پاسخ اجمالی:
امام حسین(ع) در روز عاشورا طبق اقتضائات و شدت جنایات افراد و سخت دلی دشمنان، گاه به طور عام و گاهی هم افراد خاصی را نفرین فرموده اند، به عنوان نمونه نفرین حضرت به قاتلان حضرت علی اکبر(ع)، حضرت علی اصغر(ع) و جناب عبدالله بن حسن بود که از خداوند تفرقه و هلاکت و برداشته شدن برکات از آنها را خواستار شد.
پاسخ تفصیلی:
امام حسین(علیه السلام) در روز عاشورا طبق اقتضائات و شدت جنایات افراد و سخت دلی دشمنان، گاه به طور عام و گاهی هم افراد خاصی را نفرین فرموده اند که به برخی از آنها اشاره می شود:
1ـ امام(عليه السلام) در همان ابتدائی رویاروئی دو لشکر در برابر سپاه كوفه ايستاد و از آنها خواست كه ساكت شوند، ولى آنان نپذيرفتند!! امام به آنها فرمود:
«وَيْلَكُمْ ما عَلَيْكُمْ أَنْ تَنْصِتُوا إِلَىَّ فَتَسْمَعُوا قَْولي، وَ إِنَّما أَدْعُوكُمْ إِلى سَبيلِ الرَّشادِ، فَمَنْ أَطاعَني كانَ مِنَ الْمُرْشَدينَ، وَ مَنْ عَصاني كانَ مِنَ الْمُهْلَكينَ، وَ كُلُّكُمْ عاص لاَِمْري غَيْرُ مُسْتَمِع لِقَوْلي، قَدِ انْخَزَلَتْ عَطِيّاتُكُمْ مِنَ الْحَرامِ وَ مُلِئَتْ بُطُونُكُمْ مِنَ الْحَرامِ، فَطَبَعَ اللّهُ عَلى قُلُوبِكُمْ، وَيْلُكُمْ أَلا تَنْصِتُونَ، أَلا تَسْمَعُونَ».
(واى بر شما! چرا ساكت نمى شويد تا سخنان مرا گوش كنيد؟! من شما را به راه راست دعوت مى كنم، هر كس از من پيروى كند به راه راست هدايت مى شود، و هر كس از من نافرمانى كند هلاك خواهد شد.
شما از دستور من سرپيچى مى كنيد و به سخنانم گوش فرا نمى دهيد، چرا كه هداياى شما (جوايزى كه براى كشتن من گرفتيد) تنها از راه حرام بوده و شكم هايتان از حرام پر شده است، و خداوند بر دلهاى شما مُهر زده است. واى بر شما! آيا ساكت نمى شويد؟ آيا به سخنانم گوش فرا نمى دهيد؟).
در اينجا اصحاب عمر سعد يكديگر را سرزنش كرده و گفتند: گوش فرا دهيد! پس از سكوت آنها، امام فرمود:
«تَبّاً لَكُمْ أَيَّتُهَا الْجَماعَةُ وَ تَرْحاً، أَفَحينَ اسْتَصْرَخْتُمُونا والِهينَ مُتَحَيِّرينَ فَأَصْرَخْناكُمْ مُؤَدّينَ مُسْتَعِدّينَ، سَلَلْتُمْ عَلَيْنا سَيْفاً في رِقابِنا، وَ حَشَشْتُمْ عَلَيْنا نارَ الْفِتَنِ الَّتي جَناها عَدُوُّكُمْ وَ عَدُوُّنا فَأَصْبَحْتُمْ إِلْباً عَلى أَوْلِيائِكُمْ، وَ يَداً عَلَيْهِمْ لاَِعْدائِكُمْ، بِغَيْرِ عَدْل أَفْشَوهُ فيكُمْ، وَلا أَمَل أَصْبَحَ لَكُمْ فيهِمْ، إِلاَّ الْحَرامَ مِنَ الدُّنْيا أَنالُوكُمْ، وَ خَسيسَ عَيْش طَمَعْتُمْ فيهِ، مِنْ غَيْرِ حَدَث كانَ مِنّا، وَ لا رَأْى تَفَيَّلَ لَنا.
فَهَلاّ لَكُمُ الْوَيْلاتُ إِذْ كَرِهْتُمُونا وَ تَرَكْتُمُونا، تَجَهَّزْتُمُوها وَ السَّيْفُ لَمْ يَشْهَرْ، وَ الْجَأْشُ طامِنٌ، وَ الرَّأْىُ لَمْ يُسْتَحْصَفْ، وَ لكِنْ أَسْرَعْتُمْ عَلَيْنا كَطَيْرَةِ الدِّبا، وَ تَداعَيْتُمْ اِلَيْها كَتَداعي الْفَراشِ، فَقُبْحاً لَكُمْ، فَإِنَّما أَنْتُمْ مِنْ طَواغيتِ الاُْمَّةِ، وَ شِذاذِ الاَْحْزابِ، وَ نَبَذَةِ الْكِتابِ، وَنَفَثَةِ الشَّيْطانِ، وَ عَصَبَةِ الاْثامِ، وَ مُحَرِّفِي الْكِتابِ، وَ مُطْفِيءِ السُّنَنِ، وَ قَتَلَةِ أَوْلادِ الاَْنْبِياءِ، وَمُبيري عِتْرَةِ الاَْوْصِياءِ، وُ مُلْحِقِي الْعِهارِ بِالنَّسَبِ، وَ مُؤْذي الْمُؤْمِنينَ، وَ صُراخِ أَئِمَّةِ الْمُسْتَهْزِئينَ، اَلَّذينَ جَعَلُوا الْقُرْآنَ عِضينَ».
(اى مردم! هلاكت و اندوه هميشگى بر شما باد! آيا با آن شور و شوق فراوان كه ما را به يارى خويش طلبيديد، و ما براى فرياد رسى به سوى شما شتافتيم و به يارى تان برخاستيم، روا بود شمشيرى را كه براى دفاع از ما به دست گرفته بوديد به روى ما بكشيد؟ و آتش فتنه اى كه دشمن شما و ما فراهم ساخته بود بر ضدّ ما شعله ور سازيد؟! يك پارچه بر ضدّ دوستانتان و به يارى دشمنانتان برخاستيد. بى آن كه آنان در ميان شما به عدل رفتار كرده باشند و آرزويى از شما برآورده سازند به جز اندك مال حرام و زندگى پستى كه بدان طمع داريد و بى آن كه از ما گناهى سرزده باشد، يا سخن ناروايى گفته باشيم؟
پس واى بر شما! كه از ما روى بر تافته و از يارى ما سر باز زديد. آنگاه كه شمشيرها در نيام و دلها آرام، و فكرها بى تشويش بود، شما آتش فتنه را آماده ساختيد و مانند مور و ملخ از هر سو به جانب ما روى آورديد و بسان پروانه ها از هر سو هجوم آورديد. پس رويتان زشت باد! شماييد همان طاغوت هاى اين امّت، و بازماندگان احزاب، و رها كنندگان كتاب و پيروان شيطان و گروه گناهكاران و تحريف كنندگان كتاب خدا و خاموش كنندگان سنّت پيامبر(صلى الله عليه وآله) و كشندگان فرزندان انبيا و نابود كنندگان عترت اوصيا و ملحق كنندگان ناپاكان به صاحبانِ نسبهاى پاك و آزار دهندگان مؤمنان و فرياد رسان رهبران استهزاگر كه قرآن را پاره پاره كردند).
2ـ مورد دیگر: هنگامى كه امام(عليه السلام) به چهره نورانى فرزندش «على اكبر» نگريست، سر به سوى آسمان برداشت و عرض كرد:
«اَللّهُمَّ اشْهَدْ عَلى هؤُلاءِ الْقَوْمِ، فَقَدْ بَرَزَ إِلَيـْهِمْ غُلامٌ اَشْبَهُ النّاسِ خَلْقاً وَ خُلْقاً وَ مَنْطِقاً بِرَسُولِكَ مُحَمَّد(صلى الله عليه وآله)، كُنّا إِذَا اشْتَقْنا إِلى نَبِيِّكَ نَظَرْنا إِلى وَجْهِهِ، اَللّهُمَّ امْنَعْهُمْ بَرَكاتِ الاَْرْضِ، وَ فَرِّقْهُمْ تَفْريقاً، وَ مَزِّقْهُمْ تَمْزيقاً، وَ اجْعَلْهُمْ طَرائِقَ قِدَداً، وَ لا تُرْضِ الْوُلاةَ عَنْهُمْ أَبَداً، فَإِنَّهُمْ دَعَوُونا لِيَنْصُرُونا ثُمَّ عَدَوا عَلَيْنا يُقاتِلُونَنا».
(خدايا! بر اين گروه ستمگر گواه باش كه اينك جوانى به مبارزه با آنان مى رود كه از نظر صورت و سيرت و گفتار، شبيه ترين مردم به رسول تو، حضرت محمّد(صلى الله عليه وآله)است. ما هر زمان كه مشتاق ديدار پيامبرت مى شديم، به چهره او مى نگريستيم. خدايا! بركات زمين را از آنان دريغ دار، و اجتماع آنان را پراكنده و متلاشى ساز و آنان را گروه هاى مختلف و متفاوتى قرار ده، و واليان آنها را هيچگاه از آنان راضى مگردان! كه اينان ما را دعوت كردند تا به يارى ما برخيزند ولى اينك ستمكارانه به جنگ با ما برخاستند).
3ـ سپس امام(عليه السلام) رو به عمر بن سعد كرده، فرياد زد: «مالَكَ؟ قَطَعَ اللّهُ رَحِمَكَ! وَ لا بارَكَ اللّهُ لَكَ فِي أَمْرِكَ، وَ سَلَّطَ عَلَيْكَ مَنْ يَذْبَحُكَ بَعْدي عَلى فِراشِكَ، كَما قَطَعْتَ رَحِمي وَ لَمْ تَحْفَظْ قَرابَتي مِنْ رَسُولِ اللّهِ(صلى الله عليه وآله)»؛ (خدا نسل تو را ريشه كن كند و به هيچ كارت بركت ندهد و بر تو كسى را چيره سازد كه سرت را بعد از من در بستر از تن جدا سازد، همان گونه كه تو رشته رحم مرا قطع كردى، و پيوند مرا با رسول خدا ناديده گرفتى!).
4ـ مورد دیگر آن جا بود که امام(عليه السلام) با شنيدن صداى فریاد على اكبر(عليه السلام) چون بازشكارى خود را كنار پيكر غرقه به خون فرزندش رساند.
بنا به نقل سيد بن طاووس: «فَجاءَ الْحُسَيْنُ(عليه السلام) حَتَّى وَقَفَ عَلَيْهِ، وَ وَضَعَ خَدَّهُ عَلى خَدِّهِ»؛ (امام(عليه السلام) بر بالين على اكبر حاضر شد و صورت به صورت فرزندش نهاد).(1)
وضعيّت دلخراشى بود، چنان آن صحنه امام(عليه السلام) را متأثر ساخت كه آن قوم را نفرين كرد: «قَتَلَ اللهُ قَوْماً قَتَلُوكَ»؛ (خداوند بكشد قومى كه تو را شهيد كرد).(2)
5ـ مورد بعدی به هنگام مشاهده پیکر غرق به خون قاسم بن حسن است که نفرین کرده و فرمود: «اَللّهُمَّ أَحِصَّهُمْ عَدَداً، وَ اقْتُلْهُمْ بَدَداً، وَ لا تُغادِرْ مِنْهُمْ أَحَداً، وَ لا تَغْفِرْ لَهُمْ أَبَداً؛ صَبْراً يا بَني عُمُومَتي، صَبْراً يا أَهْلَ بَيْتي، لا رَأَيْتُمْ هَواناً بَعْدَ هذَا الْيَوْمِ أَبَداً»؛ (خدايا! از تعدادشان بكاه و آنان را پراكنده ساز و به قتل برسان و هيچ كس از آنان را باقى مگذار و هرگز آنان را نيامرز! اى عموزادگانم! صبر پيشه سازيد! اى اهل بيتم! صبر كنيد! بعد از اين روز هرگز خوارى نبينيد!).(3)
6ـ مورد بعدی پس از شهادت حضرت علی اصغر بود که فرمود: «اَللّهُمَّ أَنْتَ تَعْلَمُ أَنَّهُمْ دَعَوُنَا لِيَنْصُرُونا فَخَذَلُونا وَ أَعانُوا عَلَيْنا، اَللّهُمَّ احْبِسْ عَنْهُمْ قِطَرَ السَّماءِ، وَ احْرِمْهُمْ بَرَكاتِكَ، اَللّهُمَّ لا تُرْضِ عَنْهُمْ أَبَداً، اَللّهُمَّ إِنَّكَ إِنْ كُنْتَ حَبَسْتَ عَنَّا النَّصْرَ في الدُّنْيا، فَاجْعَلْهُ لَنا ذُخْراً فِي الاْخِرَةِ وَ انْتَقِمْ لَنا مِنَ الْقَوْمِ الظّالِمينَ»؛ (خدايا! تو مى دانى كه اينان ما را دعوت كردند تا به يارى مان بشتابند ولى ما را رها كردند و در برابر ما بپاخاستند، خدايا! باران آسمان را از آنان دريغ دار و آنان را از بركاتت محروم كن. خدايا هرگز از آنان خشنود مشو. خدايا اگر در دنيا، پيروزى را از ما دريغ داشته اى، آن را ذخيره آخرت ما قرار ده و از گروه ستمكاران انتقام ما را بستان).(4)
7ـ همچنین به هنگام به میدان رفتن برای نبرد با دشمن در برابر سپاه دشمن قرار گرفت و فرمود:
«يا أَهْلَ الْكُوفَةِ! قُبْحاً لَكُمْ وَ تَرْحاً، وَ بُؤْساً لَكُمْ وَ تَعْساً، اِسْتَصْرَخْتُمُونا وَالِهينَ فَأَتَيْناكُمْ مُوجِبينَ، فَشَحَذْتُمْ عَلَيْنا سَيْفاً كانَ في أَيْمانِنا، وَ جِئْتُمْ عَلَيْنا ناراً نَحْنُ أَضْرَمْناها عَلى عَدُوِّكُمْ وَ عُدُوِّنا، فَأَصْبَحْتُمْ وَ قَدْ آثَرْتُمُ الْعَداوَةَ عَلَى الصُّلْحِ مِنْ غَيْرِ ذَنْب كانَ مِنّا إِلَيْكُمْ، وَقَدْ أَسْرَعْتُمْ إِلَيْنا بِالْعِنادِ، وَ تَرَكْتُمْ بَيْعَتَنا رَغْبَةً فِي الْفَسادِ، ثُمَّ نَقَضْتُمُوها سَفَهاً وَ ضِلَّةً لِطَواغيتِ الاُْمَّةِ، وَ بَقِيَّةِ الاَْحْزابِ، وَ نَبَذَةِ الْكِتابِ، ثُمَّ أَنْتُمْ هؤُلاءِ تَتَخاذَلُونَ عَنّا وَتَقْتُلُونا، أَلا لَعْنَةُ اللّهِ عَلَى الظّالِمينَ»؛ (اى كوفيان! رويتان زشت و سياه باد! و غم و اندوه قرينتان، و به سختى و مرگ گرفتار شويد! شما ما را مشتاقانه براى فريادرسى خود خوانديد، ولى چون به سوى شما آمديم، شمشيرى كه در دستان ما بود، بر ضدّ ما به كار بستيد. و آتشى كه ما بر ضدّ دشمنان شما و خود افروخته بوديم، آن را در برابر ما شعله ور ساختيد! بدون آن كه از ما گناهى نسبت به شما سرزده باشد. عداوت و دشمنى را بر صلح و آشتى برگزيديد، و به دشمنى با ما شتافتيد و با غوطهور شدن در فساد، بيعتى را كه با ما بسته بوديد، رها ساخته و ـ از روى جهل و نادانى و پيروى گمراهانه از سركشان امّت و بازماندگان احزاب جاهليّت و دورافكنان كتاب الهى ـ آن را شكستيد.
آرى، شما همان كسانى هستيد كه دست از يارى ما برداشتيد و ما را به كشتن داديد. لعنت خدا بر ظالمان باد!).(5)
8ـ مورد بعدی به هنگامی بود که عطش بر ایشان سخت شده بود و خواست به طرف فرات رود ولی جلویش را گرفتند شخصى گفت: يا حسين! آيا آب فرات را نمى بينى كه مثل شكم ماهى مى درخشد؟! به خدا سوگند! از آن نخواهى چشيد تا آن كه با لب تشنه از جهان چشم بپوشى!
امام(عليه السلام) گفت: «اَللّهُمَّ أَمِتْهُ عَطَشاً»؛ (خدايا! او را تشنه بميران!).
راوى مى گويد: به خدا سوگند پس از نفرين امام آن شخص به مرض عطش گرفتار شد، به گونه اى كه پيوسته مى گفت: به من آب دهيد! آبش مى دادند تا آنجا كه آب از دهانش مى ريخت ولى همچنان مى گفت: آبم دهيد كه تشنگى مرا كشت! پيوسته اين چنين بود تا آن كه به هلاكت رسيد!
9ـ آنگاه مردى از سپاه دشمن به نام «ابوالحتوف جعفى» تيرى به سوى امام رها كرد. تير به پيشانى امام اصابت كرد. آن را بيرون كشيد، خون بر چهره و محاسن امام جارى شد، عرض كرد:
«اَللّهُمَّ إِنَّكَ تَرى ما أَنَا فيهِ مِنْ عِبادِكَ هؤُلاءِ الْعُصاةِ، اَللّهُمَّ أَحِصَّهُمْ عَدَداً، وَ اقْتُلْهُمْ بَدَداً، وَ لا تَذَرْ عَلى وَجْهِ الاَْرْضِ مِنْهُمْ أَحَداً، وَ لا تَغْفِرْ لَهُمْ أَبَداً»؛ (خدايا! تو شاهدى كه از اين مردم سركش به من چه مى رسد. خدايا! جمعيّت آنان را اندك كن و آنان را با بيچارگى و بدبختى بميران، و از آنان كسى را بر روى زمين مگذار و هرگز آنان را نيامرز!).
سپس همانند شير خشمگين به آنان حمله كرد، و به هر كس كه مى رسيد او را با شمشيرش بر خاك مى افكند، اين در حالى بود كه تيرها از هر سو مى باريد و بر بدن امام(عليه السلام) مى نشست و مى فرمود:
«يا أُمَّةَ السُّوءِ! بِئْسَما خَلَّفْتُمْ مُحَمَّداً في عِتْرَتِهِ، أَما إِنَّكُمْ لَنْ تَقْتُلُوا بَعْدي عَبْداً مِنْ عِبادِ اللّهِ فَتُهابُوا قَتْلَهُ، بَلْ يُهَوِّنُ عَلَيْكُمْ عِنْدَ قَتْلِكُمْ إِيّاىَ، وَ ايْمُ اللّهِ إِنّي لاََرْجُوا أَنْ يُكْرِمَنِي رَبِّي بِالشَّهادَةِ بِهَوانِكُمْ، ثُمَّ يَنْتَقِمُ لي مِنْكُمْ مِنْ حَيْثُ لا تَشْعُرُونَ»؛ (اى بدسيرتان! شما در مورد خاندان پيامبر(صلى الله عليه وآله) بد عمل كرديد. آرى! شما پس از كشتن من از كشتن هيچ بنده اى از بندگان خدا هراسى نداريد، چرا كه با كشتن من قتل هر كس برايتان آسان خواهد بود. به خدا سوگند! من اميدوارم كه پروردگارم شما را خوار و مرا به شهادت (در راهش) گرامى بدارد. آنگاه از جايى كه گمان نمى بريد انتقام مرا از شما بگيرد!).
حصين بن مالك سكونى فرياد برآورد و گفت: «اى پسر فاطمه! چگونه خداوند انتقام تو را از ما بگيرد؟».
امام(عليه السلام) فرمود: «يُلْقي بَأْسُكُمْ بَيْنَكُمْ وَ يَسْفِكُ دِماءَكُمْ، ثُمَّ يَصُبُّ عَلَيْكُمُ الْعَذابَ الاَْليمَ»؛ (نزاع و اختلاف در ميانتان مى افكند و خونتان را مى ريزد آنگاه شما را به عذاب دردناك گرفتار مى سازد).
10ـ مورد بعدی آنگاه بود که حرمله تيرى به سوى عبدالله رها كرد و او را در دامن عمويش به شهادت رساند. امام دست به سوى آسمان بلند كرد و گفت:
«أَللّهُمَّ أَمْسِكْ عَنْهُمْ قِطَرَ السَّماءِ وَامْنَعْهُمْ بَرَكاتِ الاَْرْضِ، أللّهُمَّ فإنْ مَتَّعْتَهُمْ إلى حين فَفَرِّقْهُمْ فِرَقاً وَاجْعَلْهُمْ طرائِقَ قِدَداً، وَلا تُرْضِ عَنهُمُ الْوُلاةَ أبَداً فَإنَّهُمْ دَعُونا لِيَنصُرُونا فَعَدَوْا عَلَيْنا فَقَتَلُونا»؛ (خدايا، قطرات باران را از آنان دريغ دار و بركات زمين را از آنان باز دار، خدايا! اگر تا زمان مرگشان مهلتشان داده اى، پس بين آنها تفرقه بينداز، و گروه گروهشان قرار ده، و حاكمان را هرگز از آنها راضى مگردان، چرا كه آنان ما را دعوت كردند تا يارى كنند ولى بر ما دشمنى ورزيدند و ما را كشتند).(6)، (7)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.