پاسخ اجمالی:
از تواريخ به خوبى استفاده مى شود، که «معاویه» نخستين كسى است كه اين كار زشت و قبيح را پايه گذارى كرد. به گفته علامه امينی در «الغدير»، معاويه پيوسته اصرار داشت كه رواياتى در نكوهش مقام امام علی(ع) جعل كند و اين كار را آن قدر ادامه داد كه كودكان شام با آن خو گرفتند و بزرگ شدند و بزرگسالان به پيرى رسيدند. هنگامى كه پايه هاى بغض و عداوت اهل بيت(ع) در قلوب ناپاكان محكم شد، سنّت زشت لعن و سبّ مولا على(ع) را به دنبال نماز جمعه و جماعت و بر منابر و حتى در محل نزول وحى يعنى مدينه رواج داد.
پاسخ تفصیلی:
از تواريخ به خوبى استفاده مى شود، نخستين كسى كه اين كار زشت و قبيح را پايه گذارى كرد «معاويه» بود. علاّمه «امينى» در كتاب نفيس «الغدير» مى نويسد: معاويه پيوسته اصرار داشت كه رواياتى در نكوهش مقام امام اميرمؤمنان(عليه السلام) جعل كند و اين كار را آن قدر ادامه داد كه كودكان شام با آن خو گرفتند و بزرگ شدند و بزرگسالان به پيرى رسيدند. هنگامى كه پايه هاى بغض و عداوت اهل بيت(عليهم السلام) در قلوب ناپاكان محكم شد، سنّت زشت لعن و سبّ مولا على(عليه السلام) را به دنبال نماز جمعه و جماعت و بر منابر، در همه جا و حتى در محل نزول وحى يعنى مدينه رواج داد.
اصرار معاويه در اين امر تا آنجا بود كه وقتى در مراسم حج شركت كرد و وارد «مدينه» شد تصميم داشت بر منبر رسول خدا(صلى الله عليه و آله و سلم) لعن مولا علی(عليه السلام) كند، به او گفتند: در اينجا «سعد بن ابى وقاص» است و به اين كار رضايت نخواهد داد قبلا با او مشورت كن. سعد گفت: اگر چنين كارى كنى من ديگر به مسجد پيامبر(صلى الله عليه و آله و سلم) نخواهم آمد. معاويه هنگامى كه چنين ديد اقدام به لعن نكرد تا زمانى كه سعد از دنيا رفت. به هر حال اين مسأله به صورت سنّت سيّئه اى در ايّام بنى اميه رواج يافت تا زمان «عمر بن عبدالعزيز» رسيد و او اين رسم شوم را برانداخت.
«ابو عثمان جاحظ» مى گويد: «گروهى از بنى اميه كه آثار منفى اين مطلب و مقاومت هاى مردمى را در برابر آن مى ديدند، به معاويه گفتند تو به آنچه مى خواستى رسيدى ديگر از لعن على دست بردار، گفت: نه به خدا سوگند بايد آن قدر ادامه دهم تا كودكان با آن بزرگ شوند و بزرگسالان با آن پير گردند و هيچكس فضيلتى براى على نگويد».
در مورد اين كه چرا و چگونه «عمر بن عبدالعزيز» اين سنّت زشت و قبيح را برانداخت در تواريخ به دو چيز اشاره شده: «نخست اين كه «عمر بن عبدالعزيز» استادى داشت كه او را شديداً از اين كار بر حذر داشت و فضايل حضرت على(عليه السلام) را براى او بازگو نمود. ديگر اين كه هنگامى كه پدرش در خطبه نماز جمعه در زمانى كه امير «مدينه» بود وقتى كه به اداى لعن و سب مى رسيد زبانش مى گرفت و لكنت پيدا مى كرد، با اين كه مرد فصيح و زبان آورى بود، «عمر بن عبدالعزيز» از او پرسيد: پدر اين لكنت زبان تو از چيست؟ پاسخ داد: فرزندم! شاميانى كه پاى منبر ما مى نشينند اگر از فضايل اين مرد بزرگ آن اندازه كه پدرت مى داند بدانند احدى از آنها از ما پيروى نخواهد كرد».(1)
ولى ظاهراً عامل اصلى بالاتر از اينها بود. لعن و دشنام ها سبب شد كه گروهى از مردم آگاه، به نشر فضايل مولا علی(عليه السلام) بپردازند و احاديث پيامبر اكرم(صلى الله عليه و آله و سلم) را در فضايل امام علی(عليه السلام) سينه به سينه و زبان به زبان در جلسات خصوصى يادآور شوند و تدريجاً مقاومت هاى مردمى از گوشه و كنار شروع شد و مردم نفرت خود را از اين سنّت زشت كه پاكترين و بافضيلت ترين مردان اسلام را هدف قرار مى داد ابراز داشتند. حاكمان بنى اميه متوجه شدند كه نه تنها به هدف خود نرسيده اند، بلكه شايد نتيجه معكوس بگيرند و هوشيارى «عمر بن عبدالعزيز» سبب شد كه قبل از ديگران به اين واقعيت برسد. لذا در پيشگيرى از اين كار پيشگام شد. اين امر (مسأله سب و لعن) و ضايعات ناشى از آن چهل سال طول كشيد و بر هفتاد هزار منبر سب و لعن صورت مى گرفت.
در اينجا اين سؤال پيش مى آيد كه چگونه گروهى از مسلمانان ـ هر چند ناآگاه ـ پذيرفتند كه پيشواى بزرگ اسلام را، كسى كه فضايل او شرق و غرب را پر كرده بود، به باد دشنام و ناسزاگويى بگيرند؟ پاسخ اين سؤال، با توجه به كارهاى معاويه در «شام» روشن است. او تمام تلاش و كوشش خود را در اين زمينه به كار برد تا نسلى را كه بعد از پيامبر اسلام(صلى الله عليه و آله و سلم) تولّد يافته و روى كار آمده بودند، در بى خبرى كامل قرار دهد. به علاوه بعضى از صحابه را تطميع كرده بود تا احاديثى در نكوهش امام علی(عليه السلام) جعل كنند و به پيامبر اكرم(صلى الله عليه و آله و سلم) نسبت دهد.
«ابن ابى الحديد» از استاد خود «ابوجعفر اسكافى» چنين نقل مى كند كه: «معاويه جمعى از صحابه و گروهى از تابعين را وادار كرده بود كه روايات زشتى درباره مولا على(عليه السلام) جعل كنند كه نتيجه اش بدگويى مردم و بيزارى جستن آنها باشد و براى آنها جايزه هاى مهمى قرار داده بود، آنها نيز احاديثى جعل كردند كه معاويه را راضى كرد. يكى از آنها «ابوهريره» و ديگرى «عمرو بن عاص» و «مغيرة بن شعبه» بود و از گروه تابعين «عروة بن زبير». به همين دليل «ابوجعفر اسكافى» مى افزايد: احاديث «ابوهريره» نزد اساتيد ما قابل قبول نيست و از عمر نقل مى كند كه او را با تازيانه زد و گفت تو احاديث فراوانى از پيامبر اكرم(صلى الله عليه و آله و سلم) نقل مى كنى (در حالى كه مدت كوتاهى نزد آن حضرت بوده اى) بنابراين معلوم مى شود كه دروغ بر پيامبر خدا(صلى الله عليه و آله و سلم) مى بندى».(2)،(3)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.