پاسخ اجمالی:
امام علی(ع) در خطبه 176 نهج البلاغه، به بیان عظمت و آثار «قرآن» پرداخته و آن را بهترین اندرز خداوند می داند؛ سپس برای آن چند دلیل ذکر می کند: 1. قرآن ریسمان محکم الهی است تا بندگان به آن چنگ زنند و خود را به مقام قرب خداوند نزدیک کنند. 2. سرچشمه های علوم در قرآن است. 3. تلاوت قرآن و اندیشیدن در آن بهترین وسیله برای زدودن زنگار غفلت از قلب انسان است.
پاسخ تفصیلی:
امام علي(عليه السلام) در بخشی از خطبه 176 «نهج البلاغه»، درباره عظمت و آثار «قرآن» مى فرمايد: (خداوند سبحان، احدى را به چيزى مانند قرآن، پند و اندرز نداده است)؛ «وَ إِنَّ اللهَ سُبْحَانَهُ لَمْ يَعِظْ أَحَداً بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ». زيرا كتب آسمانى كه از سوى خدا براى هدايت خلق نازل شده در بر گيرنده بهترين مواعظ الهى است. در ميان اين كتب، «قرآن مجيد» آفتابى است درخشان و به راستى مواعظ «قرآن» بى نظير و پند و اندرزهاى آن بى مانند است. گاه مستقيماً با بندگان سخن مى گويد؛ گاه به صورت سؤالى كه پاسخش از درون وجدان بر مى خيزد آنها را اندرز مى دهد؛ گاه تاريخ مملوّ از عبرت پيشينيان را بازگو مى كند و زمانى با ذكر مثال هاى گويا و زيبا حقايق عقلى را لباس حسّى مى پوشاند و تمام اينها با فصيح ترين عبارت و بليغ ترين تعبيرات بيان مى شود؛ به همين دليل مواعظى همچون مواعظ «قرآن» وجود ندارد.
سپس براى اين مطلب چند دليل ذكر مى كند؛ مى فرمايد: (زيرا قرآن رشته محكم خدا و وسيله مطمئن اوست. در قرآن، بهار دلها و چشمه هاى جوشان علم و دانش است و براى [زدودن زنگار غفلت و گناه از] قلب، صيقل دهنده اي جز قرآن نيست)؛ «فَإِنَّهُ حَبْلُ اللهِ الْمَتِينُ(1)، وَ سَبَبُهُ الْاَمِينُ، وَ فِيهِ رَبِيعُ الْقَلْبِ، وَ يَنَابِيعُ(2) الْعِلْمِ، وَ مَا لِلْقَلْبِ جِلَاءٌ غَيْرُهُ».
امام(عليه السلام) در اين پنج جمله، گفتنى ها را درباره «قرآن» فرموده است؛ نخست آن را ريسمان محكم الهى معرّفى مى كند كه گويى از آسمان به زمين كشيده شده تا بندگان به آن چنگ زنند و خود را به اوج آسمانها برسانند و به مقام قرب او نزديك شوند. اين همان عروة الوثقايى است كه خداوند به آن اشاره كرده كه هر كس به آن چنگ زند اهل نجات است: «فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَ يُؤْمِنْ بِاللهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَى لَا انْفِصَامَ لَهَا». به يقين، طريق ايمان به خدا و كفر به طاغوت، «قرآن» است.
و در جمله دوّم آن را «سبب امين» مى شمرد؛ يعنى واسطه اى است در ميان خلق و خالق كه هيچ گونه خطا و اشتباه و خيانتى در آن راه ندارد و آنچه در آن است، حقّ خالص است.
در سوّمين جمله آن را بهار دلها مى شمرد؛ همان گونه كه در فصل بهار، پيكر مرده درختان جان مى گيرد و شكوفه ها و برگ و گل بر شاخسار آنها نمايان مى شود و مرغان چمن با شور و نشاط، نغمه حيات سر مى دهند، كسانى كه در كنار «قرآن» قرار بگيرند روح و جانى تازه پيدا مى كنند و شكوفه ها و گل هاى ايمان و اخلاق و فضيلت بر شاخسار روحشان ظاهر مى شود؛ نغمه هاى قرآنى قلب آنها را نوازش مى دهد و از عشق و محبّت پروردگار سرشار مى سازد.
در چهارمين جمله به اين مطلب اشاره مى كند كه سرچشمه هاى علوم در «قرآن» است؛ نه تنها علومى كه به معرفت خدا منتهى مى شود و روح و تقوی و فضيلت را در انسان پرورش مى دهد؛ بلكه «قرآن» انگيزه اى براى پرداختن به علومى است كه پيرامون آفرينش انسان، خلقت آسمان و زمين و انواع موجودات و گياهان سخن مى گويد و اشارات پرمعنايى در هر زمينه دارد.
در پنجمين جمله به اين حقيقت اشاره مى كند كه براى زدودن زنگارهايى كه بر اثر غفلت و گناه بر قلب انسان مى نشيند و صفا و نورانيّت را از آن مى گيرد، بهترين وسيله، تلاوت «قرآن» و انديشيدن در آن است و اينكه مى فرمايد: «تنها وسيله براى رسيدن به اين هدف، قرآن است» اشاره به اين است كه وسايل ديگر در واقع از «قرآن» كمك مى گيرند و خمير مايه همه آنها در «قرآن» است. مسلّماً، كتابى كه داراى اين اوصاف پنج گانه است، بهترين موعظه الهى است.
و در ادامه از وضع موجود مسلمين در برابر «قرآن» ابراز ناراحتى و نگرانى كرده، مى فرمايد: (اما متأسفانه آنها كه از «قرآن» پند مى گرفتند [و بيدار دل بودند] رفتند و فراموشكاران يا خود به فراموشى زدگان مانده اند)؛ «مَعَ أَنَّهُ قَدْ ذَهَبَ الْمُتَذَكِّرُونَ، وَ بَقِيَ النَّاسُونَ أَوِ الْمُتَنَاسُونَ».
اين سخن پاسخ اشكال مقدّرى است كه اگر آثار بسيار سازنده «قرآن» كه بدان اشاره شد در جامعه اسلامى كم رنگ شده، به علت كم رنگى «قرآن» نيست؛ بلكه به جهت غفلت غافلان يا تغافل منافقان از اين منبع فيض الهى است.
اين سخن، شبيه چيزى است كه اميرمؤمنان علي(عليه السلام) در خطبه 182 «نهج البلاغه» فرموده است كه بعد از اظهار تأسف شديد از شهادت دوستانِ آگاه و با وفا شديداً گريه كرد؛ سپس فرمود: «أَوِّهِ عَلَى إِخْوَانِيَ الَّذِينَ تَلَوُا الْقُرْآنَ فَأَحْكَمُوهُ وَ تَدَبَّرُوا الْفَرْضَ فَأَقَامُوهُ، أَحْيَوُا السُّنَّةَ وَ أَمَاتُوا الْبِدْعَةَ»؛ (دريغا از برادرانم كه قرآن را خواندند و آن را استحكام بخشيدند و در واجبات الهى تدبّر كردند و آنها را بر پا داشتند؛ سنّت هاى الهى را زنده و بدعتها را نابود كردند).
امام(عليه السلام) در اينجا مردم را به سه گروه تقسيم مى كند: گروهى كه بيدارند و از آيات الهى همواره بهره مى گيرند و گروهى كه در ماديات دنيا و هوی و هوس غرقند و «قرآن» را به فراموشى سپرده اند و گروه سوّمى كه آگاهانه خود را به فراموش كارى مى زنند؛ پيام هاى «قرآن» را رها كرده و از كنار آن به سادگى مى گذرند؛ با اينكه با گوش خود اين پيام ها را مى شنوند.
اگر زمانى جامعه اسلامى را از جهات مختلف بيمار ببينيم، نه به دليل كوتاهى طبيب است و نه به علت بى اثر بودن نسخه اوست؛ بلكه علت واقعى، به كار نبستن اين نسخه شفابخش الهى است.(3)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.