پاسخ اجمالی:
ایشان می فرماید: «قبيله و خويشاوندانت را گرامى دار؛ زيرا آنها پر و بال تو اند كه به وسيله آنها پرواز مى كنى و اصل و ريشه تو اند كه به آنها باز مى گردى و دست و نيروى تو اند كه با آن [به دشمن] حمله مى كنى». بر این اساس امام(ع) در اين عبارت، خويشاوندان را به سه چيز تشبيه كرده است؛ تشبيه اوّل اشاره به پيشرفت و ترقى در سايه كمك هاى آنهاست و تشبيه دوم اشاره به عدم احساس تنهايى در برابر مشكلات و تشبيه سوم اشاره به مبارزه با دشمنان با كمك عشيره و خويشاوندان است.
پاسخ تفصیلی:
امام علي(علیه السلام) در بخشی از نامه 31 «نهج البلاغه» می فرماید: (قبيله و خويشاوندانت را گرامى دار؛ زيرا آنها پر و بال تو اند كه به وسيله آنها پرواز مى كنى و اصل و ريشه تو اند كه به آنها باز مى گردى و دست و نيروى تو كه با آن [به دشمن] حمله مى كنى)؛ «وَ أَكْرِمْ عَشِيرَتَكَ، فَإِنَّهُمْ جَنَاحُكَ الَّذِي بِهِ تَطِيرُ، وَ أَصْلُكَ الَّذِي إِلَيْهِ تَصِيرُ، وَ يَدُكَ الَّتِي بِهَا تَصُولُ(1)».
امام(عليه السلام) در اين جمله خويشاوندان را به سه چيز تشبيه كرده كه هر كدام ناظر به مطلب خاصى است؛ تشبيه به بال و پر، اصل و ريشه و تشبيه به دست. تشبيه اوّل اشاره به پيشرفت و ترقى در سايه كمك هاى آنهاست و تشبيه دوم اشاره به عدم احساس تنهايى در برابر مشكلات و تشبيه سوم اشاره به مبارزه با دشمنان با كمك عشيره و خويشاوندان است.
در واقع همان گونه كه اجتماع بزرگ انسان ها در سايه كمك هاى متقابل به پيشرفت هاى بى نظير نايل مى گردد اجتماع كوچك عشيره و خويشاوندان در دل اين اجتماع بزرگ نيز با تعاون بيشتر و همكارى نزديك تر به موفقيت هاى فوق العاده اى نايل مى گردد. حتى اقوام جاهلى نيز به اين حقيقت پى برده بودند و لذا پيوند با قبيله و جلب حمايت آنها در غلبه بر مشكلات در عصر جاهليّت عرب و ساير اعصار نيز با قوت تمام دنبال مى شد. البتّه با اين تفاوت كه آنها در حمايت از قبيله و حمايت قبيله از آنان، حق و باطل و ظلم و عدالت را به رسميت نمى شناختند و بدون قيد و شرط، از يكديگر كمك مى خواستند و مورد حمايت قرار مى گرفتند؛ ولى اسلام اين حمايت متقابل را محدود به مسيرهاى حق كرد و طرفدارى از باطل را حتى آنجا كه پاى پدر و مادر و برادر در ميان باشد، مجاز نشمرده است.
ابن ابى الحديد نمونه هايى از حمايت قبيله نسبت به افراد مظلوم را آورده كه نشان مى دهد اين حمايت تا چه حد كارساز بوده است: «از جمله اينكه فرزدق هر زمان مى خواست در مقابل خلفا و امرا شعرى از اشعارش را بخواند حتما نشسته مى خواند. روزى وارد بر خليفه اموى سليمان بن عبدالملك شد و شعرى خواند و پدران خودش را در آن ستود. سليمان، ناراحت شد گفت: اين مدح و ستايش درباره من بود يا خودت؟ فرزدق در جواب گفت: هم براى من و هم براى تو. اين مسئله سبب خشم سليمان شد به او گفت: بسيار خوب برخيز و بقيه اشعار را بخوان و بعد از اين جز در حالت قيام نبايد شعرى بخوانى. فرزدق گفت: نه به خدا قسم. چنين چيزى ممكن نيست مگر اينكه سر من بر تنم نباشد و به زمين افتد. سليمان گفت: واى بر اين احمقِ آلوده مادر. با صراحت با من مخالفت مى كند و فريادش بلند شد. [و قصد سويى درباره فرزدق كرد] ناگهان شنيد سر و صداى زيادى بر در قصر است. سليمان گفت: چه خبر است گفتند: قبيله بنى تميم [قبيله فرزدق] بر در ايستاده اند و مى گويند: هرگز نبايد فرزدق ايستاده شعر بخواند و ما دست به قبضه شمشيرها برديم. سليمان هنگامى كه شرايط را سخت ديد گفت: مانعى ندارد. فرزدق بنشيند و اشعارش را بخواند».(2)،(3)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.