پاسخ اجمالی:
امام علي(ع) در بیان برخي از اوصاف خداوند مى فرمايد: «او در همه جا حاضر است؛ نه اين كه با اشياء مماس باشد و از همه چيز جداست؛ بى آن كه مسافتى بين او و موجودات باشد». منظور امام(ع) اين است كه حضور خداوند در همه جا نه به معناى حضور مكانى است كه تماس با اشياء داشته باشد؛ بلكه به معناى احاطه وجودى خدا به همه چيز است؛ و جدايى او از اشياء نه به معناى فاصله مكانى يا زمانى است؛ بلكه به اين معناست كه ذات او در غايتِ كمال و غير او در نهايت نقصان است.
پاسخ تفصیلی:
امام علي(عليه السلام) در بخشی از خطبه 152 «نهج البلاغه» در بیان برخي از «اوصاف خداوند» مى فرمايد: (او در همه جا حاضر است؛ نه اين كه با اشياء مماس باشد و از همه چيز جداست؛ بى آن كه مسافتى بين او و موجودات باشد)؛ «وَ الشَّاهِدِ لَا بِمُمَاسَّةٍ، وَ الْبَائِنِ لَا بِتَرَاخِي مَسَافَةٍ». اشاره به اينكه حضور خداوند در همه جا نه به معناى حضور مكانى است كه تماس با اشياء داشته باشد؛ بلكه حضور او به معناى احاطه وجودى او به همه چيز است؛ و جدايى او از اشياء نه به معناى فاصله مكانى يا زمانى است؛ بلكه به اين معناست كه ذات او در غايتِ كمال و غير او در نهايت نقصان است.
ممكن است تصور شود كه اين صفات و صفاتى كه بعد از آن مى آيد با هم متناقض است. نزديك بودن و دور بودن، حاضر بودن و جدا بودن، ظاهر بودن و باطن بودن، از صفاتى است كه در انديشه ما با هم جمع نمى شود. البته این مطلب در صورتی صحیح است كه اين صفات درباره مخلوقات به كار رود؛ زیرا آنها از نظر زمان و مكان و جهاتِ مختلف محدودند؛ اما هنگامى كه سخن از ذات بى نهايت خداوند به ميان مى آيد، اين اوصاف به ظاهر متضاد در او جمع مى شود، با اين كه در همه جا حضور دارد (يعنى احاطه علمى به همه چيز دارد) حضور مكانى در هيچ جا ندارد؛ زيرا جسم نيست كه مكان بخواهد.
سپس امام(عليه السلام) مى فرمايد: (آشكار است؛ نه با ديد چشم ها، پنهان است نه به سبب كوچكى و لطافت)؛ «وَ الظَّاهِرِ لَا بِرُؤْيَةٍ، وَ الْبَاطِنِ لَا بِلَطَافَةٍ». آرى! او از همه چيز آشكارتر است؛ چرا كه آثار او سراسر جهان را پر كرده و جهان پرتوى از صفات جمال و جلال اوست و پنهان است، نه مانند اشياء كوچك و بسيار لطيف مانند هوا، بلكه به اين معنا كه خِرَد به كُنه ذاتش پى نمى برد.
آن گاه وصفی دیگر از اوصاف خداوند را چنين بيان مى فرمايد: (با سلطه و اقتدارش از همه موجودات متمایز و جداست و همه موجودات با خضوع داشتن و تسلیم بودن در برابر او و بازگشت به سویش از او متمایز و جدايند)؛ «بَانَ مِنَ الْأَشْيَاءِ بِالْقَهْرِ لَهَا، وَ الْقُدْرَةِ عَلَيْهَا، وَ بَانَتِ الْأَشْيَاءُ مِنْهُ بِالْخُضُوعِ لَهُ، وَ الرُّجُوعِ إِلَيْهِ». اشاره به اين كه اگر مى گوييم خدا از همه چيز جداست، نه به اين معنا است كه او از ما دور است؛ بلكه به مقتضاى دلايل قطعىِّ فلسفى و تصريح آيات «قرآن» از خودمان به ما نزديك تر است: «وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ»(1)؛ (ما به انسان از رگ گردن او نزديك تريم). یعنی اینكه قدرت و قاهريت او بر همه چيز سايه افكنده. ما كجا و او كجا؟ «چه نسبت، خاك را با اوج افلاك؟» و همچنين جدايى اشياء از او كه مفهومش خضوع همه چيز در برابر اراده و فرمان اوست.(2)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.