پاسخ اجمالی:
اگر مى بينيم امام علی(ع) چنان بود كه براى هر سؤالى پاسخى آماده داشت، افزون بر امدادهاى الهى و الهامات درونى و هوش و استعداد فوق العاده ی خدادادی ای که داشتند، همراهی ایشان با پيامبر(ص) در ساليان دراز و آموزش همه احکام گذشته و آینده به ایشان و روح پرسشگرى ای که داشتند، منجر به احاطه كامل ایشان بر تمام مسائل گردید.
پاسخ تفصیلی:
امام(عليه السلام) در بخشی از خطبه 210 نهج البلاغه پس از بیان تعدادی از مشكلات مربوط به نقل احاديث به این مشکل می پردازد كه: (چنان نبود كه همه صحابه رسول خدا(صلى الله عليه وآله) از او پرسش كنند و مسائل مختلف را جويا شوند تا آنجا كه عدّه اى دوست مى داشتند مرد عرب يا سؤال كننده اى تازه وارد بيايد و مطلبى از آن حضرت بپرسد تا آنها جواب آن را بشنوند و فرا گيرند)؛ «وَ لَيْسَ كُلُّ أَصْحَابِ رَسُولِ اللّهِ(صلى الله عليه وآله) مَنْ كَانَ يَسْأَلُهُ وَ يَسْتَفْهِمُهُ، حَتَّى إِنْ كانُوا لَيُحِبُّونَ أَنْ يَجِيءَ الاَعْرَابِيُّ وَ الطَّارِيءُ(1)، فَيَسْأَلَهُ حَتَّى يَسْمَعُوا».
ظاهر اين است كه اين عبارت اشاره به گروهى از اصحاب دارد كه زياد اهل تحقيق و جستجوگرى نبودند و ابتكار طرح سؤالات مختلف درباره اصول و فروع دين نداشتند و همين سبب مى شد كه از ناسخ و منسوخ و عام و خاص و محكم و متشابه و مجمل و مبيّن، سؤال نكنند و از مسائل مختلف به طور شفّاف آگاهى نيابند، ولى اگر تازه واردى پيدا مى شد و مسئله جديدى طرح مى كرد و پاسخ شايان توجّهى مى شنيد از آن استقبال مى كردند.
بعضى از شارحان، جمله بالا را چنين تفسير كرده اند كه گروهى از صحابه به لحاظ ابهّت و عظمت پيامبر و يا اينكه سؤالهاى متعدّد شايد حمل بر بى ادبى شود، از طرح سؤال خوددارى مى كردند(2)؛ ولى اين احتمال با جمله هايى كه بعد در مورد على(عليه السلام) آمده است سازگار نيست، زيرا امام(عليه السلام) در ادامه سخن چنين مى فرمايد: (من [اين گونه نبودم، بلكه] هر چه از خاطرم مى گذشت از آن حضرت مى پرسيدم و حفظ مى كردم [به همين دليل چيزى از فروع و اصول اسلام بر من مخفى نماند])؛ «وَ كَانَ لاَ يَمُرُّ بِي مِنْ ذلِكَ شَيْءٌ إِلاَّ سَأَلْتُهُ عَنْهُ وَ حَفِظْتُهُ».
در بعضى از منابع اسلامى از جمله كتاب «كافى» جمله هاى گوياى ديگرى نيز در ذيل اين خطبه آمده، از جمله اينكه امام(عليه السلام) مى فرمايد: «وَ قَدْ كُنْتُ أدْخُلُ عَلى رَسُولِ اللهِ كُلَّ يَوْم دَخْلَةً وَ كُلُّ لَيْلَةِ دَخْلَةً فَيُخلّيني فيها أدُورُ مَعَهُ حَيْثُ دارَ وَ قَدْ عَلِمَ أصْحابُ رَسُولِ اللهِ(صلى الله عليه وآله) أنَّهُ لَمْ يَصْنَعْ ذلِكَ بِأَحَد مِنَ النّاسِ غَيْري... فَما نَزَلَتْ عَلى رَسُولِ اللهِ آيةٌ مِنَ الْقُرآنِ إلاّ أقرأنيها وَ أملاها عَلَىّ فَكَتَبتُها بِخَطّي وَ عَلَّمني تَأويلَها وَ تَفْسيرُها وَ ناسِخَها وَ مَنْسُوخَها وَ مُحْكَمَها وَ مُتَشابَهَها وَ خاصَّها وَ عامَّها وَ دَعا اللهَ أَنْ يُعْطِيَني فَهْمَها وَ حِفْظَها... وَ ما تَرَكَ شَيْئاً عَلَّمَهُ اللهُ مِنْ حَلال وَ لاحَرام وَلا أمْر وَ لانَهْى كانَ أَوْ يَكُونُ وَلا كِتاب مُنْزَل عَلى أَحَد قَبْلَهُ مِنْ طاعَة أَوْ مَعْصِيَة إلاّ عَلَّمَنيهِ وَ حَفِظْتُهُ فَلَمْ أنسِ حَرْفاً واحِداً ثُمَّ وَضَعَ يَدَهُ عَلى صَدْري وَدعا اللهَ لي أنْ يَمْلأَ قَلْبي عِلْماً وَ فَهْماً وَ حِكْماً وَ نُوراً»(3)؛ (من همه روز يك بار بر پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) وارد مى شدم و همچنين هر شب، و به من اجازه مى داد هر جا باشد همراه او باشم و اصحاب رسول خدا(صلى الله عليه وآله) مى دانند كه او اين اجازه را به هيچ كس جز من نمى داد... و لذا هيچ آيه اى از قرآن بر رسول خدا(صلى الله عليه وآله) نازل نشد مگر اينكه بر من قرائت كرد و آن را بر من خواند و من به خط خود آن را نوشتم و تأويل و تفسير و ناسخ و منسوخ و محكم و متشابه و خاص و عام آن را به من آموخت و از خدا خواست كه قدرت فهم و درك و حفظ آن را به من عطا كند... و چيزى از حلال و حرام و امر و نهى مربوط به گذشته و آينده و دستوراتى كه بر انبياى پيشين درباره اطاعت و معصيت نازل شده بود نبود مگر اينكه همه را به من تعليم داد و آن را حفظ كردم و حتى يك حرف آن را فراموش ننمودم. سپس دست خود را بر سينه من نهاد و دعا كرد كه خداوند قلب مرا پر از علم و فهم و دانش و نور كند).(4)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.