پاسخ اجمالی:
سه اصل عمده بر نظام حكومت اسلامى حاكم است؛ اول اين كه مسئولان اجرائى، خود را امانت دار الهى مى دانند كه بايد حكومت و مقامات حكومتى را كه به آنها سپرده شده به عنوان يك وديعه حفظ كنند. دوم مردم آنها را مبعوثان الهى مى دانند؛ چرا كه اطاعت از آنها شاخه اى از اطاعت خدا است، و فرمان آن ها به منزله فرمان الهى است. سوم روح معنويّت و ارزش هاى اخلاقى در چنين حكومتى بايد بر همه چيز سايه بيفكند و مسائل اخلاقى و انسانى در سر لوحه كارها قرار گيرد؛ و انگيزه ها بايد فراتر از انگيزه هاى مادّى باشد.
پاسخ تفصیلی:
به طور كلّى سه اصل عمده بر نظام حكومت اسلامى حاكم است كه آن را از ساير حكومت هاى مردمى جدا مى سازد:
1ـ مسئولان اجرائى خود را امانت دار الهى مى دانند كه بايد حكومت و مقامات حكومتى را كه به آنها سپرده شده به عنوان يك وديعه حفظ كنند، رابطى ميان خدا و بندگان او باشند و آنچه را او فرمان داده دقيقاً در مورد بندگان اجرا كنند. آنها هرگز نمى توانند در فكر حفظ مقام يا منافع خويش يا منافع گروه خاصّى باشند. در حالى كه حاكمان مادّى بيش از همه چيز در فكر حفظ مقام و منافع خويش هستند، و گاه براى رسيدن به يكى از مقامات ممكن است مليون ها هزينه كنند؛ و به يقين بايد بعد از رسيدن به حكومت جاى هزينه ها را پر كرده و اضعاف مضاعف بر آن بيفزايند؛ و يا لااقل به قشر و جمعيّت خاصّى تعلّق دارند، و براى حفظ منافع خاصّ جمعيّت خود كه براى رساندن او به حكومت، سرمايه گذارى هاى كلانى كرده اند تا بازدهى بسيار پر سودى داشته باشند، تلاش و كوشش كنند؛ تفاوت اين ديدگاه با ديدگاه حاكمان ومديران اسلامى، درتمام زمينه ها كاملا روشن است.
2ـ مردم آنها را مبعوثان الهى مى دانند؛ چرا كه اطاعت از آنها شاخه اى از اطاعت خدا است، و فرمان آن ها به منزله فرمان الهى است. آنها قوانين حكومت اسلامى را ـدر صورتى كه حكومت بر پايههاى صحيحى استوار شودـ قانون خدا مى دانند و اطاعت از آن را موجب نجات در آخرت، و مخالفت با آن را گناه و مايه عذاب در سراى ديگر مى شمرند. اين ديدگاه با ديدگاه عمومى در حكومت هاى مادى كه حاكمان را افرادى همچون خود مى دانند كه غالباً در صدد حفظ منافع خويش يا منافع حزب و گروه خويش اند و در هر مورد مردم قوانين را نپسندند، و از بيم مجازات در امان باشند شانه از زير بار آن خالى مى كنند، بسيار متفاوت است.
3ـ اصولا روح معنويّت و ارزش هاى اخلاقى در چنين حكومتى بايد بر همه چيز سايه بيفكند و مسائل اخلاقى و انسانى در سر لوحه كارها قرار گيرد؛ انگيزه ها بايد فراتر از انگيزه هاى مادّى باشد، مگر نه اين است كه هدف نهايى از تشكيل حكومت و بهتر زيستن، فراهم آمدن مقدّمات براى سير الى الله و قرب به خدا و تكامل روحى و معنوى است؟! آيا اين انگيزه ها مى تواند با انگيزه هاى مردم و كارگزاران در يك حكومت مادّى يكسان باشد؟ البتّه براى رسيدن به يك حكومت الهى و اسلامى تامّ العيار، راه دور و درازى را بايد پيمود و آموزش هاى فراوانى بايد به جامعه داد؛ ولى هر چه باشد محتواى اين حكومت با حكومتهاى مادّى از نظر عنصر فرهنگى بسيار متفاوت بلكه متباين است.(1)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.