پاسخ اجمالی:
درباره موقعيت اجتماعی امام حسن عسكری(ع)، می توان به سخن «احمد بن عبیدالله بن خاقان» از دشمنان آل محمد و مردم «قم» توجه كرد كه گفته: «من کسی از علویان را چون حسن بن علی(ع) در سامرا ندیده و نشنیده بودم که چنین وقار و عظمتی داشته باشد و پیش سلطان و بنی هاشم محترم باشد و بر افراد مسن، امراء و وزراء و ... برتری داده شود. وقتي احترام بسيار ويژه پدرم را نسبت به او ديدم، نامش را پرسيدم. پدرم گفت: او ابن الرضا، امام رافضیان است. اگر روزی خلافت از بنی عباس خارج شود، در بين بنی هاشم، تنها او شایسته خلافت است».
پاسخ تفصیلی:
امام حسن عسکری(علیه السّلام) اگر چه بسیار جوان بود؛ ولی به دلیل موقعیت بلند علمی و اخلاقی، به ویژه رهبری شیعیان و اعتقاد بی شائبه آنان به امام و احترام بی چون و چرای مردم از وی، شهرت فراوانی پیدا کرده بود. همچنين به دلیل آن که مورد توجه عام و خاص بود، حاکمیت عباسی جز در مواردی چند، در ظاهر رفتار احترام آمیزی از خود نسبت به آن حضرت نشان می داد.
روایتی طولانی که در بسیاری از منابع نقل شده، حاکی از اهمیّت و عظمت موقعیت روزافزون امام حسن عسكری(عليه السلام) در «سامرا» می باشد. اینک به خاطر اهمیت این روایت به ذکر قسمت هایی از آن می پردازیم: «سعد بن عبدالله اشعری از علمای معروف شیعه که احتمالاً به ملاقات امام عسکری(علیه السّلام) نیز شرفیاب شده(1)، می گوید:
«در شعبان سال 278 - هیجده سال پس از رحلت امام(علیه السّلام) -در مجلس احمد بن عبیدالله بن خاقان(2)- که آن روزها مسئولیت خراج قم را بر عهده داشت و به آل محمد و مردم قم نیز عداوت می ورزید -نشسته بودیم، سخن از طالبیون ساکن سامرا و مذهب و موقعیت آنان در پیش حاکم به میان آمد، احمد گفت: من کسی از علویان را چون حسن بن علی عسکری(علیهما السّلام) در سامرا ندیده و نشنیده بودم که این چنین به وقار و عفاف و زیرکی و بزرگ منشی در میان اهل بیت خود شناخته شده و پیش سلطان و بنی هاشم محترم باشد، چنان که او را بر افراد مسن و حتی امراء و وزراء و منشیان نیز برتری می دادند. روزی من بالای سر پدرم ایستاده بودم؛ آن روز پدرم برای دیدار با مردم نشسته بود. یکی از حاجبان وارد شد و گفت: ابن الرضا در بیرون در ایستاده است. پدرم با صدای بلندی گفت: او را اجازه ورود بدهید و آن حضرت وارد شد ... وقتی پدرم او را دید چند قدم به سوی او رفت، کاری که ندیده بودم با کسی حتی امرا و ولات عهد انجام بدهد. وقتی به او نزدیک شد، دست به گردنش انداخت و صورت و پیشانی او را بوسید. آنگاه دستش را گرفت و در جای خود نشاند. پدرم خود روبروی او نشست و با وی به گفتگو پرداخت. در سخنان خود، او را با کنیه - که حاکی از احترام او بود - مورد خطاب قرار می داد و مرتب می گفت: پدر و مادرم فدایت ...
شب هنگام نزد پدرم رفتم ... و از وی پرسیدم: پدر! آن شخص که امروز آن همه اجلال و احترامش نمودی، چه کسی بود که حتی پدر و مادرت را فدای او می کردی؟ گفت: او ابن الرضا، امام رافضیان بود؛ آنگاه ساکت شد. چند لحظه بعد سکوتش را شکست و ادامه داد: فرزندم اگر روزی خلافت از دست بنی عباس بیرون رود، در میان بنی هاشم، جز او کسی شایستگی تصدی آن را ندارد. او به خاطر فضل، صیانت نفس، زهد، عبادت و اخلاق نیکو سزاوار مقام خلافت است. اگر پدر او را دیده بودی مردی بود بزرگوار، عاقل، نیکوکار و فاضل. با شنیدن این سخنان آتش خشم سر تا سر وجودم را فرا گرفت. در عین حال حس کنجکاویم برای شناختن او برانگیخته شد. از هر کس از بنی هاشم، منشیان، قضات، فقها، حتی مردم عادی که دربارهاش سؤال می کردم او را در نزد آنان در نهایت جلالت و بزرگواری و مقدم بر سایر افراد اهل بیت می یافتم. همه می گفتند: او امام رافضیان است. از آن پس اهمیت وی پیش من رو به فزونی گذاشت؛ زیرا دوست و دشمن او را به نیکی می ستودند».(3)
این روایت با توجه به راوی آن که خود یکی از معاندان سرسخت اهل بیت بوده، موقعیت اخلاقی و اجتماعی امام(عليه السلام) را در میان عامه مردم و حتی خواص نشان می دهد.
همچنین خادم امام عسکری(علیه السّلام) می گوید: روزهایی که امام به مقر خلافت می رفت، شور و شعف عجیبی در مردم پیدا می شد. خیابان های مسیر آن حضرت از جمعیتی که سوار بر مرکب های خود بودند، پر می شد. وقتی امام تشریف می آوردند، هیاهو یک باره خاموش می گشت. آن حضرت از میان جمعیت گذشته و وارد مجلس می شد.(4) طبیعی است که باید بیشترین این افراد از شیعیانی باشند که از مناطق دور و نزدیک برای دیدن امام به سامرا می آمدند؛ هر چند ارادت سایر مردم نسبت به فرزندان رسول خدا(صلی الله عليه و آله) نیز آنها را برای دیدن امام(عليه السلام) تهییج کرده و سبب فزونی جمعیت می شد.(5)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.