پاسخ اجمالی:
از داستان انفاق پيراهن توسط حضرت زهرا(س) در شب عروسی، درس هایی می توان گرفت؛ اول: در هر زمانی، حتي در شب عروسی نباید از توجه به فقراء و نيازمندان غافل شد. دوم: براي انفاق كردن بايد بهترين کالا را انتخاب كرد و خوب است بين لباس نو و کهنه، لباس نو را انفاق كرد و لباس کهنه را برای خود انتخاب کنیم، زیرا حضرت زهرا(س) لباس نو و زيبای عروسی خود را انفاق كرد و به جای آن لباس کهنه را براي خود برداشت. سوم: الگو برداری حضرت زهرا(س) از حضرت خديجه(س) و پيامبر(ص) برای همه حجت است.
پاسخ تفصیلی:
هنگام شهادت بانوى اسلام، حضرت زهرا(عليها السلام)، اميرمؤمنان علی(عليه السلام) در كنار بستر ايشان جعبه اى را مشاهده كرد، پرسيد اين چيست؟ حضرت فاطمه(عليها السلام) عرض كرد: در ميان اين جعبه، حرير سبزى است كه داخل آن صفحه اى سفيد وجود دارد و در آن صفحه چند سطر نوشته شده. [حضرت] علی(عليه السلام) فرمود: مضمون آن چيست؟ دختر پيامبر اكرم(صلی الله عليه و آله و سلم) پاسخ داد: در شب عروسى و زفاف، من در جايگاه عبادت خود نشسته بودم، مستمندى آمد و تقاضاى جامه اى كرد، من دو پيراهن داشتم، يكى نو كه در آن شب پوشيده بودم و ديگرى كهنه، همان پيراهن نو را به او دادم. صبحگاه پدرم براى ديدن ما آمد، فرمود تو كه جامه نو داشتى چرا نپوشيدى!؟ گفتم: مگر شما نفرموديد هر چه انسان صدقه و كمك به مستمندان كند، برايش باقى مى ماند، من هم آن جامه نو را به بينوائى دادم. فرمود: اگر جامه نو را مى پوشيدى و كهنه را به فقير مى دادى براى شوهرت بهتر بود و آن بينوا هم به پوشاك مى رسيد. عرض كردم در اين كار هم از شما پيروى كردم؛ زيرا مادرم خديجه(سلام الله علیها) هنگامى كه افتخار شرفيابى خدمت شما پيدا كرد و تمام اموال خود را در اختيار شما گذاشت، همه آنها را در راه خدا بخشيدى تا به جائى رسيد كه سائلى از شما پيراهنى خواست، جامه خود را به او دادى و در اين امور مانند شما كسى نيست! پدرم گريه كرد و مرا به سينه چسبانيد. در اين هنگام فرمود: جبرئيل نازل شده و از جانب خداوند به تو سلام مى رساند و مى گويد: به فاطمه بگو هر چه از ما مى خواهد درخواست كند كه من او را دوست دارم. گفتم: «يَا اَبَتَاهُ! شَغَلَتْنِى عَنِ الْمَسْئَلَةِ لَذَّة خِدْمَتِهِ، لَاحَاجَةَ لِى غَيْرَ لِقَاءِ رَبِّىَ الْكَرِيمِ فِى دَارِ السَّلَامِ»؛ (پدر جان! مرا شيرينى فيض حضورش چنان به خود مشغول داشته كه به ياد درخواست چيزى نيستم و جز لقاءِ پروردگار، آرزويى ندارم).
پدرم دست هاى خود را بلند كرد و به من نيز دستور داد دستم را بلند كنم و فرمود: «اَللّهُمَّ اغْفِرْ لِاُمَّتِى»؛ (خدايا امّت مرا ببخش و بيامرز!) جبرئيل فرود آمد و عرض كرد: خداوند مى فرمايد: كسانى از امّت تو كه محبّت فاطمه و همسر او و فرزندانش را داشته باشند، آمرزيدم! من تقاضاى سندى براى اين موضوع كردم. جبرئيل اين حرير سبز را آورد كه در آن نوشته است: «كَتَبَ رَبُّكُمْ عَلى نَفْسِهِ الرَّحْمَة»(1) و جبرئيل و ميكائيل نيز گواهى دادند. پدرم فرمود: آن را حفظ كن و در هنگام وفات سفارش كن كه با تو در قبر گذارند، مى خواهم در روز قيامت كه زبانه هاى آتش شعله مى كشد، درخواست آمرزش امّت كنى!(2)،(3)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.