پاسخ اجمالی:
نُوّاب خاصه در جهت رفع مشكلات و نيازهای معنوي شيعيان چند اقدام مهم انجام دادند: تلاش در جهت مبارزه با غُلات، از ميان بردن شک و تردیدهای موجود درباره وجود مقدس امام زمان(عج)، انتقال ارتباط مردم با امام(عح) از شكل تماس مستقیم وکلا به سوی ارتباط از طريق نايبان خاص و پنهان نگه داشتن مشخصات امام زمان(عج).
پاسخ تفصیلی:
درباره اقدامات نُوّاب در ارتباط با شیعیان بايد گفت: تمامی کارهای نُوّاب خاص، حتی در امور جزئی جاری، در شعاع رهنمودها و دستورهای امام زمان(علیه السّلام) انجام می گرفت. بنابراین، ما بایستی مرور خود را بر اساس مطالبی که در توقیعات صادره از ناحیه مقدس آمده ارزیابی کنیم؛ گرچه بسیاری از آنها -اگر زمانی هم گردآوری شده- متأسفانه، در حال حاضر در دسترس ما قرار ندارد. اقدامات نُوّاب را در چند جهت می توان مورد بررسی قرار داد:
الف: مبارزه با غُلات
یکی از اساسی ترین محورهای مبارزات فرهنگی و سیاسی آن بزرگواران، مبارزه با انشعابات درونی تشیع و در رأس آنها مسأله غُلات بوده است. در این اواخر، نفوذ غُلات بیشتر شد و با همراهی برخی از فرزندان امامان نظیر جعفر بن علی الهادی با آنها و نیز حمایت برخی از شخصیت های سیاسی شیعه، کار آنها رونق گرفت. از جمله غُلاتی که در این دوره به صحنه آمدند، یکی «محمد بن نصیر» مؤسس «نصیریه» بود که در زمان امام هادی(علیه السّلام) و پس از آن ادعاهای غلوآمیزی از وی بر سر زبان ها افتاد. شیخ «طوسی» می گوید: او در زمان نایب دوم، عقاید غلوّآمیزی نظیر عقاید غُلاتِ پیشین از قبیل اعتقاد به ربوبیت ائمه(علیهم السّلام) و جواز نکاح با محارم را رواج می داد. ابو جعفر او را مورد لعن و نفرین قرار داد و از وی بیزاری جست. پیروان او پس از وی به سه فرقه تقسیم شدند که البته چندان دوامی نیاوردند.(1)
از دیگر کسانی که در ابتدا از فقهای امامیه و از وکلای ائمه(علیهم السّلام) محسوب می شد، «محمد بن علی شلمغانی» بود. وی با وجود سمتی که داشت، به دلایل جاه طلبانه ای به سوی غلوّ کشیده شد و مخصوصاً به نظریه «حلول» تکیه فراوانی کرد. او می کوشید برخی از زیردستان خود را که از خاندان برجسته «بنو بسطام» بودند فریب داده و لعن و طردهای حسین بن روح را درباره خود چنین توجیه کند که چون او اسرار را درک کرده و اکنون به افشای آن می پردازد، به همین دلیل این چنین مورد طرد و لعن قرار می گیرد.(2)
بنا به نقل شیخ «طوسی»، او می پنداشت روح رسول خدا(صلّی اللّه علیه و آله) در کالبد نایب دوم و روح امیر مؤمنان علی بن ابی طالب(علیه السّلام) در بدن نایب سوم و روح فاطمه زهرا(علیها السّلام) در ام کلثوم دختر ابو جعفر نایب دوم حلول کرده است. حسین بن روح این عقیده را کفر و الحاد آشکار دانست و او را فردی نیرنگ باز و حیله گر نامید و عقاید او را مانند عقائد نصارا درباره مسیح و نیز شبیه عقاید حلاج دانست.(3) وی برای بی اعتبار کردن «شلمغانی» تلاش زیادی کرد و در نهایت نیز توقیع امام زمان(علیه السّلام) بر مجاهدت او در این زمینه مهر تأیید نهاد.(4)
در عین حال شگردهای «شلمغانی» برای مدتی توانست برای امامیه مشکلاتی ایجاد کند. بدون تردید او و همکارانش یکی از مهمترین اسباب بدنامی برای شیعیان بودند. غیر از اشخاص معینی که رهبری غُلات را بر عهده داشتند، گاه و بیگاه در میان توده شیعیان نیز عقاید غلو گونه ای بروز می کرد. در روایتی که آن را شیخ «طوسی» نقل کرده در این باره چنین آمده است: «جماعتی از شیعیان بر سر این که آیا خدا توانایی خلق کردن و روزی دادن را به ائمه هدی(علیهم السّلام) اعطا کرده یا نه؟ با هم اختلاف کردند. گروهی آن را مجاز دانسته و گروه دیگر بر بطلان آن حکم کردند. در نهایت به ابو جعفر نایب دوم رجوع کرده و از او خواستند تا توقیعی در این مورد از حضرت ولی عصر برای آنها بیاورد. جواب امام(علیه السّلام) چنین بود: «إِنَ اللَّهَ تَعَالَى هُوَ الَّذِي خَلَقَ الْأَجْسَامَ وَ قَسَّمَ الْأَرْزَاقَ لِأَنَّهُ لَيْسَ بِجِسْمٍ وَ لَا حَالّاً فِي جِسْمٍ لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ وَ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ وَ أَمَّا الْأَئِمَّةُ(عليهم السلام) فَإِنَّهُمْ يَسْأَلُونَ اللَّهَ تَعَالَى فَيَخْلُقُ وَ يَسْأَلُونَهُ فَيَرْزُقُ إِيجَاباً لِمَسْأَلَتِهِمْ وَ إِعْظَاماً لِحَقِّهِم».(5)؛ همه چیزها را خدا آفریده و روزی را او تقسیم می کند؛ زیرا او نه جسم است و نه در جسمی حلول می کند. او را انبازی نیست و همو شنوا و بیناست. اما ائمه هدی(علیهم السّلام) از خدا می خواهند و او به درخواست آنها و برای احترام آنها، خلق می کند و روزی می دهد. بدین ترتیب روشن می شود که بحث و جدل درباره عقاید غلوآمیز در آن زمان به طور جدی مطرح بوده و یکی از وظایف خطیر نُوّاب، حل این مشکلات و مبارزه بی امان با اندیشه های انحرافی غُلات بوده است.
ب: رفع شک و تردیدهای موجود درباره حضرت مهدی(علیه السّلام)
یکی از اقدامات حساس نُوّاب خاصه آن بود که شک و تردیدهای موجود درباره وجود مقدس امام زمان(علیه السّلام) را از میان بردارند. این تلاش ها بیشتر در دوران نایبان اول و دوم انجام شد و پس از آن نیز تا پایان غیبت صغری، مسائلی در این زمینه مطرح می شد. در میان توقیعاتی که هم اکنون از آن حضرت در دست است، تعدادی درباره همین مسأله است. به نقل از شیخ «طوسی»، در میان «ابن ابی غانم قزوینی» و جماعتی از شیعیان بحثی درگرفت؛ او اصرار می ورزید که امام یازدهم فرزندی نداشته است. به ناچار شیعیان نامه ای به ناحیه مقدسه فرستاده و از حضرت بقیة اللّه(علیه السّلام) جواب خواستند تا بدین وسیله به بحث و جدل در این باره فیصله داده شود. در جواب، نامه ای به خط آن حضرت صادر شد که در آن ضمن مروری بر اصل مسأله امامت و ولایت و اشاره به ائمه پیشین، چنین آمده بود: «گمان می برید که خدا پس از امام یازدهم دینش را باطل ساخته و رابطه میان خود و مردم را قطع کرده است؟ نه، چنین نیست و تا قیام قیامت نیز چنین نخواهد بود». به دنبال آن درباره ضرورت غیبت و لزوم مخفی ماندن آن حضرت از چشم ستمکاران مطالبی در توقیع مزبور عنوان شده است.(6)
روایت دیگری، از توقیع نسبتاً مفصلی حکایت دارد که پس از ادعای جانشینی امام عسکری(علیه السّلام) از طرف برادرش جعفر از ناحیه مقدسه صادر شد و در آن نیز ضمن مروری بر مسأله امامت ائمه هدی(علیهم السّلام) و علم و عصمت آنان و اشاره به ناآگاهی جعفر از حلال و حرام و عدم تشخیص حق از باطل و محکم از متشابه، سؤال شده است که وی در چنین شرایطی چگونه مدعی امامت شده است؟(7) همچنین تردید «محمد بن ابراهیم بن مهزیار» در این زمینه که پدرش از وکلای امام یازدهم بود، پس از دریافت نامه ای از امام زمان(علیه السّلام) برطرف شد.(8)
در این زمینه روایات دیگری نیز وارد شده است.(9) از جمله روایتی است حاوی توقیعی که حضرت مهدی(علیه السّلام) در آن، ضمن اثبات وجود مقدس خود در برابر شکّاکان، به پاره ای مسائل فقهی پاسخ داده است.(10) چنانکه پیشتر اشاره کردیم، نُوّاب خاص با این که بر اثبات وجود امام دوازدهم اصرار داشتند، از شیعیان می خواستند که درباره شناخت مشخصات آن حضرت اصرار نورزند و این رویّه، به دلیل حفظ امنیّت امام(علیه السّلام) اتخاذ شده بود.
ج: سازماندهی وکلا
سیاست تعیین وکیل به منظور اداره امور نواحی مختلف و ایجاد رابطه میان شیعیان و امامان، حداقل از زمان امام کاظم(علیه السّلام) به این سو معمول بود. پس از آغاز غیبت، تماس مستقیم وکلا با امام قطع شد و به جای آن، محور ارتباط، نایب خاصی شد که آن حضرت تعیین فرموده بود. مناطق شیعه نشین تا حدّی مشخص بود و بنا به ضرورت، در هر منطقه وکیلی تعیین می شد؛ چنان که گاهی تعدادی از آنها که در مناطق کوچکتری انجام وظیفه می کردند، تحت سرپرستی وکیل دیگری قرار می گرفتند که پیش از غیبت از طرف امام وقت و در زمان غیبت به وسیله نایب خاص برای آنان تعیین می شد. این وکلا اموالی را که بابت وجوه شرعی از مردم می گرفتند به طرق گوناگون پیش نایب خاص در «بغداد» می فرستادند و آنها نیز وجوه رسیده را طبق دستور حضرت ولی عصر(علیه السّلام) در موارد معین مصرف می کردند.
در مواردی امکان داشت برخی از وکلا برای یک بار به ملاقات امام زمان(علیه السّلام) شرفیاب شوند، چنانکه «محمد بن احمد قطّان»، از وکلای ابو جعفر نایب دوم، به ملاقات آن حضرت نائل شد.(11) ولی این ملاقات های بسیار نادر، به هیچ وجه به معنای ارتباط مستقیم آنان با امام(علیه السّلام) نبود؛ بلکه معمولاً با اشراف نایب خاص انجام می گرفت. به روایت «احمد بن متیل قمی»، ابو جعفر ده وکیل در بغداد داشت که نزدیکترین آنها به وی، «حسین بن روح» بود که بعدها به عنوان نایب سوم از جانب حضرت ولی عصر(علیه السّلام) تعیین شد.(12)
از دیگر نزدیکان وی «جعفر بن احمد بن متیل» بود. بسیاری از بزرگان شیعه بر این باور بودند که وی به جانشینی ابو جعفر تعیین خواهد شد.
روایتی حاکی از این است که مردم در برابر اموالی که به وکلا می دادند، قبوضی از آنان دریافت می کردند؛ ولی از نایب خاص هرگز قبض و سندی مطالبه نمی شد. بنابراین وقتی که ابو جعفر نیابت خاص «حسین بن روح» را اعلام کرد، دستور داد تا از وی درخواست قبض نشود.(13) وکلایی در «اهواز»، «سامرا»، «مصر»، «حجاز»، «یمن» و نیز در مناطقی از ایران مانند «خراسان»، «ری»، «قم» و ... بودند که اخبار آنها به طور جسته و گریخته درباره مسائل و موضوعات دیگری در کتاب «الغیبه» طوسی و «کمال الدین» صدوق آمده است.
د: مخفی نگاه داشتن امام زمان(علیه السّلام)
از روایتی چنین برمی آید که امام در «عراق»، «مکه» و «مدینه» بوده و به نحوی زندگی می کرده که نایب خاص می توانسته با وی ملاقات کند. چنان که گاهی از میان اصحاب نیز کسانی می توانستند به حضور آن حضرت شرفیاب شوند؛ چنانکه درباره «محمد بن احمد قطّان» گذشت. همچنین زمانی که «ابو طاهر محمد بن علی بن بلال» در نیابت «ابو جعفر عمری» دچار تردید شد، ابو جعفر او را به حضور امام(عليه السلام) برد تا خود از زبان آن حضرت نیابت او را بشنود و آنگاه در یک گردهمایی عمومی از وی اعتراف گرفت که حضرت قائم(عجل الله تعالی فرجه الشریف) دستور فرموده شیعیان وجوه خود را به ابو جعفر تحویل دهند.(14)
با تمام این احوال، پنهان نگاه داشتن امام(علیه السّلام) و مشخصات وی، یکی از وظایف اساسی نُوّاب خاصّ بوده است. هنگامی که «حسین بن روح نوبختی» افتخار نیابت امام(علیه السّلام) را پیدا کرد، یکی از بزرگان امامیه به نام «ابو سهل اسماعیل بن علی نوبختی» در «بغداد» سکونت داشت و از مقام والایی برخوردار بود. پس از تعیین ابن روح به نیابت خاصّ شخصی از ابو سهل، حکمت انتخاب «حسین بن روح» را -و نه انتخاب ابو سهل را- جویا شد. ابو سهل در پاسخ گفت: کسانی که او را به این مقام برگزیده اند، از ما بیناترند؛ زیرا کار من مناظره با خصم و بحث و گفتگو با آنان است. اگر من مکان امام غایب را چنان که ابو القاسم می داند، می دانستم، شاید در تنگنای بحث و جدل او را به خصم نشان می دادم؛ در صورتی که اگر ابو القاسم امام را زیر دامن خود پنهان داشته باشد، هرگز او را به کسی نشان نمی دهد، حتی اگر با قیچی قطعه قطعه اش کنند.(15)،(16)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.