پاسخ اجمالی:
در قرآن بر ضرورت تشكيل «حكومت» براي جوامع انسانی تاكيد شده است. درخواست بنی اسرائيل از پيامبرشان براي انتخاب زمامدار به منظور جهاد در راه خدا، قدرت دادن به مومنان براي برپا نمودن نماز و زكات و امر به معروف و نهی از منكر، تعبير خواب حضرت يوسف(ع) كه منجر به رياست خزانه داری مصر شد و درخواست حضرت سليمان برای داشتن حكومت، همگی نشانگر ضرورت تشكيل حكومت در جامعه است تا سركشان، زمين را پر از فساد نكنند. آری اين كه در قرآن سخن از جهاد می شود تنها در سايه تشكيلات منظم سياسی امكان پذیر است.
پاسخ تفصیلی:
هيچ عاقلى نمی تواند در ضرورت وجود حكومت براى جوامع انسانى ترديد كند. به همين دليل در آيات قرآن تصريحات و اشارات فراوانى نسبت به اين معنى آمده كه به طور فشرده به آن اشاره می كنيم:
1ـ در داستان بنى اسرائيل مى خوانيم: هنگامى كه بر اثر هرج و مرج داخلى و نداشتن حاكميت قوى و لايق، گرفتار ضعف و فتور و شكست شدند و دشمنان بر آنان مسلط گشتند، نزد پيامبر خويش آمده و گفتند: زمامدارى براى ما انتخاب كن تا تحت فرماندهى او در راه خدا پيكار كنيم. پيامبرشان گفت: شايد اگر دستور جهاد به شما داده شود سرپيچى نماييد و در راه خدا پيكار نكنيد. گفتند: چگونه ممكن است در راه خدا جهاد نكنيم در حالى كه از خانه ها و فرزندانمان رانده شديم؟ شهرهاى ما بوسيله دشمن اشغال، و فرزندان ما اسير شده اند. «اَلَمْ تَرَ اِلَى الْمَلأِ مِنْ بَنى اِسْرائيلَ مِنْ بَعْدِ مُوسى اِذْ قالُوا لِنَبِىٍّ لَهُمُ ابْعَثْ لَنا مَلِكاً نُقاتِلْ فى سَبيلِ اللهِ قالَ هَل عَسَيْتُمْ اِنْ كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتالُ اَلاّ تُقاتِلُوا قالُوا وَ مالَنا اَنْ لانُقاتِلَ فى سَبيلِ اللهِ وَ قَدْ اُخْرِجْنا مِنْ دِيارِنا وَ اَبْنائِنا»(1)؛ (آیا مشاهده نکردى جمعى از بنى اسرائیل را بعد از موسى، که به یکى از پیامبرانشان گفتند: زمامدار [و فرماندهى] براى ما برگزین، تا [زیر فرمان او] در راه خدا پیکار کنیم. [پیامبر آنها] گفت: شاید اگر دستور پیکار به شما داده شود، [سرپیچى کنید، و] در راه خدا،جهاد و پیکار نکنید! گفتند: چگونه ممکن است در راه خدا پیکار نکنیم، در حالى که از خانه ها و فرزندانمان رانده شده ایم).
اگرچه در اين آيه به يكى از ابعاد و آثار وجود زمامدار براى يك قوم و ملت اشاره شده و آن، مسأله مبارزه با دشمنان خارجى و پاك كردن شهرها از لوث وجود بيگانگان و آزادى اسيران است؛ ولى مسلّم است كه در ابعاد ديگر نيز اين معنى صادق مى باشد. قرآن با اين تعبير نشان مى دهد كه بدون تشكيل حكومت با حاكميت قوى، رسيدن به آزادى و آرامش اجتماعى ممكن نيست. ممكن است تصور شود كه درخواست بنى اسرائيل در اينجا تنها براى تعيين فرمانده لشگر بود، نه زمامدار؛ ولى بايد توجه داشت كه تعبير به «مَلِك» به معنى زمامدار در تمام شئون است؛ هر چند برنامه بارز او در اين ماجرا پيكار با دشمنان خارجى بوده است. در حقيقت پيامبر آن زمان (اشموئيل) نقش رهبرى را در آن جامعه به عهده داشت و طالوت، منتخب او نقش زمامدار و فرمانده لشكر.
2ـ قرآن در ذيل همين ماجرا در چند آيه بعد، سخن از شكست لشكر جالوت در برابر بنى اسرائيل به ميان آورده و مى فرمايد: «فَهَزَمُوهُمْ بِاِذْنِ اللهِ وَ قَتَلَ داوُدُ جالُوتَ وَ آتاهُ اللهُ الْمُلْكَ وَ الْحِكْمُةَ وَ عَلَّمَهُ مِمّا يَشاءُ وَ لَوْلا دَفْعُ اللهِ النّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْض لَفَسَدَتِ الاَرْضُ وَ لكِنَّ اللهَ ذُوفَضْل عَلَى الْعالَمينَ»(2)؛ (آنگاه به خواست خدا، آنها سپاه دشمن را به هزیمت وا داشتند؛ و داوود [نوجوان شجاعى که در لشکر طالوت بود]، جالوت را کشت; و خداوند، حکومت و دانش را به او بخشید؛ و از آنچه مى خواست به او تعلیم داد. و اگر خداوند، بعضى از مردم را بوسیله بعضى دیگر دفع نمى کرد، زمین را فساد فرا مى گرفت، ولى خداوند نسبت به جهانیان، لطف و احسان دارد). جمله اخير به خوبى نشان مى دهد كه اگر حكومت مقتدر و نيرومندى نباشد و جلوى طاغيان و سركشان را نگيرد، زمين پر از فساد مى شود. به اين ترتيب حكومت عادلانه يكى از عطاياى بزرگ الهى است كه جلو مفاسد دينى و اجتماعى را مى گيرد.
3ـ شبيه همين معنى در قرآن نيز آمده است كه بعد از اجازه جهاد در برابر دشمن، به مسلمين مى فرمايد: «الَّذينَ اُخْرِجُوا مِنْ دِيارِهِمْ بِغَيْرِ حَقٍّ اِلاّ اَنْ يَقُولُوا رَبُّنا اللهُ وَ لَوْلا دَفْعُ اللهِ النّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْض لَهُدِّمَتْ صَوامِعُ وَ بِيَعٌ وَ صَلَواتٌ وَ مَساجِدُ يُذْكَرُ فيها اسْمُ اللهِ كَثيرٌ»(3)؛ (همانها که از خانه ها [و شهر] خود، به ناحق رانده شدند، [و گناهى نداشتند] جز این که مى گفتند پروردگار ما، خداى یکتاست! و اگر خداوند بعضى از مردم را بوسیله بعضى دیگر دفع نکند، دیرها، و معابد یهود و نصارى، و مساجدى که نام خدا در آن بسیار برده مى شود، ویران مى گردد). در اينجا نيز سخن از نقش حكومت در بُعد جهاد است؛ ولى مسلّم است كه جهاد بدون يك تشكيلات منظّم سياسى، اجتماعى و اقتصادى امكان پذير نيست؛ چرا كه مجاهدان معمولا از دو بخش تشكيل مى شوند: نيروهاى نظامى و نيروهاى اجتماعى كه در پشت جبهه ها پشتيبانى مى كنند و در واقع تمام جامعه را زير بال و پر خود مى گيرند.
4ـ در آيه بعد از آن درباره مؤمنان راستين مى خوانيم: «اَلَّذينَ اِنْ مَكَّناهُمْ فى الاَرْضِ اَقامُوا الصَّلاة وَ آتُوا الزَّكاةَ وَ اَمرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوا عَنِ الْمُنْكَرِ»(4)؛ (همان کسانى که هرگاه در زمین به آنها قدرت ببخشیم، نماز را برپا مى دارند، و زکات مى دهند، و امر به معروف و نهى از منکر مى کنند). اين آيه نيز تلويحاً مى رساند كه برپا داشتن نماز، اداى زكات و امر به معروف و نهى از منكر - در مقياس گسترده و عام - از طريق تشكيل حكومت ميسّر است و لذا مؤمنان راستين را به اين صفت توصيف مى كند كه آنها به هنگام قدرت يافتن و به حكومت رسيدن، اين فرائض بزرگ الهى را بر پا مى دارند و اجرا مى كنند و از اينجا نقش حكومت در اصلاح جامعه از ديدگاه اسلام روشن مى شود.
5ـ در سوره يوسف(5) به ماجرايى اشاره مى كند كه ضرورت حكومت در لابلاى آن به خوبى تبيين شده، و آن اينكه سلطان مصر خوابى مى بيند و از يوسف كه در زندان بود و به تعبير كننده صحيح خوابها كمكم مشهور شده بود تعبير آن را مى خواهد. او تعبيرى براى آينده كشور مصر مى كند، كه هفت سال بحرانى و قحطى در پيش دارند و اگر از آن به سلامت بگذرند سالهاى پر بركت و وفور نعمت فرا خواهد رسيد، سپس دستورهاى لازم براى چگونگى مقابله با اين سالهاى سخت و طرز تهيه و نگهدارى آذوقه و چگونگى صرفهجويى در مواد غذايى را به آنها ياد مى دهد و سلطان مصر او را از زندان آزاد كرده و سرپرست خزانهدارى مصر مى كند و به واسطه مديريّت يوسف _ كه در كنار سلطان مصر قرار گرفته بود _ يك ملّت عظيم از مرگ رهايى مى يابد. اين داستان به خوبى ضرورت وجود حكومت یک فرد مدير و مدبّر و آگاه را براى جوامع انسانى مخصوصاً در مواقع بحرانى روشن و آشكار مى سازد كه اگر جامعه از چنين حكومتى محروم شود، به ضررهاى عظيم و جبران ناپذيرى گرفتار مى شود.
6ـ از آيات متعددى از قرآن مجيد بر مى آيد كه حكومت الهى يكى از نعمت هاى بزرگ خدا است و اين نيست مگر به خاطر نقش مهمّى كه در نظم جامعه انسانى و جلوگيرى از مظالم و ستمها و فراهم ساختن شرايط تكامل انسانها دارد. از جمله قرآن درباره حضرت داوود(عليه السلام) و فرزندش سليمان(عليه السلام) مى خوانيم: «وَ كُلا آتَيْنا حُكْماً وَ عِلْماً»(6)؛ (به هر يك از آنان داورى و علم فراوان داديم). در سوره مائده ضمن بر شمردن نعمت هاى الهى بر بنى اسرائيل مى فرمايد: «وَ اِذْ قالَ مُوسى لِقَوْمِهِ يا قَوْمِ اُذْكُرُوا نِعْمَتَ اللهِ عَلَيْكُمْ اِذْ جَعَلَ فيكُمْ اَنْبِياءَ وَ جَعَلَكُمْ مُلُوكاً وَ آتاكُمْ مالَمْيُؤْتِ اَحَداً مِنَ الْعالَمينَ»(7)؛ ([یاد کنید] هنگامى را که موسى به قوم خود گفت اى قوم من! نعمت خدا را برخود به یاد آورید هنگامى که در میان شما، پیامبرانى قرار داد؛ [و از اسارت فرعونیان رهایى بخشید] و شما را حاکم و صاحب اختیار خو د قرار داد؛ و به شما نعمتهایى داد که به هیچ یک از جهانیان نداده بود). البته همه بنىاسرائيل حاكم و سلطان نبودند؛ ولى هنگامى كه از ميان آنها حاكمانى بر مى گزيند، چنين خطابى درباره آنان به عنوان يك قوم و ملت مى كند كه خداوند شما را حاكمان و پادشاهان قرار داد.
قرآن از زبان حضرت سليمان مى فرمايد: «قالَ رَبِّ اِغْفِرلى وَ هَبْ لى مُلْكاً لايَنْبَغى لاَحَد مِنْ بَعْدى اِنَّكَ اَنْتَ الْوَهّابُ»(8)؛ (گفت پروردگارا! مرا ببخش و حکومتى به من عطا کن که بعد از من سزاوار هیچ کس نباشد، که توبسیار بخشنده اى) آياتِ بعد از آن نشان مى دهد كه خداوند دعاى او را مستجاب كرد و حكومتى عظيم و مواهبى فراوان و بىنظير به او بخشيد و در جاي ديگر آمده است: «اَمْ يَحْسُدُونَ النّاسَ عَلى ما آتاهُمُ اللهُ مِنْ فَضْلِهِ فَقَدْ آتَينا آلَ اِبْراهيمَ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ آتَيناهُمْ مُلْكاً عظيماً»(9)؛ (یا این که نسبت به مردم [پیامبر و خاندانش]، بر آنچه خدا از فضلش به آنان بخشیده، حسد مى ورزند؟! ما به خاندان ابراهیم، [که یهود از آنها هستند نیز،] کتاب و حکمت دادیم; و حکومت عظیمى در اختیار آنها [ پیامبران بنى اسرائیل ] قرار دادیم). اين مسأله به قدرى اهميت دارد كه خداوند بخشيدن حاكميت را هم رديف عزت و گرفتن آن را قرين ذلت شمرده است.
قرآن مى فرمايد: «قُلِ اللّهُمَّ مالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتى الْمُلْكَ مَنْ تَشاءُ وَ تَنْزِعُ الْمُلْكَ مِمَّنْ تَشاءُ وَ تُعِزُّ مَنْ تَشاءُ وَ تُذِلُّ مَنْ تَشاءُ بِيَدِكَ الْخَيْرُ اِنَّكَ عَلَى كُلِّ شَيْئ قَدير»(10)؛ (بگو بار الها! اى مالک حکومتها! به هر کس بخواهى، حکومت مى بخشى؛ و از هر کس بخواهى، حکومت را مى گیرى؛ هر کس را بخواهى، عزّت مى دهى؛ و هر که را بخواهى خوار مى کنى. تمام خوبیها به دست توست؛ تو بر هر چیزى توانایى). از مجموع آياتى كه در بالا آمد، اهميت حكومت براى جامعه بشرى از ديدگاه قرآن مجيد روشن مى شود و در واقع اين آيات دريچه اى است به سوى جهان بسيار وسيع حكومت در جوامع انسانى.(11)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.