن هم جایی است که هنگام یاری رساندن به یکی از هم مسلکان خود در یک نزاع، ضربه ای به یکی از فرعونیان می زند و او را می کشد. این داستان مفصلا در آیات 15 تا 19سوره قصص نقل شده است. موسى قصد كشتن آن مرد فرعونى را نداشت. زیرا این عمل پیامدهایی داشت که ممکن بود دامن گیر موسی(ع) و بنی اسرائیل شود. به همین خاطر موسی بلافاصله این نکته را بیان کرد که اين از عمل شيطان بود چرا كه او دشمن و گمراه كننده آشكارى است.(10) او فقط مى خواست دست مرد فرعونى را از گريبان بنى اسرائيلى جدا كند اما در آن شرائط کشتن آن مرد مصری مصلحت نبود و همين امر سبب شد كه ديگر نتواند در مصر بماند و راه مدين را پيش گرفت. [می توان گفت، این کار حضرت موسی(ع) خطایی بی اختیار بود که در مقام دفاع از مظلوم رخ داد]. مسلما موسى در اينجا گناهى مرتكب نشد، بلكه در واقع ترک اولايى از او سر زد كه نمى بايست چنين بى احتياطى می کرد تا به دردسر و زحمت و رنج نیافتند. ترک اولى به معنى كارى است كه ذاتا حرام نيست، بلكه موجب مى شود كه كار خوب ترى ترک گردد، بى آنكه عمل خلافى انجام شده باشد. با این حال موسی(ع) در برابر همين ترک اولى از خدا تقاضاى عفو كرد و خدا نيز او را مشمول لطفش قرار داد.(11)
به هر حال و با این توضیحات مشخص می شود که همه رفتارهای به ظاهر عجولانه ای که انبیاء منتسب شده - حتی در صورت اثبات - هیچ منافاتی با مقام عصمت آنها ندارد.
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.