پاسخ اجمالی:
بنی عباس برای مقابله با نفوذ علويان علاوه بر سرکوبی آنان، با تبلیغات زهرآگین شخصیّت علمی علویان را نزد مردم نشانه گرفته بودند. عباسيان تبليغ می كردند كه علويان سایر مردم را عبد و برده خود می دانند. امام رضا(ع) در پاسخ به اين شبهه به «ابا صلت» فرمودند: «اگر همه مردم برده ما بودند، پس آنها را به چه کسی می فروخیيم؟». از سویی جعل حدیث و نسبت دادن آن به ائمه(ع) و روايات غلوآميز باعث تخریب شخصیّت آنان در بین مردم و تكفير شیعیان می شد. طبیعی است که این گونه شایعات بی اساس، عدّه ای از مردم ساده لوح را به دوری از علويان وا می داشت.
پاسخ تفصیلی:
از مهمترین مشکلات عبّاسیان در دوران خلافت شان، شورش هایی بود که توسط علویان علیه آنها برپا می شد. رهبری این شورش ها را اوائل «زیدیه» عهده دار بودند. اندکی بعد «اسماعیلیان» هم به آنها پیوستند. با گذشت دوران «سفّاح» که حتّی آن دوره نیز شامل یک قیام شیعی به نام علویان - قیام شریک بن شیخ المهر - در «خراسان» بود، در زمان منصور، مهدی، هادی، هارون و ... به طور مرتب و هر چند گاه، شورش هایی بر ضد خلافت عبّاسیان برپا می شد. از این رو بیشتر خلفای عبّاسی در سرکوبی علویان، بی رحمانه ترین رفتارها را در پیش می گرفتند. شعله های این شورش ها طی قرون متوالی هر چند وقت یک بار از گوشه ای از کشور پهناور اسلامی سر به آسمان برمی داشت. چنانکه این مسأله در قرن سوم و چهارم به صورت یک مشکل جدی مطرح بود. حتی در واپسین روزهای حکومت بنی عباس، هنوز برخی از سلاطین همچون محمّد خوارزمشاه می کوشیدند به بهانه این که خلافت اسلامی از آن علویان است از اطاعت خلفای عبّاسی سرپیچی نمایند.
ورای این سرکوبی ها که داستان آن را در کتب تاریخ، به ویژه کتاب مهم «مقاتل الطالبیین» می توان یافت، عباسیان به منظور طرد علویان از جامعه به شیوه های دیگری نیز متوسّل می شدند که از مهم ترین آنها تبلیغات زهرآگین آنان در شکل های مختلف به هدف بی اعتبار کردن شخصیّت علمی علویان نزد مردم بود. خدشه وارد ساختن به تصورات مردم درباره عظمت خاندان رسالت، تنها هدف مهمی بود که از طرق مختلف توسط عباسیان دنبال می شد و در هر زمان، متناسب با شرایط و اوضاع و احوال آن زمان به تبلیغات خود شکل می دادند.
1- شایعه سازی:
یکی از شیوه های تبلیغاتی عبّاسیان بر ضد علویان -که احتمالا مروج اصلی آن هارون الرشید بود و یا در دوران او شایع کردند- این بود که می گفتند: علویان آنچنان حقی برای خود قائلند که سایر مردم را «عبید» و برده خود می دانند. آنها این مفهوم را از روایاتی که درباره برتری اهل بیت(علیهم السّلام) یا مفهوم امامت و برتری و برگزیدگی(اصطفاء) از خود پیامبر و ائمه شیعه نقل شده است، گرفته و در تبلیغات خود از آن سوء استفاده می کردند؛ در حالی که در این گونه روایات، تنها اطاعت بی چون و چرای مردم از امام خاطر نشان شده و این مفهومی است غیر از آنچه بنی عباس در این باره عنوان می کردند؛ زیرا بنی عباس در تبلیغات خود به مردم می گفتند: علویان شما را برده خود دانسته و بدین ترتیب شما را مورد تحقیر قرار می دهند! طبیعی است که این گونه شایعات بی اساس، عدّهای از مردم ساده لوح را به دوری از علویان وا می داشت.
دو شاهد تاریخی بر این مطلب می توآن آورد.
1. حادثه ای که میان «محمّد بن ادریس شافعی» و هارون الرشید پیش آمد. «شافعی» از کسانی بود که نسبت به اهل بیت(علیهم السّلام) اظهار علاقه کرده و ارادت نشان می داد و اشعاری نیز در این باره سرود.(1)
وقتی شافعی به «یمن» رفت، مدت یک سال در آن دیار اقامت گزید. در این وقت به هارون خبر دادند که شافعی به همراه یکی از علویان در صدد قیام علیه تو بر آمده است. هارون از شنیدن این خبر خشمگین شد و دستور توقیف شافعی و اعزام او را به پایتخت صادر کرد. او را همراه با برخی از اصحابش در پایتخت حاضر کردند. این خبر به «محمّد بن حسن شیبانی» فقیه «حنفی» که در خدمت هارون بود رسید و او برای آن که این حرکت بر دسیسه چینی او نسبت به شافعی حمل نشود، از هارون خواست تا از او بگذرد؛ ولی هارون این درخواست را رد کرد. وقتی شافعی در برابر هارون قرار گرفت موضوع قیام را تکذیب کرده، افزود:«أ و لیس فی النّاس علویّ الّا و یظنّ انّ النّاس له عبید فکیف اخرج رجلا یرید أن یجعلنی عبدا»(2)؛ (آیا چنین نیست که علویان مردم را برده خود می دانند، در این صورت چگونه من مردی از آنها را بر جنگ علیه تو عَلَم کنم که خود مرا در صورت پیروزی برده خود خواهد کرد؟) هارون از این سخن خشنود شده و او را خلعت علما پوشانید. ممکن است شافعی از روی «تقیه» چنین مطلبی را اظهار کرده باشد؛ اما به هر روی چنین به دست می آید که روزگاری این شایعه در جامعه رواج داشته که کسی جز عباسیان نمیتوانستند آن را ساخته و پرداخته باشند.
2. شاهد دیگر، روایتی است که بسیاری از مصادر آن را نقل کرده اند. مرحوم «کلینی» آورده که «محمّد بن زید طبری» گفت: من بالای سر امام رضا(علیه السّلام) ایستاده بودم در حالی که گروهی از بنی هاشم نیز در کنار او بودند. از جمله آنها «اسحاق بن حسین عباسی» بود که امام رو به او کرده و فرمود: «يَا إِسْحَاقُ بَلَغَنِي أَنَ النَّاسَ يَقُولُونَ إِنَّا نَزْعُمُ أَنَ النَّاسَ عَبِيدٌ لَنَا لَا وَ قَرَابَتِي مِنْ رَسُولِ اللَّهِ(صلّی اللّه علیه و آله) مَا قُلْتُهُ وَ لَا سَمِعْتُهُ مِنْ آبَائِي قَالَهُ وَ لَا بَلَغَنِي عَنْ أَحَدٍ مِنْ آبَائِي قَالَهُ وَ لَكِنِّي أَقُولُ النَّاسُ عَبِيدٌ لَنَا فِي الطَّاعَةِ مَوَالٍ لَنَا فِي الدِّينِ فَلْيُبَلِّغِ الشَّاهِدُ الْغَائِبَ»(3)؛ (ای اسحاق! به من خبر رسیده که مردم می گویند: ما آنها را بردگان خود می پنداریم، نه، قسم به قرابتی که با رسول خدا(صلّی اللّه علیه و آله) دارم، نه من خود چیزی گفته ام و نه از یکی از اجدادم شنیده ام که چنین بگوید و نه از یکی از پدرانم به من چنین روایتی رسیده؛ ولی من می گویم: مردم در این که اطاعت ما بر آنها واجب است فرمانبردار ما و از نظر دینی موالیان و دوستان ما هستند. این مطلب را حاضران به غایبان برسانند).
در روایت دیگری از ابو صلت آمده که به امام(عليه السلام) عرض کردم: «مردم چیزهایی از شما نقل می کنند. امام(عليه السلام) فرمود: چه چیزی از ما نقل می کنند؟ گفتم: می گویند: شما ادعا دارید که مردم بردگان شما هستند، امام(عليه السلام) فرمود: ای پروردگاری که آسمان ها و زمین را گستردی و دانای پنهان و آشکاری، تو شاهدی که من چنین نگفته ام، از پدران خود نیز هرگز نشنیده ام چنین بگویند، تو آگاهی از ستم هایی که از این مردم به ما روا داشته می شود که این هم یکی از آنها است. پس از آن امام(علیه السّلام) رو به من کرد و فرمود: اگر چنانکه از ما حکایت می کنند ما همه مردم را بردگان خود می دانیم، پس به چه کسی آنها را می فروشیم؟ گفتم: راست می فرمایید ای فرزند رسول خدا(علیه السّلام). سپس امام(عليه السلام) به فرق میان ولایت و برده دانستن مردم پرداخته و فرمود: ای عبد السلام! آیا تو منکر ولایتی هستی که خدا به ما عطا فرموده؟ گفتم: نه به خدا پناه می برم، من ولایت شما را قبول دارم».(4)
این دو روایت به خوبی نشان می دهد که بنی عباس چگونه با گرفتن سوژه ای از یک مسأله حق (ولایت)، کوشیده اند مردم را از ائمه(علیهم السّلام) دور نگاه دارند.
2- جعل حدیث:
جعل حدیثو نسبت دادن آن به ائمه اهل بیت(علیهم السّلام) به منظور تخریب شخصیّت آنها در میان مردم نیز نوع دیگری از تبلیغات بود که غیر عبّاسیان هم در آن نقش فعالی داشتند. امام رضا(علیه السّلام) پرده از روی این سیاست خطرناک نیز برداشت و در روایاتی که از آن حضرت آمده، فرمود: «مخالفان ما احادیثی درباره فضائل ما از پیش خود ساخته و به ما نسبت می دهند که از این کار نظر خاصی دارند» و این احادیث بر سه دسته تقسیم میشود:
الف: روایات غلوآمیز که ما را بالاتر از آنچه هستیم نشان می دهد.
ب: روایات تقصیر که ما را پایین تر از آنچه هستیم نشان می دهد.
ج: روایاتی که در آن به عیوب دشمنان ما تصریح شده است.
مردم وقتی روایات غلوآمیز را می بینند، شیعیان ما را تکفیر کرده و عقیده به ربوبیّت ما را بدانها نسبت می دهند و وقتی روایات دسته دوم را می بینند، به ما در حد همان ها اعتقاد پیدا می کنند و وقتی عیوب دشمنان ما را می شنوند به ما همان نسبت ها را می دهند.(5)
روایت فوق نشان می دهد که چگونه سعی می شده تا موقعیت علویان در میان مردمی که دوستدار آنها بودند، تخریب شود.(6)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.