پاسخ اجمالی:
به دستور مأمون، امام رضا(ع) به خراسان آورده شد تا ولایتعهدي مأمون را بپذيرد. با شهادت امام کاظم(ع)، برخی نمايندگان امام هفتم(ع) به اموال زيادي كه نزدشان بود طمع کرده و منکر شهادت امام كاظم(ع) شده و ادّعای زنده بودن امام(ع) را داشتند. آنان با طرح موضوع «مهدویت» امام کاظم(ع)، جانشینی امام رضا(ع) را رد كردند. اما پرورش شمار زيادی از شيعيان توسط امام باقر(ع) تا امام کاظم(ع) كه اسطوانه هایی در فقه و کلام شیعی بودند، سبب شد جلوی رسوخ انحرافات در مذهب شیعه گرفته شود.
پاسخ تفصیلی:
امام رضا(علیه السّلام) بنا به قول بسیاری از مورّخان، در سال 148(1) و به اندکی از آنان، از جمله شیخ «صدوق»(2) در سال 153 در 11 ذیقعده (یا ذی حجه و یا ربیع الاول) چشم به جهان گشوده است. در تاریخ وفات آن امام اختلاف نظر فراوانی وجود دارد. برخی سال 202 و برخی سال 203(3) را سال رحلت دانسته اند. از نظر ماه نیز مرحوم «کلینی»(4) و شیخ «مفید»(5) ماه صفر را بدون تعیین روز یاد کرده اند. «نوبختی» آخرین روز ماه صفر را روز رحلت دانسته(6) و برخی دیگر هفدهم یا بیست و سوم آن ماه و آخر ذی حجه را روز وفات دانسته اند.(7) به نظر می رسد که در عرف شیعه، سخن «نوبختی» پذیرفته شده است.
مادر آن حضرت «خیزران» نامیده میشد. بعضی گفتهاند که ایشان ام ولد و از اهالی «نوبه» بوده و اروی نام داشته و لقبش «شقراء» بوده است. برخی گفته اند اسم او «نجمه» و کنیهاش «امّ البنین» بود و برخی نام آن بانو را «تکتم» دانسته اند.(8) نقش انگشتری آن حضرت: «ما شاء الله و لا حول و لا قوّة الّا بالله» بوده است.(9) امام رضا(علیه السّلام) تا سال 201 در «مدینه» بودند. در رمضان آن سال وارد مرو شده و -همانگونه که گذشت- در ماه صفر سال 203 به شهادت رسیدند.
حوادث سیاسی مربوط به امام(علیه السّلام)، بیشتر از دوران ولایتعهدی آن حضرت است و از پیش از آن، موارد بسیار اندکی درباره برخوردهای سیاسی ایشان به دست رسیده است که یک نمونه از آنها درباره حمله جلودی، یکی از فرماندهان «هارون الرشید» برای سرکوبی قیام «محمد بن جعفر» به «مدینه» بوده است.(10)
«ابو الفرج»، از «نوفلی»، خبری درباره وساطت امام رضا(علیه السّلام) در جریان قیام «محمد بن جعفر» نقل کرده که صحّت آن محلّ تردید است.(11) «رافعی» می نویسد: مشهور است که علی بن موسی الرضا(علیهما السّلام) در سفری به «قزوین» تشریف آورده و در خانه «داود بن سلیمان غازی» مخفی شده است؛ چنانکه اسحاق بن محمد و علی بن مهرویه در نوشته ای از طریق همین داود از امام نقل کرده اند که فرزندی از آن حضرت که دو سال یا کمتر داشته در «قزوین» مدفون شده است.(12) این همان «امامزاده حسین» است که اکنون در«قزوین» وجود دارد. به احتمال این مسافرت در سال 193 مقارن با مرگ رشید صورت گرفته است.(13)
«اصفهانی» آورده که جلودی مأمور آوردن آل ابی طالب از «مدینه» به «خراسان» شده بود و امام علی بن موسی الرضا(علیهما السّلام) نیز در میان علویان به خراسان آمده و در هنگام حضور امام در «خراسان»، بیعت ولایتعهدی صورت گرفته است.(14) این روایت با روایات دیگر خلط شده است، زیرا اگر چه جلودی به مدینه آمده؛ اما زمان حمله او به مدینه، پیش از سفر امام(علیه السّلام) به مرو بوده است.
در اینجا به اختلافی که پس از رحلت امام کاظم(علیه السّلام) به وجود آمد، می پردازیم: وجود ادله روایی گسترده و همچنین مقبولیت امام رضا(علیه السّلام) در میان شیعیان و نیز برتری علمی و اخلاقی حضرت، امامت ایشان را به خوبی ثابت می کند، گرچه وضعیت مسأله امامت در اواخر زندگی موسی بن جعفر(علیهما السّلام) بسیار پیچیده و سخت بود، اما بیشتر اصحاب امام کاظم(علیه السّلام) جانشینی امام رضا(علیه السّلام) را از طرف آن حضرت پذیرفتند.
شیخ «مفید» نام دوازده تن از این صحابه را که روایاتی در موضوع تعیین امام رضا(علیه السّلام) به جانشینی پدر بزرگوارش نقل کرده اند، ذکر می کند که مهمترین آنها: «داود بن کثیر الرقّی»، «محمد بن اسحاق بن عمّار»، «علی بن یقطین» و «محمد بن سنان» می باشند.(15) شیخ پس از آن، روایات مذکور را به تفصیل آورده است. مجموع آنچه در این زمینه گرد آمده، توسط شیخ «صدوق» و برخی از متأخران بوده است.(16)
اختلافی که پس از شهادت امام صادق(علیه السّلام) در مسأله جانشینی آن حضرت به وجود آمد، سبب شد تا این بار پس از شهادت امام کاظم(علیه السّلام)، اصحاب، در موضوع جانشینی دقّت و احتیاط بیشتری به خرج دهند و قبل از شهادت آن حضرت، درباره شناخت او اصرار بورزند. «نصر بن قابوس» می گوید: به ابو ابراهیم [موسی بن جعفر(عليهما السلام)] عرض کردم: من از پدر شما درباره جانشینش سؤال کردم، شما را معرفی فرمود: «فَأَخْبِرْنِي اَنَّکَ اَنْتَ هُوَ».
پس به عرض آن حضرت رساندم که وقتی حضرت صادق(علیه السّلام) به شهادت رسید، میان مردم اختلاف افتاد «ذَهَبَ النَّاسُ یَمِیناً وَ شِمَالاً». من و دوستانم شما را برگزیدیم، اینک ما را مطلع فرمایید که چه کسی جانشین شما خواهد بود؟ امام(علیه السّلام)، فرزند خود علی را معرفی کرد.(17)
با این حال باز به دلیل تقیّه و نیز فرصت طلبی اشخاصی که اموالی از طرف کاظم(علیه السّلام) از شیعیان گرفته بودند و همچنین وجود برخی از روایات نادرست که در آنها علایمی را برای منحرف ساختن اذهان از امام(علیه السّلام)، شناسانده بودند، مشکلاتی به وجود آمد. این در حالی بود که امام کاظم(علیه السّلام) در مدینه، میان شیعیان و علویان -که شمار فراوانی از آنان شاهد و ناظر جریان بودند- امام رضا(علیه السّلام) را به جانشینی خود منصوب فرمود.(18)
آنگونه که مرحوم «طبرسی» روایت کرده: اشکال اصلی از سوی کسانی بود که در آخرین حبس امام(عليه السلام) که منجر به شهادت آن حضرت شد، اموالی نزدشان جمع شده بود. عبارت «طبرسی» در این باره چنین است: «سبب ظاهری این اشکال تراشی ها طمع در اموال و ودایعی بود که در زمان زندانی بودن امام کاظم(علیه السّلام) پیش بعضی از اصحاب آن حضرت جمع شده بود، این موضوع آنان را به انکار وفات آن حضرت و ادّعای زنده بودن او و انکار جانشینی برای وی و انکار نصّ درباره امام بعدی واداشت».(19)
شاهد سخن «طبرسی» روایتی است که «کشّی» نقل کرده و در آن آمده است که، سی هزار دینار نزد دو وکیل امام کاظم(علیه السّلام) بنام «حیّان سرّاج» و شخصی دیگر بود. زمانی که امام(علیه السّلام) در زندان بود، آنها با این پول خانه و غلّات خریدند و وقتی خبر رحلت امام(علیه السّلام) به آنها رسید، وفات آن حضرت را انکار کرده و در میان شیعه شایع کردند که امام کاظم(علیه السّلام) نمرده است؛ زیرا او قائم آل محمّد است: «أَذَاعَا فِي الشِّيعَةِ أَنَّهُ لَايَمُوتُ لِأَنَّهُ هُوَ الْقَائِمُ». در پایان روایت تصریح شده است که برای شیعیان روشن شد این دو نفر به خاطر خوردن اموالی که پیش ایشان بوده، این شایعه را درست کرده اند.(20)
یکی دیگر از علل پیدایش این انحراف، چنانکه پیش از آن نیز درباره بعضی از امامان پیش آمده بود، مفهوم «قائم» و «مهدی» بود که در میان شیعه از قوت زیادی برخوردار بود، گرچه باید گفت که در منابع اهل سنت هم فراوان وجود داشت. این انحراف در مواردی ناشی از فرصت طلبی و سودجویی اشخاص نبود؛ بلکه در مواردی به دلیل اعتقاد به مهدی آل محمد و نشناختن مصداق واقعی آن، دچار این کج روی و انحراف می شدند. ناگفته نماند که وجود رگههایی از غلوّ نیز در پیدایش این کج روی بی تأثیر نبود، به هر حال، مسأله مهدویت امام کاظم(علیه السّلام) نیز پس از شهادت آن حضرت، به این معنا که او هنوز زنده است و غیبت اختیار فرموده، از طرف عدّه ای ترویج می گردید.
شیخ «مفید» در کتاب «الفصول المختاره» جناح بندی هایی را که پس از رحلت امام کاظم(علیه السّلام) در میان شیعیان پدید آمد، تشریح کرده است. پیش از وی «سعد بن عبدالله اشعری» نیز شبیه همین مطالب را در «المقالات و الفرق» آورده است. نقل تمامی مطالب آنها در این مختصر امکان پذیر نیست؛ امّا اشاره کوتاهی بدان، خالی از فایده نخواهد بود.
پس از شهادت امام كاظم(علیه السّلام) دو گرایش عمده به نامهای «قطعیّه» و «واقفیه» پدید آمد. قطعیّه رحلت امام كاظم(علیه السّلام) را تأیید کرده و امامت امام رضا(علیه السّلام) را پذیرفت.(21) اما گرایش «واقفیه» به بهانه باور نداشتن به درگذشت امام كاظم(علیه السّلام) بر اعتقاد به امامت یا مهدویت آن حضرت باقی ماند. «شهرستانی»، «قطعیّه» را با «اثنی عشریه» که به امامت ائمه پس از امام رضا(علیه السّلام) تا امام دوازدهم اعتقاد دارند، یکی دانسته است.
به هر روی باور به مهدویّت یا قائمیت امام كاظم(علیه السّلام) سبب پیدایش انحراف در شیعه گردید و کسانی بدون امام و در واقع سر در گم رها شدند.(22) نتیجه این انحراف این شد که شخصی از غُلات به نام «محمد بن بشیر» از موقعیت استفاده کرده و فرقهای به نام «ممطوره» به وجود آورد که به
حلول و تناسخ عقیده داشت و محرّمات را مباح می شمرد. این نام را که بر گرفته از «کلاب ممطوره» است(23)، «علی بن اسماعیل» یکی از متکلّمان شیعی بدانان نهاد که بعدها بدان نام شهرت یافتند.(24) «اشعری» جزئیاتی از عقائد آنان را آورده و میافزاید: «مذاهبهم فی التّفویض مذاهب الغلاة المفرطة». عقاید اینها در تفویض -واگذاری اختیارات خداوند به امامان- عین عقاید غُلات است. این فرقه تا زمان تألیف کتاب «اشعری» باقی بوده اند.(25)
هم «اشعری» و هم «مفید» به پیدایش اعتقاد دیگری دایر بر این که «ائمه بعدی تنها امرای امام كاظم(علیه السّلام) هستند؛ چون او هنوز زنده و غایب است» اشاره کرده اند که بنیاد آن نیز مهدویّت است.(26)
گفتنی است که این زمان، زمانی بود که فرهنگ و معارف شیعی در شکل کامل و گسترده ای در میان شیعه روشن شده بود. از این رو، این قبیل انحرافات جزئی تأثیری در اصل تشیّع نداشت. از زمان امام باقر(علیه السّلام) به بعد و نیز توسط امام صادق و امام کاظم(علیهما السّلام) شمار فراوانی از شیعیان چنان پرورش یافتند که هر کدام اسطوانه ای در فقه و کلام شیعی به حساب می آمدند. از سوی دیگر، بیشتر منحرفین از افراد ضعیف النفسی بودند که جز در شرایط خاصی زمینه رشد نداشتند. افرادی چون «هشام بن حکم»، «هشام بن سالم»، «یونس بن عبدالرّحمن» و «علی بن اسماعیل» از بزرگانی بودند که به طور عمده مانع رسوخ انحرافات در مذهب شیعه شده و از آن پس فرهنگ حدیثی شیعه را با کمک اصول تألیف شده، حفظ کردند. این وضعیت تا زمانی که مرحوم «کلینی» و «صدوق» به جمع آوری منظم آن اصول پرداختند، ادامه داشت.(27)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.