پاسخ اجمالی:
مرحوم صاحب جواهر در باب مصداق «جمره» می فرماید: منظور از جمره، آن بناى مخصوص است، و از اين جهت «جمره» ناميده شده كه با سنگهاى كوچك، كه نامش «جمار» است رمى مى شود، يا از «جمره» به معناى اجتماع قبيله گرفته شده، چون محلّ اجتماع سنگهاست. بعضى گفته اند: «جمره» به معناى محلّ اجتماع سنگريزه است، نه محلّى كه سنگريزه ها جريان پيدا مى كند. آنچه امروز به عنوان «جمره» معروف است، همان بنا است، به علاوه يقين به اداى تكليف بدون آن حاصل نمى شود، امّا اگر اين بنا از بين برود ظاهر اين است كه اصابت سنگ به محلّ آن كافى است.
پاسخ تفصیلی:
مرحوم صاحب جواهر (قدس سره) از معدود محققانى است كه به سراغ توضيح موضوع «جمره» رفته و بحث نسبتاً مشروحى (حدود يك صفحه) درباره آن ذكر فرموده است و عبارتش در پايان بحث نشان مى دهد كه انداختن سنگ در محلّ جمرات را كافى مى داند. عبارت ايشان چنين است: «ثمّ المراد من الجمرة البناء المخصوص، أو موضعه ان لم يكن، كما في كشف اللثام، و سمّى بذلك لرميه بالحجار الصغار المسمّاة بالجمار، أو من الجمرة بمعنى اجتماع القبيلة لاجتماع الحصاة عندها... و في الدروس انّها اسم لموضع الرمى و هو البناء، أو موضعه، ممّا يجتمع من الحصى، و قيل هي مجتمع الحصى لا السائل منه و صرح علىّ بن بابويه بانّه الأرض و لا يخفى عليك ما فيه من الاجمال، و في المدارك بعد حكاية ذلك عنها قال: و ينبغى القطع باعتبار اصابة البناء مع وجوده، لأنّه المعروف الآن من لفظ الجمرة، و لعدم تيقّن الخروج من العهدة بدونه، امّا مع زواله فالظاهر الاكتفاء باصابة موضعه» و اليه يرجع ما سمعته من الدروس و كشف اللثام الاّ انّه لاتقييد في الأول بالزوال، و لعله الوجه لاستبعاد توقّف الصدق عليه»(1)؛ (منظور از جمره، آن بناى مخصوص، يا «محلّ» آن است، در صورتى كه آن بناى مخصوص وجود نداشته باشد، همان گونه كه در كشف اللثام آمده است؛ و از اين جهت جمره ناميده شده كه با سنگهاى كوچك، كه نامش «جمار» است رمى مى شود، يا از جمره به معناى اجتماع قبيله گرفته شده، چون محلّ اجتماع سنگهاست... و در كتاب «دروس» آمده است كه «جمره» اسم است براى محلّ رمى، كه همان «بناى مخصوص» يا «محلّ» آن است؛ يعنى همان جايى كه سنگ ريزه ها جمع مى شود. و بعضى گفته اند: «جمره» به معناى محلّ اجتماع سنگريزه است، نه محلّى كه سنگريزه ها جريان پيدا مى كند. [يعنى منطقه اى كه سنگريزه ها در آن پخش شده است] و مرحوم «صدوق» تصريح كرده كه جمره همان «زمين» است، و كلام او خالى از اجمال نيست. و در كتاب «مدارك» بعد از نقلِ اين مطلب از صدوق، مى گويد: سزاوار است يقين داشته باشيم به لزوم اصابت سنگ به آن بناى مخصوص، در صورتى كه بنا وجود داشته باشد؛ زيرا آنچه امروز به عنوان جمره معروف است، همان بنا است، به علاوه يقين به اداى تكليف بدون آن حاصل نمى شود، امّا اگر اين بنا از بين برود ظاهر اين است كه اصابت سنگ به محلّ آن كافى است).
مرحوم صاحب جواهر بعد از نقل اين عبارات مى فرمايد: «آنچه از دروس و كشف اللثام نقل شد، به همان مطلبى كه مدارك گفته برمى گردد، ولى شهيد در دروس مقيّد به زوال نكرده (يعنى اصابت به ستونها و زمين هردو را كافى مى داند، حتّى اگر ستونها وجود داشته باشد». صاحب جواهر سپس مى گويد: «شايد صحيح همين باشد؛ زيرا بعيد است كه صدق جمره (بر زمين) مشروط به وجود ستونها باشد». از سخنان پربار مرحوم صاحب جواهر دو نكته به خوبى استفاده مى شود:
الف) خود ايشان تمايل به اين دارد كه اصابت سنگ به ستونها و زمين، هر دو كافى است، و اين سخن با مقصود ما كه همان كفايت پرتاب سنگ به حوضچه اطراف ستونهاست موافق است.
ب) از كلامى كه از صاحب مدارك نقل كرده، معلوم شود كه ايشان براى اصابت سنگ به ستونها، به دو چيز تمسّك جسته است؛ نخست اصل اشتغال و احتياط، و ديگر اين كه در زمان ايشان معروف از لفظ جمره همان ستون بوده است. ولى هيچ يك از اين دو دليل قانع كننده نيست؛ زيرا وجود ستونها در عصر ايشان، دليل بر اين نيست كه در عصر معصومين(عليهم السلام) نيز وجود داشته است (آن هم نه به عنوان علامت). قاعده احتياط در اينجا ايجاب مى كند كه هم ستون را رمى كند و هم در محلّ سنگريزه ها بيفتد. بنابراين، سنگهايى كه به ستون مى خورد و به بيرون پرتاب مى شود كافى نيست و اين مشكل عظيم ديگرى براى حجاج فراهم مى كند كه اصابت به هر دو محل را رعايت كنند.
به علاوه رجوع به اصل احتياط هنگامى است كه دليلى بر وجوب رمى به محلّ سنگريزه ها نداشته باشيم، در حالى كه دليل كافى داريم؛ زيرا شواهدِ روشن نشان مى دهد كه در اعصار پيشين ستونى وجود نداشته و تنها همان محلّى بوده كه سنگريزه ها روى آن انباشته شده است و اگر ستونى بوده به عنوان علامت و نشانه براى محلّ جمره بوده است. و دلايل متعدّدى بر اين امر اقامه كرده ايم.(2)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.