پاسخ اجمالی:
امام علي(ع) در ارتباط با تبعیّت و دفاع خود از پیامبر(ص) می فرماید: «اصحاب و ياران رازدار محمد(ص) به خوبى مى دانند كه من هرگز به معارضه با خدا و پيامبرش برنخاستم، من با جان خود او را يارى كردم، در صحنه هاى نبردى كه شجاعان فرار مى كردند و گام هايشان به عقب بر مى گشت؛ [آری] اين شجاعتى است كه خداوند مرا به آن اكرام فرمود». در روز حديبيّه تنها خليفه دوم نبود كه زبان به اعتراض گشود، گروه هاى ديگرى نيز با وى همراهى كردند؛ ولى در هيچ تاريخى نيامده كه در جايى حضرت علي(ع) نسبت به يكى از كارهاى پيامبر(ص) اعتراض كرده باشد؛ بلكه همه جا تابع آن حضرت و سر بر فرمانش بود.
پاسخ تفصیلی:
امام علي(علیه السلام) در آغاز خطبه 197 «نهج البلاغه» به دو نکته مهم اشاره می نماید. نخست اينكه هميشه و در همه جا و بدون هيچ قيد و شرط، مطيع فرمان خدا و پيامبر(صلى الله عليه وآله) بوده است، در حالى كه گاه و بى گاه بعضى از یاران عادى و يا سرشناسِ پيامبر(صلى الله عليه وآله) بر آن حضرت خرده مى گرفتند، مى فرمايد: (اصحاب و ياران رازدار محمد(صلى الله عليه وآله) به خوبى مى دانند كه من هرگز به معارضه با [احكام و دستورات] خدا و پيامبرش برنخاستم [؛ بلکه پیوسته چشم بر و گوش بر فرمان بودم])؛ «وَ لَقَدْ(1) عَلِمَ الْمُسْتَحْفَظُونَ مِنْ أَصْحَابِ مُحَمَّد(صلى الله عليه وآله) أَنِّي لَمْ أَرُدَّ عَلَى اللهِ وَ لاَ عَلَى رَسُولِهِ سَاعَةً قَطُّ».
كلمه «مستحفظون» (به صورت صيغه اسم مفعول) اشاره به آن گروهى است كه اسرار پيامبر(صلى الله عليه وآله) و تاريخ صحيح اسلام به آنها سپرده شده بود و اين به خوبى نشان مى دهد كه تنها گروهى از ياران آن حضرت بودند كه به دقّت و خالى از هر گونه غرض و سوء نيّت، حافظ اسرار اسلام و حوادث تاريخى بودند و مردم آنها را به دقّت و امانت مى شناختند. در برابر گروهى که در دوران معاويه دين خود را به دنيا فروختند و با جعل احاديثى به مبارزه با فضايل على(عليه السلام) برخاستند و حتى نقايصى را به كذب و دروغ به آن حضرت نسبت دادند، تا با اين گناهان دنياى خود را آباد كنند.
اين جمله در عين حال اشاره به كسانى دارد كه گاهى زبان اعتراض مى گشودند، همان گونه كه در قرآن مجيد آمده است: «وَ مِنْهُمْ مَّنْ يَلْمِزُكَ فِي الصَّدَقَاتِ فَإِنْ أُعْطُوا مِنْهَا رَضُوا وَ إِنْ لَّمْ يُعْطَوْا مِنْهَا إِذَا هُمْ يَسْخَطُونَ»(2)؛ (و در ميان آنها كسانى هستند كه در [تقسيم] غنايم به تو خرده مى گيرند. اگر سهمى از آن [غنايم] به آنها داده شود راضى مى شوند و اگر چيزى به آنها داده نشود خشمگين مى شوند [هر چند حقى نداشته باشند])، نيز اشاره به افراد سرشناسى مانند عمر است كه در روايات اهل سنّت نيز آمده كه: «در روز حديبيّه ـ طبق نقل عبدالرزّاق صنعانى، عالم معروف اهل سنّت در كتاب «مصنّف» ـ به پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) اعتراض كرد و گفت: آيا تو رسول بر حقِّ خدا نيستى؟! پيامبر(صلى الله عليه وآله) فرمود: آرى! عمر گفت: آيا ما بر حق نيستيم و دشمنان ما بر باطل نيستند؟ پيامبر(صلى الله عليه وآله) فرمود: آرى! گفت: چرا ما در دين خود تسليم پستى شويم [و صلحى كه شبيه تسليم است با دشمن داشته باشيم؟] پيامبر(صلى الله عليه وآله) فرمود: من رسول خدا هستم و گوش به فرمان او و او مرا يارى خواهد كرد، عمر اعتراض خود را ادامه داد و عرض كرد: مگر نفرمودى ما به زيارت خانه خدا مشرّف مى شويم؟ فرمود: آيا من گفتم امسال مشرّف مى شويد؟ عرض كرد: نه! فرمود: الآن هم مى گويم به زودى مشرّف خواهيد شد».(3)
از روايت استفاده مى شود تنها خليفه دوم نبود كه زبان به اعتراض گشود. گروه هاى ديگرى نيز با وى همراهى كردند. ولى در هيچ تاريخى نمى خوانيم كه در جايى على(عليه السلام) نسبت به يكى از كارهاى پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) اعتراض كرده باشد، بلكه همه جا تابع آن حضرت و سر بر فرمانش بود.
امام(عليه السلام) در ادامه سخن، به شرح فداكارى هاى خود در راه اسلام و پيامبر(صلى الله عليه وآله) پرداخته، و مى فرمايد: (من با جان خود او را يارى كردم، در صحنه هاى نبردى كه شجاعان فرار مى كردند و گام هايشان به عقب بر مى گشت؛ اين شجاعتى است كه خداوند مرا به آن اكرام فرمود)؛ «وَ لَقَدْ وَاسَيْتُهُ(4) بِنَفْسِي فِي الْمَوَاطِنِ الَّتِي تَنْكُصُ(5) فِيهَا الاْبْطَالُ، وَ تَتَأَخَّرُ فِيهَا الاْقْدَامُ، نَجْدَةً أَكْرَمَنِي اللهُ بِهَا». اين جمله هاى كوتاه اشاره به فداكارى هاى آن حضرت در غزوات مهم اسلامى، همچون احد و خيبر و احزاب و حنين دارد.
مى دانيم در اُحُد طبق تصريح مورّخين هنگامى كه دشمن خبرِ دروغينِ كشته شدن پيامبر(صلى الله عليه وآله) را منتشر كرد و عده زيادى از مسلمانان شهيد شدند و باقيمانده لشكر عقب نشينى كردند. در اين ميان تنها كسى كه در كنار پيامبر(صلى الله عليه وآله) باقى ماند و همچون پروانه گرد شمع وجود او مى گشت و دفاع مى نمود حضرت علي(عليه السلام) بود.(6) همچنين در جنگ احزاب همه در برابر «عمرو بن عبدود» به اصطلاح، سپر انداختند و هيچ كس جز اميرمؤمنان على(عليه السلام) آماده مبارزه با او نشد.(7) در جنگ خيبر، پيامبر(صلى الله عليه وآله) هر روز پرچم جنگ را به دست يكى از مدّعيان مى داد؛ ولى كارى از پيش نمى بردند تا اينكه در آخرين روز پرچم را به دست على(عليه السلام) سپرد و قلعه هاى خيبر به دست مبارك او يكى پس از ديگرى فتح شد.(8) در جنگ حنين هنگامى كه لشكر اسلام مورد هجوم غافلگيرانه دشمن قرار گرفت بسيارى از ترس و وحشت فرار كردند. يكى از كسانى كه محكم ايستاد و از پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) دفاع كرد، على(عليه السلام) بود.(9) به يقين فداكارى هاى على(عليه السلام) منحصر به ميدان نبرد نبود، بلكه در موارد ديگرى كه كمتر كسى جرأت مى كرد در آن گام نهد، على(عليه السلام) شجاعانه وارد مى شد مانند: داستان «ليلة المبيت»؛ (شبى كه على(عليه السلام) در بستر پيامبر(صلى الله عليه وآله) خوابيد و سبب نجات آن حضرت از چنگال دشمنان خونخوار شد).(10)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.