پاسخ اجمالی:
در جوامعى كه افراد فاسد و مفسد باشند، تا زمانى كه قدرت بر مبارزه آشكار در خود ببينند مبارزه مى كنند؛ ولى وقتي شكست بخورند، لباس نفاق به تن كرده و به صورت جمعيّت هاى زيرزمينى در مى آيند و اهداف شوم خود را از اين طريق ادامه مى دهند. ويژگى اصلى منافقان، داشتن شخصيت دوگانه است. دوگانگى در ظاهر و باطن و گفتار و رفتار. آنها در جلسات خصوصى و عمومى، خود را اصلاح طلب مى خوانند؛ در حالى كه مفسدان واقعى اند، خود را عاقل و هوشيار و ديگران را ابله و نادان مى دانند؛ در حالى كه واقعاً ابلهانى شيطان صفتند. آنها شريك دزد و دوست قافله، رفيق مردم و عامل بيگانه، غمخوار كشور و عامل استعمارند.
پاسخ تفصیلی:
هيچ كس نمى تواند تاريخچه اى براى نفاق و منافقان تعيين كنند. در جوامعى كه افراد فاسد و مفسدى وجود داشته اند، تا زمانى كه قدرت بر مبارزه آشكار در خود مى ديدند؛ به مبارزه ادامه مى دادند؛ ولى هنگامى كه شكست مى خوردند، لباس نفاق در تن مى پوشيدند و به صورت جمعيّت هاى زيرزمينى در مى آمدند و اهداف شوم خود را از اين طريق ادامه مى دادند. در ظاهر تسليم شده و اعلام وفادارى و پيوستن به توده هاى مردم مى كردند؛ ولى در باطن اهداف شوم خود را با برنامه ريزى دقيق دنبال مى كردند.
ويژگى اصلى منافقان، داشتن شخصيت دو گانه است. دوگانگى ظاهر و باطن، گفتار و رفتار، جلسات خصوصى و عمومى و دوگانگى در همه چيز، كه شرح آن را امام اميرمؤمنان(عليه السلام) در خطبه 194 «نهج البلاغه» به صورتى بسيار دقيق بيان فرموده است. آنها خود را اصلاح طلب مى خوانند؛ در حالى كه مفسدان واقعى هستند، خود را عاقل و هوشيار و ديگران را ابله و نادان مى دانند؛ در حالى كه واقعاً ابلهانى شيطان صفتند. آنها شريك دزد و دوست قافله، رفيق مردم و عامل بيگانه، غمخوار كشور و عامل استعمارند. آنها به هنگام بروز طوفان ها و رسيدن وقت فداكارى به بهانه هاى واهى و گفتن «إِنَّ بُيُوتَنا عَوْرَةٌ»(1) ميدان را خالى مى كنند و معمولا در اين هنگام است كه بر اثر طوفان پرده نفاق از چهره هاى آنها كنار رفته و شناخته مى شوند.
برخلاف آنچه گروهى از ساده انديشانِ اهل سنّت فكر مى كنند كه هر كس پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله) را ملاقات كرد و در خدمت او بود و سخنان او را شنيد و چشم او بر صورت پيامبر(صلى الله عليه وآله) افتاد، در هاله قداستى به نام «صحابى» قرار مى گيرد و صدق و عدالت او مسلّم مى شود، برخلاف اين پندار در ميان معاصران پيامبر(صلى الله عليه وآله)، منافقان خطرناكى بودند كه در سوره «منافقين» و از آن آشكارتر و گسترده تر در سوره «احزاب» و «توبه» و بعضى سوره هاى ديگر قرآن با صراحت به آنها اشاره شده و پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) در مقابل آنها موضع گيرى سختى داشته است.
هر كس كه اين سوره ها را با دقّت بررسى كند مى داند كه موج نفاق و منافق گرى، حتى در سال هاى آخر عمر پيامبر(صلى الله عليه وآله)، شديد بوده؛ اما نفوذ و قدرت پيامبر(صلى الله عليه وآله) و پيروزى آشكار مؤمنان راستين، ابتكار عمل را از دست آنها گرفته بود. آنها بعد از پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) به جنب و جوش درآمدند و با نقشه هاى بسيار مرموز، آن قدر تلاش كردند كه در عصر بنى اميّه بر جاى پيامبر(صلى الله عليه وآله) به عنوان خليفه رسول الله(صلى الله عليه وآله) تكيه زدند و كسى كه در اواخر عمر پيامبر(صلى الله عليه وآله) اسلام را پذيرفته بود و فرزند دشمن شماره يك اسلام؛ يعنى ابوسفيان به شمار مى رفت بر جاى رسول الله(صلى الله عليه وآله) نشست و «خال المؤمنين» شد. اين داستان سر دراز دارد كه از آن مى گذريم.
در دنياى امروز نفاق بيش از هر زمان ديگرى ديده مى شود، منافقان با برنامه ريزى بسيار حساب شده و ابزار و سرمايه فراوان و عمّال وسيع در همه جاى دنيا و حتى با بهره گيرى از وسايل مدرن به شيطنت هاى گسترده خود مشغولند. دولت هاى استعمارى كه حيات آنها به مكيدن خون ديگران وابسته است، در پناه عناوينى مانند «حقوق بشر»، «آزادى و دموكراسى»، بدترين جنايات را انجام مى دهند. اگر در كشورى كه مورد پسند آنها نيست با يك زندانى كمترين خشونتى انجام شود فرياد بر مى كشند؛ ولى در زندان هايى، همچون زندان «ابوغريب» عراق و «گوانتانامو» جناياتى انجام مى دهند كه در تاريخ بى سابقه بوده است و اخبار تكان دهنده آنها در عصر و زمان ما همه جا منتشر شده است. در پناه لفظ آزادى، آزادى عمل و عقيده را از همه مخالفان خود مى گيرند و سعى دارند همه جا حكومت هاى وابسته به خود به وجود آورند و گاه با صراحت مى گويند بهترين گزينه براى ما حكومت هايى است كه حافظ منافع ما باشد. آنها دم از حكومت هاى مردمى مى زنند؛ ولى در هر نقطه اى از جهان كه مردم حكومتى بر پا كردند كه حافظ منافع آنها نبود با تمام قوا سعى مى كنند آن را ساقط كنند.
گاه از طريق كمك هاى مردم و وام هاى با عوض و بلاعوض وارد مى شوند؛ ولى هدف اصلى آنها وابسته كردن ملت ها و دولت هاست؛ زيرا هنگامى كه وابسته شدند به حكم اجبار آنچه را به آنها ديكته كنند بايد بپذيرند و اين داستان بسيار مفصل ترى دارد كه شرح آن را در يك كتاب و چند كتاب نمى توان نوشت.
تنها راه رهايى از چنگال اين منافقان دژخيم و خطرناك و چندين چهره، اتّحاد ملت هاى مظلوم و در بند است كه نخست پرده از چهره آنها بر گيرند و آنها را معرفى كنند و سپس به گونه اى هماهنگ با آنها بستيزند و به يقين چون منافقان، تنها دنبال اهداف مادى هستند هرگز روح فداكارى ندارند. سرانجام شكست مى خورند و عقب نشينى مى كنند.(2)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.