پاسخ اجمالی:
در شأن نزول سوره «کهف» آمده: مشرکان مکه برای اینکه بدانند حضرت محمد(ص) پیامبر خداست، نزد بزرگان یهود در یثرب رفته، از آنها پرس و جو کردند. علمای یهود گفتند: از او سه سؤال بپرسید اگر جواب داد معلوم است پیامبر خداست: 1. چه تعداد و چه افرادی از شهر خود خارج شدند و به غار پناه بردند و شرح حالشان چیست؟ 2. مردی که بر شرق و غرب عالم مسلط شده چه کسی بود؟ 3. حقیقت روح چیست؟ آنها اين سؤالات را از پيامبر(ص) پرسيدند و پس از مدتي جوابشان با نزول سوره «كهف» داده شد.
پاسخ تفصیلی:
بسيارى از مفسّران، از جمله مرحوم طبرسى درباره شأن نزول سوره «كهف» چنين بيان داشته اند: «پس از آنكه پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله)، اسلام را به مردم جزيرة العرب عرضه نمود كفّار قريش با هم مشورت كردند و گفتند: نكند آنچه را محمّد آورده واقعيّت داشته باشد و فردا بلايى بر ما نازل گردد و بيچاره شويم. بنابراين، لازم است پيرامون ادّعاهاى او تحقيق كنيم. پرسيدند: از چه كسى؟ گفتند: علماى يهود اطّلاعات مذهبى خوبى دارند. دو نفر را به يثرب [مدينه] بفرستيم تا در مورد آنچه محمّد آورده تحقيق كنند. فرستادگان مشركان قريش به نزد علماى يهود در يثرب رفته و از آنها در مورد دين جديد سؤال كردند. يهوديان گفتند: سه سؤال از او بپرسيد، اگر به دو سؤال جواب مفصّل و به سؤال سوم جواب سربسته بدهد، دعوت او حقّ است و چنانچه از عهده سؤالات برنيايد ادّعايش حقيقت ندارد. سؤالات سه گانه به شرح زير است:
1. چه كسانى شهر و قوم و قبيله خود را ترك كرده، و به غارى در خارج از شهر پناه بردند؟ تعداد آنان چند نفر بود؟ و شرح حال آنها چيست؟
2. مردى كه بر شرق و غرب عالم مسلّط شد، كه بود و چه برنامه اى داشت؟ پاسخ اين دو سؤال را بايد مفصّل بدهد.
3. حقيقت روح چيست؟ اين سؤال يك سؤال فلسفى است و پاسخى اجمالى دارد.
نمايندگان مشركان قريش به مكّه بازگشته و گزارش سفر خود را دادند. آنگاه مشركان نزد حضرت رسول(صلى الله عليه وآله) آمدند و گفتند: اى محمّد! سه سؤال داريم، اگر پاسخ آنها را بگويى، آئينت را مى پذيريم. سپس سؤال هاى خود را مطرح كردند».
دو نكته در اينجا قابل توجّه است:
الف) عرب جاهلى نه سواد داشت و نه اهل تمدّن و علم و دانش بود، ولى گفتند: بدون تحقيق، نه «انكار» مى كنيم و نه «تصديق»، بلكه «تحقيق» مى نماييم. و اين پيام مهمّى براى ما دارد كه در مورد هر خبرى زود موضع گيرى نكنيم. نه انكار كنيم و نه تصديق؛ بلكه در مورد آن مسئله تحقيق نماييم و پس از تحقيق كافى آن را انكار يا تصديق كنيم. متأسّفانه در جامعه امروزى ما، شايعات فراوانى پخش مى شود و عدّه اى بدون تحقيقِ كافى آن را پذيرفته و به ديگران نيز منتقل مى كنند. ما نبايد از عرب جاهلى عقب تر باشيم. شايعات را پخش نكنيم، و آبروى نظام، اسلام، كشور و خودمان را نبريم.
ب) مشركان عرب به منظور تحقيق نزد علماى يهود كه در اين زمينه اهل اطّلاع بودند رفتند. يعنى در هر مسئله اى انسان كم اطّلاع يا بى اطّلاع بايد به متخصّص آن مسئله رجوع كند و اين همان تقليد صحيح و مشروع است.
«به هر حال پيامبر(صلى الله عليه وآله) به كفّار قريش وعده داد كه روز بعد جواب سؤالاتشان را بدهد. پيامبر اكرم(ص) در انتظار وحى نشست؛ امّا وحى به تأخير افتاد. روز بعد و روزهاى ديگر وحى نيامد و اين باعث شد كه كفّار و مشركان زخم زبان هايى به پيامبر(ص) بزنند و تأخير وحى را سوژه تبليغاتى مناسبى براى تبليغات سوء خود بر عليه اسلام و مسلمين قرار دهند. بالاخره پيك وحى هر چند با تأخير، نازل شد و پاسخ دو سؤال اوّل آنها را به طور مفصّل تشريح كرد، كه در سوره «كهف» به آن پرداخته شده است و پاسخ سؤال سوم را به طور سربسته بيان كرد كه در آيه 85 سوره «اسراء» آمده است.(1) پيامبر(ص) از جبرئيل علّت تأخير نزول وحى را جويا شد. عرض كرد: گناهى مرتكب نشده اى؛ امّا ترك اولى كردى، هنگامى كه به مشركان قريش وعده پاسخ سؤالات را دادى، ان شاء الله نگفتى. اگر ان شاء الله مى گفتى، همان زمان پيك وحى نازل مى شد».(2)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.