پاسخ اجمالی:
امام علي(ع) در خطبه 160 «نهج البلاغه»، درباره «زهد» حضرت عیسی(ع) می فرماید: «او سنگ را بالش خود قرار می داد؛ لباس خشن می پوشید؛ غذای ناگوار [مانند نان خشک] می خورد؛ چراغِ شب هایش ماه بود، میوه و گُل او گیاهانی بود که از زمین برای چهار پایان می رویید؛ نه همسری داشت که او را بفریبد و نه فرزندی که [مشکلاتش] او را غمگین سازد؛ نه مالی داشت که او را به خود مشغول دارد و نه طمعی که خوارش کند؛ مرکبش پاهایش بود و خادمش دست هایش».
پاسخ تفصیلی:
امام علي(عليه السلام) در خطبه 160 «نهج البلاغه» به سراغ زندگى بسيار زاهدانه عيسى بن مريم(علیهما السلام) مى رود و در سيزده جمله كوتاه، تمام بخش هاى اين زندگى زاهدانه را خلاصه مى كند؛ همان زندگانى عجيبى كه تصورش براى ما مشكل است؛ تا چه رسد به عمل كردن آن، مى فرمايد: (و اگر بخواهى [براى نمونه از] زندگى عيسى بن مريم [كه درود خدا بر او باد] را برايت بازگو مى كنم؛ او سنگ را بالش خود قرار مى داد؛ لباس خشن مى پوشيد؛ غذاى ناگوار [مانند نان خشك] مى خورد؛ نان خورشِ او گرسنگى، چراغِ شب هايش ماه، سر پناه او در زمستان مشرق و مغربِ زمين بود [صبح ها در طرفِ غرب و عصرها در طرفِ شرق رو به آفتاب قرار مى گرفت] ميوه و گل او گياهانى بود كه از زمين براى چهارپايان مى روياند؛ نه همسرى داشت كه او را بفريبد و نه فرزندى كه [مشكلاتش] او را غمگين سازد؛ نه مالى داشت كه او را به خود مشغول دارد و نه طمعى كه خوارش كند؛ مركبش پاهايش بود و خادمش دست هايش!)؛ «وَ إِنْ شِئْتَ قُلْتُ فِي عِيسَى بْنِ مَرْيَمَ عليه السلام، فَلَقَدْ كَانَ يَتَوَسَّدُ(1) الْحَجَرَ، وَ يَلْبَسُ الْخَشِنَ، وَ يَأْكُلُ الْجَشِبَ، وَ كَانَ إِدَامُهُ الْجُوعَ، وَ سِرَاجُهُ بِاللَّيْلِ الْقَمَرَ، وَ ظِلَالُهُ فِي الشِّتَاءِ مَشَارِقَ الْأَرْضِ وَ مَغَارِبَهَا، وَ فَاكِهَتُهُ وَ رَيْحَانُهُ مَا تُنْبِتُ الْأَرْضُ لِلْبَهَائِمِ؛ وَ لَمْ تَكُنْ لَهُ زَوْجَةٌ تَفْتِنُهُ، وَ لَا وَلَدٌ يَحْزُنُهُ، وَ لَا مَالٌ يَلْفِتُهُ، وَ لَا طَمَعٌ يُذِلُّهُ، دَابَّتُهُ رِجْلَاهُ، وَ خَادِمُهُ يَدَاهُ!».
منظور از جمله «كَانَ إِدَامُهُ الْجُوعَ» اين است كه غالباً تنها به نان قناعت مى كرد و نان خورشى نداشت. و جمله «ظِلَالُهُ فِي الشِّتَاءِ...» اشاره به اين است كه براى دفع سرماى زمستان از تابش آفتاب استفاده مى كرد كه صبح ها به طرف غرب مى تابيد و عصرها به طرف شرق.
حضرت مسيح(عليه السلام) در زمانى ظهور كرد كه دنياپرستانِ بنى اسرائيل زندگى پر زرق و برق، سفره هاى رنگين، كاخ هاى پر تجمل، همسرانِ زيبا، لباس هاى زينتى و مركب هاى گرانبها داشتند. حضرت مسيح(ع) براى اينكه هشدارى به همه آنها بدهد و از آن زندگى كه مايه هزار شور و شرّ و گرفتارى در زنجيرهاى اسارت بود به يك زندگى ساده و عاقلانه و كم هزينه متوجّه سازد، اين راهِ سخت را براى خود برگزيد و از آنجا كه اصول مشكلات زندگى انسان و انواع ذلّت هايى كه به آن، تن مى دهد، در اين چند موضوع خلاصه مى شود، خانه هاى پر زرق و برق، همسران زيبا و پرفتنه، فرزندان پرهزينه، اموالى كه نگهداشتن و حساب و كتاب آنها، مايه رنج و مصيبت فراوان است، مركب ها و خادمان پرخرجى كه هر يك بخشى از افكار انسان را به خود مشغول مى سازند و از هر چه غير آن است باز مى دارند حضرت مسيح(ع) به همه آنها پشت پا زد و از رنگ همه اين تعلّقات آزاد شد تا خفتگان را بيدار سازد و همگان را غلام همت خويش سازد.
غلام همت آنم كه زير چرخ كبود *** ز هر چه رنگ تعلّق پذيرد آزاد است!(2)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.