پاسخ اجمالی:
قرآن شرائطي را براي «شفاعت كنندگان» يا «شفاعت شوندگان» در روز قيامت بيان كرده است؛ از جمله اینکه شهادت به حقّ بدهند، یعنی موحّد و يكتاپرست باشند و شفاعت شوندگان را به خوبى بشناسند و شفاعت را از روى علم و با دليل و برهان بگویند و ...
پاسخ تفصیلی:
در «قرآن مجيد»، آياتى وجود دارد كه شرائطي را براى شفاعت كننده يا شفاعت شونده ذكر مى كند از جمله: خداوند در سوره «زخرف»، آیه 86 ضمن نفى شفاعت بتها مى فرمايد: (كسانى را كه غير از او [خدا] مى خوانند، قادر بر شفاعت نيستند)؛ «وَ لَا يَمْلِكُ الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ الشَّفَاعَةَ». سپس گروهى را استثناء كرده، مى فرمايد: (مگر كسانى كه شهادت به حقّ داده اند و به خوبى آگاهند [و مى دانند براى چه كسى اجازه شفاعت دارند])؛ «اِلَّا مَنْ شَهِدَ بِالْحَقِّ وَ هُمْ يَعْلَمُونَ».
ظاهر اين است كه اين وصف براى «شفيعان» است و منظور از شهادت به حقّ كه وصف اوّل آنها است، اين است كه موحّد و يكتاپرست باشند؛ يعنى جز در سايه توحيد و نفى بتها و استمرار از عنايات الهى شفاعت ممكن نيست. بعضى از مفسّران نيز گفته اند اين توصيف براى «شفاعت شوندگان» است؛ يعنى شفاعت تنها شامل حال كسانى مى شود كه شهادت به حقّانيت خداوند و يكتايى او داده اند و مشركان هرگز مشمول شفاعت نخواهند شد.
ولى ظاهر آيه همان تفسير اوّل است؛ زيرا تفسير دوّم نياز به تقدير دارد(1) و تقدیر خلاف ظاهر است.
در مورد توصيف دوّم «وَ هُمْ يَعْلَمُونَ» نيز همين دو تفسير آمده است، اگر وصف براى «شفاعت كنندگان» باشد، مفهومش آن است كه آنها كسانى هستند كه شهادت به حقّ را از روى علم و آگاهى مى دهند و يا منظور اين است كه شفاعت شوندگان را به خوبى مى شناسد و مى دانند درباره چه كسى حقّ شفاعت دارند.
و اگر وصف براى «شفاعت شوندگان» باشد، مفهومش اين است كسانى مشمول شفاعت مى شوند كه شفاعت به حقّ و كلمه توحيد را از روى علم و آگاهى بگويند و با دليل و برهان باشد نه تنها با زبان!
همين معنا در سوره «انبیاء»، آيه 28 به صورت ديگرى آمده است، بعد از اشاره به نفى گفتار بت پرستان درباره فرشتگان كه آنها را فرزندان خدا مى پنداشتند مى فرمايد: آنها بندگان شايسته او هستند، (و آنها جز براى كسى كه خداوند از وى راضى است شفاعت نمى كنند)؛ «وَ لَا يَشْفَعُونَ اِلَّا لِمَنِ ارْتَضَى»، (و آنها از ترس او بيمناكند)؛ «وَ هُمْ مِنْ خَشْيَتِهِ مُشْفِقُونَ».
بنابراين پرستش فرشتگان به خاطر شفاعت آنچنان كه عقيده مشركان بود بيهوده است، آنها سر بر فرمان خدا دارند و تنها براى كسانى شفاعت مى كنند كه مورد پذيرش خدايند؛ يعنى تنها براى موحّدانِ مخلِص.
بنابراين جمله «لِمَنِ ارْتَضَى»؛ (براى كسى كه خدا از آنها راضى باشد) يا اشاره به راضى بودن از دين و ايمان و توحيد آنهاست و يا راضى بودن از شفاعت براى آنان و هر دو به يك معنى باز مى گردد.
به اين ترتيب شفاعت از سوى غير خداوند تنها به اجازه اوست و اجازه او مخصوص كسانى است كه مؤمن و موحّد باشند. در سوره «مریم»، آيه 87 با تعبير تازه اى در همين زمينه برخورد مى كنيم كه بعد از اشاره به رانده شدن مجرمان در قيامت به سوى جهنّم، مى فرمايد: (آنها مالك و صاحب اختيار شفاعت نيستند؛ مگر كسى كه نزد خداوندِ رحمان عهد و پيمانى دارد)؛ «لَا يَمْلِكُونَ الشَّفاعَةَ اِلَّا مَنِ اتَّخَذَ عِنْدَ الرَّحْمانِ عَهْداً». اين توصيفى است براى شفاعت شوندگان (به قرينه آيه قبل از آن كه درباره مجرمان است) و مسلّماً منظور از عهد و پيمان در اينجا چيزى جز ايمان به خدا، اقرار به يگانگى او، تصديق پيامبران و قبول ولايت اوصياء نيست و بعضى، عمل صالح را نيز به آن افزوده اند.
هرچند مفسّران ظاهراً در اينجا احتمالات متعددى در تفسير «عهد» داده اند؛ زيرا با دقت در كلمات آنها روشن مى شود كه تقريباً همه به قدر جامعى بر مى گردد كه در بالا به آن اشاره شد.
بعضى از مفسّرانِ بزرگ احتمال داده اند كه اين وصفى است براى شفاعت كنندگان و منظور از «عهد» در اينجا همان است كه در آيه 86 سوره «زخرف» آمده؛ يعنى «شهادت بالحق»(2)؛ ولى با توجه به اينكه ضمير در «لايملكون» بايد به مرجعى كه در آيه قبل است باز گردد و در آنجا سخن از «مجرمان» به ميان آمده، اين احتمال بعيد به نظر مى رسد و ظاهر اين است كه وصفى است براى «شفاعت شوندگان» به اين ترتيب بايد ميان «شفاعت شونده» و «شفاعت كننده» رابطه اى بوده باشد از ايمان و عمل صالح؛ چرا كه شفاعت در آنجا روى حساب است و هرگز به معناى پارتى بازى درباره افراد ناشايسته نيست.
در حديثى از پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) مى خوانيم: «مَنْ اَدْخَلَ عَلَى مُؤْمِنٍ سُرُوراً فَقَد سَرَّنِي وَ مَنْ سَرَّنِي فَقَدْ اِتَّخَذَ عِنْدَ اللهِ عَهْداً»(3)؛ (كسى كه سرور و شادى در دل مؤمنى ايجاد كند مرا مسرور كرده و هر كس مرا مسرور كند عهدى نزد خدا [براى شفاعت] دارد).
مسلّماً كسى كه مؤمنى را به خاطر ايمانش شاد كند داراى ايمان و نوعى عمل صالح است كه رابطه او را با خدا براى شفاعت محكم مى كند.
برخی از آیات نیز ناظر به آن است كه بعضى از افراد به خاطر اعمالى كه مرتكب شده اند شايسته شفاعت نيستند و مفهوم آن اين است شفاعت، شامل گروه هاى ديگرى نيز مى شود، آيه 18 سوره «غافر» مى فرمايد: (براى ظالمان [در آن روز سخت، روز قيامت] دوستى وجود ندارد و نه شفاعت كننده اى كه شفاعتش پذيرفته شود)؛ «مَا لِلظَّالِمِينَ مِنْ حَمِيمٍ وَ لَا شَفِيعٍ يُطَاعُ». پس غير ظالمان اجمالا شايسته شفاعتند.
در اينكه منظور از «ظالمان» كيست؟ بعضى مانند محقق طبرسى در «مجمع البيان» آن را به معناى مشركان و منافقان دانسته اند؛ چرا كه برترين ظلم و بالاترين ستم همان شرك و نفاق است.(4) فخر رازى نيز تصريح مى كند كه منظور از «ظالمان» در اينجا كفّار است.(5)
آياتى كه قبل از آن وارد شده و آغاز همين آيه كه آنها را از روز قيامت بيم مى دهد و همچنين آياتى كه بعد از آن آمده و سرنوشت كفّار پيشين را كه معذّب به عذاب الهى شدند به عنوان درس عبرتى براى آنان ذكر مى كند نيز شاهد و گواه اين معناست. در تفسير «روح البيان» و «روح المعانى» و «مراغى» نيز اين تفسير انتخاب شده است.
به هر حال نفى شفاعت با تكيه بر گروه ظالمان - به هر معنا كه آن را تفسير كنيم - دليل بر اثبات شفاعت درباره اقوام ديگرى است، اين همان چيزى است كه بارها گفته ايم كه شفاعت بى حساب نيست و نياز به نوعى شايستگى و قابليّت دارد؛ يعنى گنهكاران دو گروهند: گروه شايسته شفاعت و گروه غير شايسته.(6)
گردآوري از كتاب: پيام قرآن، مكارم شيرازى، ناصر، تهيه و تنظيم: جمعى از فضلاء، دار الكتب الاسلامية، تهران، 1386 شمسی، چاپ: نهم، ج 6، ص 515.
مطالعه کتاب: http://mk6.ir/BoYmW
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.