پاسخ اجمالی:
امام علي(ع) درباره توطئه هاي ابوسفيان و اطرافيانش بر ضد مسلمانان مي فرمايد: «آنها انواع غم و اندوه را به جان ما ريختند و هرچه مى توانستند درباره ما بدى كردند و ما را از زندگى خوش و راحت بازداشتند و با ترس و وحشت قرين ساختند و ما را مجبور كردند كه به كوهى سنگلاخ و صعب العبور پناه بريم و آتش جنگ را بر ضد ما افروختند». آزارهايى كه در مكّه بر پيغمبر(ص) و يارانش رساندند، آنها را مسخره و سنگباران نمودند، يارانش را شكنجه كردند و سه سال در محاصره اقتصادي قرار دادند. عهدنامه معروفي را نوشتند كه هيچ كس با مسلمانان رفت و آمد نكند، نه چيزى به آنان بفروشند نه بخرند، نه از آنها زن بگيرند نه زن بدهند.
پاسخ تفصیلی:
نامه 9 «نهج البلاغه» پاسخى است به نامه زشت و جسورانه معاويه به حضرت علی(علیه السلام) كه مشتمل بر انبوهى از اهانت ها و شيطنت ها بوده است، نگاه نامه بيشتر به پاسخ سخنان شيطنت آميز معاويه معطوف است. از آنجا كه معاويه در ابتداى نامه خود دم از اسلام و عظمت پيغمبر اكرم(صلی الله علیه وآله) و ياران و انصار او زده و سعى كرده است موقعيّت خلفاى سه گانه را بيش از حد بالا ببرد و از طرفى گويا فراموش كرده است كه فرزند ابوسفيان، دشمن شماره يك اسلام است كه آتش جنگ هاى مهم ضد اسلام را برافروخت.
امام(عليه السلام) در اين بخش از نامه چنين مى فرمايد: (قبيله ما [قريش] خواستند پيامبرمان را به قتل برسانند [كه در رأس آنها ابوسفيان پدر معاويه بود] و ما را ريشه كن كنند، آنها انواع غم و اندوه را به جان ما ريختند و هرچه مى توانستند درباره ما بدى كردند و ما را از زندگى خوش و راحت بازداشتند و با ترس و وحشت قرين ساختند و ما را مجبور كردند كه به كوهى سنگلاخ و صعب العبور پناه بريم و آتش جنگ را بر ضد ما افروختند)؛ «فَأَرَادَ قَوْمُنَا قَتْلَ نَبِيِّنَا، وَ اجْتِيَاحَ(1) أَصْلِنَا، وَ هَمُّوا بِنَا الْهُمُومَ(2) وَ فَعَلُوا بِنَا الْأَفَاعِيلَ(3)، مَنَعُونَا الْعَذْبَ(4)، وَ أَحْلَسُونَا(5) الْخَوْفَ، وَ اضْطَرُّونَا إِلَى جَبَلٍ وَعْرٍ(6)، وَ أَوْقَدُوا(7) لَنَا نَارَ الْحَرْبِ». اين چند جمله اشاره به بخش عظيمى از تاريخ اسلام و رفتار دشمنان مخصوصاً قبيله قريش است كه به اصطلاح قبيله پيغمبر(صلی الله علیه وآله) بود. آزارهايى كه در مكّه بر پيغمبر(صلی الله علیه وآله) و يارانش رساندند، مسخره كردند، سنگباران نمودند، يارانش را شكنجه كردند و سرانجام كه از پيشرفت اسلام در قبايل اطراف مكّه به وحشت افتادند، تصميم جدى گرفتند كه مسلمانان را كه گروه اندكى بودند در محاصره اجتماعى و اقتصادى قرار دهند، آن عهدنامه معروف را نوشتند كه هيچ كس با مسلمانان رفت و آمد نكند، نه چيزى به آنان بفروشند نه بخرند، نه از آنها زن بگيرند نه زن بدهند. پاى اين عهدنامه را امضا كردند و براى تأكيد در داخل خانه كعبه آويزان نمودند.
مسلمانان به ناچار به شعب ابى طالب(8) كه درّه اى سنگلاخ بود پناه بردند و سه سال در محروميّت شديد، سخت ترين زندگى را داشتند؛ در آن حد كه صداى كودكان گرسنه آنها در بيرون شعب مخصوصاً در شبها كه محيط خاموش بود به خوبى شنيده مى شد و سرانجام هنگامى كه پيغمبر اكرم(صلی الله علیه وآله) به وسيله ابوطالب به آنها خبر داد كه تمام عهدنامه جز نام «الله» را موريانه خورده از مشاهده آن در وحشت فرو رفتند و گروهى طرفدار آزادى مسلمانان شدند و اين محاصره شكسته شد.
جمله «وَ أَوْقَدُوا لَنَا نَارَ الْحَرْبِ» اشاره به زندگى مسلمانان در مدينه است كه جنگ هاى متعدّدى از سوى كفار قريش كه باز در رأس آنها ابوسفيان پدر معاويه بود، تحميل شد جنگ هايى كه فداكارترين فرد در حمايت از پيغمبر(صلی الله علیه وآله) و اسلام در آنها حضرت علي(عليه السلام) بود؛ جنگ بدر، اُحُد، احزاب و مانند آن و خاندان معاويه در روشن ساختن آتش اين جنگ ها بزرگ ترين سهم را داشتند. با اين حال او دم از عظمت اسلام و پيغمبر اكرم(صلی الله علیه وآله) و ياران و انصار او مى زند و آنها را مى ستايد و حضرت علي(عليه السلام) را به عنوان كسى كه بر حسد بود معرفى مى كند.
امام(عليه السلام) در ادامه اين سخن براى ابطال ادعاى واهى معاويه - كه خود را در نامه اش مدافع اسلام و مدافع مدافعان اسلام قلمداد كرده - دست او را گرفته به گذشته تاريخ اسلام بر مى گرداند و مى فرمايد: ([هنگامى كه دشمنان اسلام با تمام قوا بر ضد ما بپا خاستند] خداوند اراده نمود كه به وسيله ما از شريعتش دفاع كند و با دفاعِ ما شرّ آنها را از حريم اسلام باز دارد [در اين هنگام جمعيّت ما بنى هاشم به دو گروه تقسيم شده بودند: گروهى ايمان آورده و گروهى هنوز به صف مؤمنان نپيوسته بودند و همه از اسلام دفاع مى كردند؛ اما] مؤمنان ما با اين كار خواستار ثواب و اجر الهى بودند و كافران ما [كه هنوز اسلام را نپذيرفته بودند] به خاطر دفاع از اصل و ريشه خود و خويشاوندى از پيغمبر اكرم(صلی الله علیه وآله) دفاع مى كردند)؛ «فَعَزَمَ اللهُ لَنَا عَلَى الذَّبِّ(9) عَنْ حَوْزَتِهِ، وَ الرَّمْيِ مِنْ وَرَاءِ حُرْمَتِهِ مُؤْمِنُنَا يَبْغِي بِذَلِكَ الْأَجْرَ، وَ كَافِرُنَا يُحَامِي عَنِ الْأَصْلِ».
جمله «وَ الرَّمْيِ مِنْ وَرَاءِ حُرْمَتِهِ» كنايه از حفظ حريم اسلام و پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) است؛ زيرا تيراندازان در پشت سنگرها قرار مى گيرند تا به دفاع از لشكر و حفظ آنها بكوشند. به گفته مرحوم علّامه مجلسى، واژه وراء در اينجا ممكن است به معناى جلو و پيشاپيش باشد (؛ زيرا وراء گاه به اين معنا آمده) و ممكن است به معناى پشت سر باشد، همان گونه كه تيراندازان بر حسب ضرورت هاى ميدانِ جنگ، گاهى در پيشاپيش لشكر قرار مى گرفتند و گاهى در پشت سر به دفاع برمى خاستند.
جمله «وَ كَافِرُنَا يُحَامِي عَنِ الْأَصْلِ» به عقيده جمعى از مفسّران «نهج البلاغه» اشاره به شخصيت هايى همچون عباس، ابوطالب، حمزه و امثال آنهاست كه حتى قبل از آن كه اسلام بياورند، مدافع اسلام و پيغمبر اكرم(صلی الله علیه وآله) به خاطر وفادارى به اصول عواطف خويشاوندى بودند.
جالب توجّه اينكه به گفته بعضى از محققان، هنگامى كه عده اى از مسلمانان در شِعب ابى طالب در محاصره دشمن بودند، افرادى مانند عباس، عقيل بن ابى طالب و برادرش طالب بن ابى طالب و نوفل بن حارث بن عبدالمطّلب و پسرش حارث و برادرش ابوسفيان بن حارث بن عبدالمطّلب (او غير از ابوسفيان بن حرب است) با مسلمانان در شعب به سر مى بردند؛ در حالى كه هنوز اسلام را نپذيرفته بودند.(10) البتّه بعضى معتقدند كه ابوطالب و حمزه مدتها قبل از اظهار اسلام، مسلمان شده بودند و اسلام خود را به دلايلى پنهان مى داشتند.
اينها همه در حالى بود كه خاندان معاويه، ابوسفيان و دار و دسته اش در تمام صحنه ها بر ضد مسلمانان آشكارا و پنهان توطئه مى كردند و معاويه گويا همه اين مسائل مسلّم تاريخى را در نامه خود به فراموشى سپرده و دم از حمايتِ از اسلام و حاميان آن مى زند و افرادى را كه از اين صحنه ها غايب بودند به عنوان مدافعان صف اوّل مى شمرد.
لذا امام(عليه السلام) مى افزايد: (اما ساير افراد قريش [غير از خاندان ما] كه اسلام آوردند از اين ناراحتى ها بر كنار بودند يا به اين عنوان كه با قبايلى پيمان ترك مخاصمه داشتند [و نمى خواستند با آنها بجنگند] و يا عشيره آنها [كه ايمان نياورده بودند] از آنها حمايت مى كردند از اين رو جان آنها در امان بود)؛ «وَ مَنْ أَسْلَمَ مِنْ قُرَيْشٍ خِلْوٌ(11)مِمَّا نَحْنُ فِيهِ بِحِلْفٍ يَمْنَعُهُ، أَوْ عَشِيرَةٍ تَقُومُ دُونَهُ، فَهُوَ مِنَ الْقَتْلِ بِمَكَانِ أَمْن.
به اين ترتيب امام(عليه السلام) به اين نكته مهم اشاره مى فرمايد كه حاميان اصلى اسلام، بنى هاشم بودند آنها كه ايمان آوردند، با جان و دل از اسلام و پيامبر(صلى الله عليه وآله) دفاع مى كردند و آنها كه اسلام نياورده بودند چون براى پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) عظمت و احترام قائل بودند از او دفاع مى كردند؛ اما ديگران از قريش از جمله خلفاى سه گانه - كه معاويه در نامه اش بر خدمات و فداكارى هاى آنها تكيه كرده - هرگز در اين صف قرار نداشتند.
البتّه چنان نبود كه معاويه از تاريخ اسلام بى خبر باشد؛ بلكه براى توجيه افكارش خود را به بى خبرى مى زد.(12)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.