پاسخ اجمالی:
اولا: آیا این اختلاط و آمیختگی و ناخالصی حتی در بدیهیات و ضروریات دینی هم جاری است؟ آمیختگی حق و باطل در بسیاری موارد، از جمله ضروریات دینی، مانند اصل وجود خدا و واجباتی مانند نماز و روزه جاری نیست.
ثانیا: اختلاط حق و باطل تا قیامت، اصلا پلورالیسم دینی را اثبات نمی کند، بلکه ثمره اش شکاکیت و نسبیت است. ولکن واضح است که همه معارف دینی مشکوک نیستند.
ثالثا: اگر واقعاً اختلاط حق و باطل نازدودنی باشد، پس فلسفه بعثت پیامبران و فرستادن کتاب های آسمانی چیست؟! اساسا پیامبران آمده اند که در همین دنیا بین اختلافات داوری کنند و حق و باطل را جدا سازند.
پاسخ تفصیلی:
آمیختگی حق و باطل
یکی از دلایل کثرت گرایان برای اثبات پلورالیسم، آمیختگی حق و باطل است. آنها می گویند هیچ چیز خالص در این جهان یافت نمی شود؛ نه نژاد خالصی وجود دارد و نه زبان و دین و مذهب خالصی. خداوند هم این نکته را در آیه 17 سوره رعد تایید کرده است: «أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَسالَتْ أَوْدِیَةٌ بِقَدَرِها فَاحْتَمَلَ السَّیْلُ زَبَداً رابِیاً... کَذلِکَ یَضْرِبُ اللَّهُ الْحَقَّ وَ الْباطِلَ»؛ (خداوند از آسمان آبى فرستاد و از هر درّه و رودخانه اى به اندازه آنها سیلابى جارى شد، سپس سیل بر روى خود کفى حمل کرد... خداوند، حق و باطل را چنین مثل مى زند)؛ آب باران ناچار با گل و لای آمیخته می شود و کف بلندی بر آن می نشیند، حق و باطل چنین به هم آمیخته اند.
فهم انسان ها از دین و متون دینی همواره مخلوطی از حق و باطل است، نه تشیع، حق محض است و نه تسنن؛ نه تفسیر علامه طباطبایی حق محض است و نه تفسیر فخر رازی؛ نه همه مسلمانان در خداشناسی و پرستش عاری از شرکند و نه همه مسیحیان درک دینیشان شرک آلود است. دنیا را هویت های ناخالص پر کرده است؛ وقتی به این امر اذعان کنیم، هضم و قبول کثرت برای ما آسان تر می شود.
دین داری و دین ورزی چون آبی کف آلود تا روز قیامت در میان مردم جاری است و فقط در روز قیامت است که خدا میان بندگانش داوری خواهد کرد؛ همانطور که در آیه 124 سوره نحل می فرماید: «وَ إِنَّ رَبَّکَ لَیَحْکُمُ بَیْنَهُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ فیما کانُوا فیهِ یَخْتَلِفُونَ»؛ (و پروردگارت روز قیامت، در آنچه اختلاف داشتند، میان آنها داورى مى کند!). پیروان هر دین و مذهبی اجازه دارند که همچنان بر آیین خود بمانند و سرانجام به نجات و سعادت برسند.(1)
برخی طرفداران پلورالیسم گفته اند: کلام امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) در خطبه 50 نهج البلاغه از مبانی پلورالیسم است. ایشان می فرماید: «فَلَوْ أَنَّ الْبَاطِلَ خَلَصَ مِنْ مِزَاجِ الْحَقِّ لَمْ یَخْفَ عَلَى الْمُرْتَادِینَ وَ لَوْ أَنَّ الْحَقَّ خَلَصَ مِنْ لَبْسِ الْبَاطِلِ انْقَطَعَتْ عَنْهُ أَلْسُنُ الْمُعَانِدِینَ وَ لَکِنْ یُؤْخَذُ مِنْ هَذَا ضِغْثٌ وَ مِنْ هَذَا ضِغْثٌ فَیُمْزَجَانِ»؛ (اگر باطل از حق کاملًا جدا مى گردید بر آنان که در جستجوی حقیقتند پوشیده نمى ماند، و چنانچه حق از باطل خالص مى شد، زبان معاندان از آن قطع مى گردید، ولى قسمتى از حق و قسمتى از باطل را مى گیرند و به هم مى آمیزند).
زیرا امام علی(علیه السلام) فرموده اند که حق خالص و باطل خالص اگر وجود داشتند، هیچ کس در انتخاب حق و ترک باطل تردید نمی کرد؛ اما همواره چنین است که «یُؤْخَذُ مِنْ هَذَا ضِغْثٌ وَ مِنْ هَذَا ضِغْثٌ فَیُمْزَجَانِ»؛ (قسمتى از حق و قسمتى از باطل را مىگیرند و به هم مىآمیزند). سخن در اصل ادیان الهی نیست که عین حق اند، بلکه سخن در فهم آدمیان و مذاهب مختلف دینی است که همیشه مخلوطی از حق و باطل اند. نه تشیع، حق محض است و نه تسنن.(2)
نقد و بررسی:
اشکالات متعدّدی به این مدّعا و استدلال وارد است که در ضمن نکاتی بررسی می شود:
1. گستره اختلاط حق و باطل؟
آیا همه فهم ها و معرفت های آدمیان از دین دچار اختلاط حق و باطل است یا فقط برخی از آنها؟ آیا فهم ها و معرفت هایی از آدمیان یافت می شود که صد در صد عین دین باشند؟ آیا این اختلاط و آمیختگی و ناخالصی حتی در بدیهیات و ضروریات دینی هم جاری است؟ مثلاً در دایره اسلام و قرآن، آیا فهم ها و معرفت هایی مانند اصل وجود خدا و یگانگی او، ضرورت وحی و نبوت، حقانیت و وجوب واجبات ضروری مانند نماز و روزه و حرمت محرمات ضروری مانند شراب و زنا و غیبت و... نیز معرفت هایی آمیخته از حق و باطل است؟(3)
واضح است که شک و تردید در حقانیت و خالص بودن اینگونه فهم ها و معرفت ها صحیح نیست.
2. امکان شناخت و جداکردن حق و باطل
روشن است که معرفت های بشری، صد در صد خالص و حق و بی اشتباه نیست؛ و این مطلب هم کشف جدیدی نیست! تغییر و تکامل علوم گوناگون اسلامی (مانند فقه و اصول و کلام و فلسفه و تفسیر و...) در طول تاریخ هم این مطلب را نشان میدهد، ولکن سخن این است که برای شناسایی باطل و طرد آن حتما راهی وجود دارد.
اگر سیر تغییر و توسعه علوم و معارف اسلامی را بررسی کنیم، می بینیم که هویت واحدی است که به تدریج در حال تکامل است. به عنوان مثال می توان گفت آن اصول و کلیات دینی همانند بذری بود که در زمین قلب و فکر دانشمندان اسلامی کاشته شد و به تدریج در طول بیش از هزار سال جوانه زد و رشد کرد و ساقه زد و نهال شد و درخت شد و همین طور در حال رشد و تکامل است.
دانشمندان علوم اسلامی با تلاش های مستمر همانند باغبانی علف های هرز را از بین می برند و شاخه های اضافی را می چینند و آبیاری می کنند و خلاصه از این بذر و جوانه و نهال و درخت حمایت و نگهداری می کنند تا با قوت و سلامتی رشد کند و بزرگ شود. آن دانشمندان هم درباره علوم اسلامی چنین کرده اند، به تدریج زوائد و نادرستی ها را از آن زدوده اند و مطالب جدیدی اضافه کرده اند و دائم در حال همین کار هستند.
ولی نکته اینجاست که مسیر رشد و تکامل و پیشرفت است، نه تناقض گویی و مخالفت قطعی با گذشتگان و ابطال صد درصد آنها. دانشمندان علوم اسلامی و همه علوم دائما در حال پیراستن و پالایش و خالص کردن علوم و افزایش دامنه وسعت آنها هستند. معنی این کار آنها این است که همگی اذعان دارند که راهی برای شناخت و جداکردن حق و باطل و زدودن ناخالصی ها وجود دارد و تاریخ علوم هم، گواهی بر این مطلب است.
3. ثمره قول به اختلاط حق و باطل؟
اختلاط حق و باطل تا قیامت، اصلا پلورالیسم دینی را اثبات نمی کند، بلکه ثمره اش شکاکیت و نسبیت است. به این معنا که همه فهم های ما مشکوک و غیر قطعی است(4) و فهم هر کس برای خودش حقانیت و حجیت دارد! ولکن واضح است که همه معارف دینی مشکوک نیستند. از مسلمات و مورد اتفاق همه مسلمین(شیعه و سنی) از صدر اسلام تاکنون است که دین اسلام، خاتم شرایع و نسخ کننده ی همه شرایع گذشته است و حجت انحصاری عصر است؛ و همه انسانها در هر مکان و زمانی باید شرایع منسوخ گذشته را رها کنند و به دین اسلام در آیند. این فهم و معرفت مسلمانان مورد تایید متولیان اصلی دین یعنی پیامبر اکرم(صلّى اللّه علیه و آله) و ائمه(علیهم السلام) قرار گرفته است؛ شاهدش نامه های پیامبر(ص) به پادشاهان ایران و مصر و روم برای دعوت به اسلام است. وظیفه ی کنونی همگان این است که به دین اسلام که حجت انحصاری این عصر است درآیند؛ و شرایع گذشته که منسوخ شده اند و دوران حاکمیت آنها تمام شده است را رها کنند.
البته وظیفه ی دین شناسان و اسلام شناسان هم این است که فهم ها و معرفت های خود را دائما مورد بررسی و سنجش قرار دهند و کف باطل را از چهره زلال آب حق بزدایند.
4. شکاکیّت و اختلاط حق و باطل دامن گیر مدعای پلورالیست ها
سخن شما که می گویید: «در این دنیا هیچ چیز خالصی وجود ندارد و همه چیز مخلوطی از حق و باطل اند»، منجر به تناقض گویی می شود؛ زیرا سوال می کنیم که خود این جمله هم مشمول ادعای شما می شود یا نه؟ آیا این جمله هم مخلوطی از حق و باطل است! این آقایان دائما در نوشتجات خودشان شکاکیت و نسبیت را تبلیغ می کنند و هر گونه جزم و یقین را رد می کنند؛ در حالیکه خودشان در این جا و امثال اینجا، قاطعانه و جازمانه سخن می گویند! آیا این تناقض گویی نیست؟(5)
5. فلسفه بعثت پیامبران؟
درباره آیه دوم (حکم کردن خدا در قیامت بین اختلافات) نیز باید گفت اگر واقعاً مقصود این باشد که اختلاط حق و باطل نازدودنی است و تنها در قیامت با داوری حق تعالی این اختلاف کهن و ریشه دار زدوده می شوند، پس فلسفه بعثت پیامبران و فرستادن کتاب های آسمانی چیست؟ مگر آنان با کتاب آسمانی نیامده اند تا در منازعات و ستیز مردم بر سر حق و باطل داوری کنند. همانطور که در آیه 213 سوره بقره می فرماید: «بَعَثَ اللَّهُ النَّبِیِّینَ مُبَشِّرینَ وَ مُنْذِرینَ وَ أَنْزَلَ مَعَهُمُ الْکِتابَ بِالْحَقِّ لِیَحْکُمَ بَیْنَ النَّاسِ فیمَا اخْتَلَفُوا فیهِ»؛ (خداوند، پیامبران را برانگیخت تا مردم را بشارت و بیم دهند و کتاب آسمانى، که به سوى حق دعوت مى کرد، با آنها نازل نمود تا در میان مردم، در آنچه اختلاف داشتند داورى کند).
آیه مورد بحث یا به این معناست که در قیامت که ظرف ظهور حقایق است، محور های اختلاف، آنچنان آشکار خواهند شد که دیگر هیچ جایی برای انکار حقیقت و عناد و لجاج باقی نماند، یا به این معناست که در قیامت خداوند برای کیفر و پاداش اعمال آدمیان حکم خواهد کرد. شاهد این سخن، آیه بعد همین سوره است که خدای سبحان به پیامبر فرمان می دهد تا در همین دنیا از راه حکمت، موعظه حسنه و جدال احسن، حق را از باطل جدا و آن را آشکار سازد: «اُدْعُ إِلى سَبیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتی هِیَ أَحْسَنُ إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبیلِهِ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدینَ»؛ (با حکمت و اندرز نیکو، به راه پروردگارت دعوت نما! و با آنها به روشى که نیکوتر است، استدلال و مناظره کن! پروردگارت، از هر کسى بهتر مى داند چه کسى از راه او گمراه شده است و او به هدایت یافتگان داناتر است).(6)
6. بررسی خطبه 50 نهج البلاغه
نیز درباره خطبه 50 نهج البلاغه است که در واقع درباره عوامل رخداد فتنه است. در این خطبه بیان شده است که هوا پرستان از راه آمیختن حق و باطل به فتنه گری می پردازند؛ نه اینکه حق و باطل خود به خود به هم آمیخته باشند و قابل تشخیص و جدایی نباشند. شاهدش دنباله خطبه است که می فرماید: «فَهُنَالِکَ یَسْتَوْلِی الشَّیْطَانُ عَلَى أَوْلِیَائِهِ وَ یَنْجُو الَّذِینَ سَبَقَتْ لَهُمْ مِنَ اللَّهِ الْحُسْنى»؛ (آنجاست که شیطان بر دوستان خود چیره مى گردد و تنها آنان که مشمول لطف و رحمت پروردگارند نجات خواهند یافت).
اگر حق و باطل خود به خود به هم آمیخته باشند و قابل تشخیص و جدایی نباشند، چگونه امام(علیه السلام) مردم را به دو گروه شیطانی و رحمانی تقسیم کرده و فقط گروه دوم را اهل نجات دانسته اند؟ همچنین در خطبه اول درباره آفرینش انسان و توانایی های او می فرماید: «مَعْرِفَةٍ یَفْرُقُ بِهَا بَیْنَ الْحَقِّ وَ الْبَاطِل»؛ (قدرت تشخیص به او داد تا حق و باطل را بشناسد). پس آنچه باعث آمیختگی حق و باطل می شود، شیطان و هوا و هوس انسان ها است.(7)
حاصل سخن اینکه: نه آمیختگی و ناخالصی حق و باطل می تواند دلیلی بر پلورالیسم باشد و نه آیات آورده شده شاهدی بر مدعا است.
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.