پاسخ اجمالی:
آنچه از جمع بندی آیات و روایات به دست می آید این است که اگرچه انبیاء از علم غیب برخودارند اما اولا از آنِ خودشان نیست و ثانیاً بالقوه است نه بالفعل. یعنی منوط به اذن الهی است كه اگر از نظر خدا مصلحت باشد و انبیاء و اولیاء الهی نیز بخواهند، از آن گونه علم آگاه می شوند.
بنابراین اشکالی ندارد که حضرت یعقوب(ع) روزی مورد آزمایش خدا قرار گیرد و بنا به مشیت الهى از حوادث نزدیکش در کنعان بى خبر باشد اما روزی دیگر که دوران محنت و آزمون به پایان مى رسد بوی پیراهن فرزندش را از «مصر» احساس کند.
پاسخ تفصیلی:
در سوره یوسف و در گزارش داستان به آن پیامبر الهی می بینیم که بعداز اینکه برادرانش او را ته چاه انداختند و به دروغ نزد پدرشان حضرت یعقوب(علیه السلام) ادعا کردند که یوسف را گرگ ها دریده و خورده اند، در اینجا می بینیم که حضرت یعقوب(ع) – به عنوان پیامبری الهی و مطلع از حوادث با علم غیب – هیچ واکنشی که نشان دهنده اطلاع جناب شان از سرنوشت یوسف باشد از خود نشان ندادند گویی که ادعای پسران شان را پذیرفته اند. اما همین پیامبر الهی در اواخر سوره یوسف یعنی در آیه 94 این سوره و هنگامی که هنوز پسرانش از مصر بازنگشته اند می فرماید: (و چون كاروان رهسپار شد پدرشان گفت: اگر مرا به خرفتى متّهم نكنيد بى گمان بوى يوسف را مى يابم)؛ «وَ لَمَّا فَصَلَتِ الْعيرُ قالَ أَبُوهُمْ إِنِّي لَأَجِدُ ريحَ يُوسُفَ لَوْ لا أَنْ تُفَنِّدُونِ».
با توجه به این گزاره ها ممکن است این سؤال به ذهن برسد که اگر ما قائل به اطلاع انبیای الهی به علم غیب باشیم، چگونه می توانیم این آیات سوره یوسف را جمع بندی کنیم. اطلاع انبیای الهی از علم غیب چه خصوصیتی دارد که گاهی اوقات – مثلا در همین مقاطعی که از سوره یوسف و داستان آن حضرت نقل کردیم – بروز نمی یابد و اوقاتی دیگر به منصه ظهور می رسد؟
در پاسخ این ابهام می گوییم که ما در عین پذیرش موضوع علم غیب برای انبیاء و اولیای الهی، بر این نکته نیز تأکید می کنیم که علم غیب انبیاء و اولیاء اگرچه نامحدود است ولی باید توجه داشت که اولا چنین علمی از خودشان نیست، بلكه همچون وجود آن ها وابسته به علم خدا است و ثانیاً بالقوه است نه بالفعل. یعنی اگر بخواهند و اراده کنند که از چنین علمی برخوردار باشند می توانند بدانند. و خواست و اراده آنها نیز منوط به اذن الهی است كه اگر مصلحت باشد انبیاء و اولیاء الهی با خواست خود، آگاه از علم غیب خواهند شد.(1) این از آن روست که علم غیب ذاتی و استقلالی و فعلی فقط مال خداست و آنچه به عنوان علم غیب به انبیاء و اولیاء داده می شود، علم غیبی بالقوه و غیرمستقل و منوط به عطای الهی است. در بعضی از روایات از این موضوع با تعبیر «قبض و بسط علمی» یاد شده است. مثلا در حدیثی از امام باقر(علیه السلام) می خوانیم: «يُبْسَطُ لَنَا الْعِلْمُ فَنَعْلَمُ وَ يُقْبَضُ عَنَّا فَلَا نَعْلَم»(2)؛ (آن گاه كه بساط دانش گسترده می شود می دانيم و هنگامی كه برچيده می شود، نمي دانيم).
بدين سان دانش غیبی همچون نامه ای دربسته است كه برای آگاهی از محتوای آن بايد در نامه را گشود. اين خواستن و اراده وابسته به وجود مصلحت و گره خورده با حكمت است و چه بسا امام يا پيامبر نخواهد و یا مصلحت نباشد که نامه را باز کند و بخواند اما همواره آنچه حجت پروردگار را از ديگران جدا می سازد و او را در جايگاهی برتر از همه می نشاند اين است كه اگر او بخواهد از چيزی آگاه شود، به اذن خدا می تواند.
پیامبران را از این نظر مى توان به مسافرانى تشبیه کرد که در یک شب تاریک و ظلمانى از بیابانى که ابرهای آسمان آن را فرا گرفته است مى گذرند. لحظه اى برق در آسمان مى زند و تا اعماق بیابان را روشن مى سازد و همه چیز در برابر چشم این مسافران روشن مى شود اما لحظه اى دیگر خاموش مى شود و تاریکى همه جا را فرا مى گیرد به طورى که هیچ چیز به چشم نمى خورد.
شاید بتوان گفت حدیثى که از امام صادق در مورد علم ائمه(علیهم السلام) نقل شده نیز اشاره به همین معنى باشد آنجا که مى فرماید: «جَعَلَ الّلهُ بَیْنَهُ وَ بَیْنَ الامامِ عَمُوداً مِنْ نُور یَنْظُرُ الّلهُ بِهِ الَى الامامُ وَ یَنْظُرُ الامامِ بِهِ الَیْهِ فَاذا ارادَ عِلْمَ شَىْ ء نَظَرَ فِى ذلِکَ النُّورِ فَعَرَفَهُ»(3)؛ (خداوند در میان خودش و امام و پیشواى خلق، ستونى از نور قرار داده که خداوند از این طریق به امام مى نگرد و امام نیز از این طریق به پروردگارش. و هنگامى که بخواهد چیزى را بداند در آن ستون نور نظر مى افکند و از آن آگاه مى شود).
با توجه به این واقعیت ها و توضیحات می گوییم درباره ابهام که در سوره یوسف از آن بحث شد جاى تعجب نیست که روزى بنابه مشیت الهى براى آزمودن حضرت یعقوب(علیه السلام)، ایشان از حوادث کنعان که در نزدیکی اش مى گذرد بى خبر باشد، اما روزی دیگر که دوران محنت و آزمون به پایان مى رسد بوی پیراهنش را از «مصر» احساس کند.(4)
چنین موضوعی بی سابقه و مختص به حضرت یعقوب(علیه السلام) نیست. از سيره عملی پيامبر اكرم(صلوات الله علیه وآله) و امامان معصوم(علیهم السلام) نيز می توان شواهدی در اين باره گرد آورد، چنان كه از مجموع آن چه شيعه و سنی در ماجرای مشهور گم شدن شتر پيامبر روايت كرده اند چنين به دست می آيد كه رسول خدا(ص) نخست از محل شتر اظهار بي اطلاعی كرد و بر اين پای فشرد كه دايره آگاهی هايش از آن چه خدا به وی خبر داده است فراتر نمی رود اما با اوج گيری طعنه های منافقان كه بيم آن می رفت در ايمان مردم سستی پديد آورد و ارتباط پيامبر(ص) را با جهان ديگر بی پايه قلمداد كنند، فرشته الهی نازل شد و پيامبر(ص) را از جايگاه شتر آگاه ساخت.(5)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.