پاسخ اجمالی:
در زمان امام باقر(ع) اختلافات فقهی ميان فرق اسلامی و وابستگي علمای اهل سنت به حاكمان اموی باعث شد تا ضرورت احیای سنت واقعی پیامبر(ص) به دور از شائبه های تحریف عمدی خلفا و علمای وابسته به آنان احساس شود. فروکش کردن تنش های سیاسی پس از حادثه کربلا و شکست ابن زبیر و یکپارچه شدن حاکمیّت مروانیان، علما را از صحنه سیاست به حوزه درس و حدیث كشاند. نقطه نظرات فقه شیعه كه در حد اذان، تقیه، نماز میت و ... محدود بود، با ظهور امام باقر(ع) به یک جنبش فرهنگی تحسین برانگیزی تبديل شد.
پاسخ تفصیلی:
در زمان امام باقر(عليه السلام) اختلافات فقهی ميان فرق اسلامی به وجود آمد. سال های (114- 94) زمان پیدایش مشرب های فقهی و اوج گیری نقل حدیث درباره تفسیر می باشد. از علمای اهل سنت کسانی مانند «ابن شهاب زهری»، «مکحول»، «قتاده»، «هشام بن عروه» و ... در زمینه نقل حدیث و ارائه فتوا فعالیت می کردند. وابستگی عالمانی مانند «زهری»، «ابراهیم نخعی»، «ابو الزناد»، «رجاء بن حیاة» که همگی کم و بیش به دستگاه حاکمیت اموی وابستگی داشتند، ضرورت احیای سنت واقعی پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله) را به دور از شائبه های تحریف عمدی خلفا و علمای وابسته به آنان مطرح می کرد. امام باقر(علیه السّلام) ضمن نامه ای به سعد الخیر از علمای سوء، شکایت فراوان کرده و می فرماید: «فَاَعْرِفْ أَشْبَاهَ الْأَحْبَارِ وَ الرُّهْبَانَ الَّذِینَ سَارُوا بِکِتْمَانِ الْکِتَابِ وَ تَحْرِیفِهِ فَمَا رَبِحَتْ تِجَارَتُهُمْ وَ مَا کَانُوا مُهْتَدِینَ، ثُمَّ اَعْرِفْ أَشْبَاهَهُمْ مِنْ هَذِهِ الْأُمَّةِ الَّذِینَ أَقَامُوا حُرُوفَ الْکِتَابِ وَ حَرِّفُوا حُدُودَهُ، فَهُمْ مَعَ السَّادَةِ وَ الْکِبَرَةِ، فَاِذَا تَفَرَّقَتْ قَادَةُ الْأَهْوَاءِ کَانُوا مَعَ أَکْثَرِهِمْ دَنِیّاً وَ ذَلِکَ مُبَلِّغُهُمْ مِنَ الْعِلْمِ»(1)؛ (نظایر احبار و رهبان را ببین، احباری که کتاب خدا را از مردم کتمان و تحریف کرده و با تمام این احوال، سودی از کارشان نکرده و راه به جایی نبردند. اکنون مانند آنها در این امت اند، کسانی که الفاظ قرآن را حفظ کرده و حدود آن را تحریف می کنند. آنها با اشراف و بزرگان هستند. زمانی که رهبران هوا پرست متفرق شوند، آنها با کسانی هستند که دنیای بیشتری دارند. فهم آنها در همین حد است).
با نگاهی به فراوانی روایات نقل شده در این دوران و شهرت علم فقه در میان محدثان این زمان، می توان گفت که علم فقه نزد اهل سنت از این دوره به بعد وارد مرحله تدوین خود شده است. فروکش کردن تنش های سیاسی پس از حادثه کربلا و شکست خوردن و از میان رفتن «ابن زبیر» و یکپارچه شدن حاکمیّت مروانیان، به ناچار بسیاری از علما را از صحنه سیاست دور کرد و به حوزه درس و حدیث سوق داد و آنها را واداشت تا به شکلی، اختلاف روایات را حل کنند و فتوای فقهی برای مردم ارائه دهند. اولین بار در سال 100 هجری، «عمر بن عبدالعزیز» فرمان تدوین احادیث را خطاب به «ابوبكر بن حزم» صادر کرد.(2) این خود بهترین شاهد است بر شروع تکاپوی فرهنگی اهل سنت در آغاز قرن دوم، مقارن با دوران امامت امام باقر(علیه السّلام). از این رو امام(علیه السّلام) احساس کرد که می بایست با ابراز و اشاعه نظرات فقهی اهل بیت(عليهم السلام) در برابر انحرافاتی که به دلایل مختلفی در احادیث اهل سنت رسوخ کرده بود، موضع گیری نماید. نقطه نظرات فقه شیعه گرچه تا آن زمان به طور محدود و در حد اذان، تقیه، نماز میت و ... روشن شده بود؛ اما با ظهور امام باقر(علیه السّلام) قدم مهمی در این راستا برداشته شد و یک جنبش فرهنگی تحسین برانگیزی در میان شیعه به وجود آمد. در این عصر بود که شیعه تدوین فرهنگ خود- شامل فقه و تفسیر و اخلاق- را آغاز کرد.
پیش از آن در جامعه اسلامی، فقه و احادیث فقهی در حد گسترده و به طور کامل مورد بی اعتنایی قرار گرفته بود. درگیری های سیاسی و اندیشه های مادیگرانه شدیدی که دامنگیر دستگاه حکومت شده بود، باعث غفلت از اصل دین و به خصوص فقه در میان مردم گشته بود. جلوگیری از تدوین حدیث که به دستور خلیفه اوّل و دوم انجام گرفت، از عوامل عمده انزوای فقه بود، فقهی که حداقل 80 درصد آن متکی به احادیث روایت شده از پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله) بود. «ذهبی» از ابوبكر نقل می کند که گفت: «فلاتحدّثوا عن رسول الله(صلّی اللّه علیه و آله) شیئا، فمن سألکم فقولوا: بیننا و بینکم کتاب الله فاستحلّوا حلاله و حرّموا حرامه»(3)؛ (از رسول خدا(صلّی اللّه علیه و آله) چیزی نقل نکنید و در جواب کسانی که از شما درباره حکم مسألهای پرسوجو می کنند بگویید: کتاب خدا [قرآن] میان ما و شما است، حلالش را حلال و حرامش را حرام بشمارید).
در این زمینه از عمر نیز چنین نقل شده: «أقلّوا الرّوایة عن رسول الله و أنا شریککم»(4)؛ (از رسول خدا(صلّی اللّه علیه و آله) کمتر حدیث نقل کنید که در این کار من هم شما را همراهی می کنم). و از معاویه نقل می کنند که گفت: «علیکم من الحدیث بما کان فی عهد عمر، فإنّه کان قد أخاف الناس فی الحدیث عن رسول الله(صلّی اللّه علیه و آله)»(5)؛ (به روایاتی که در عهد عمر از رسول خدا(صلّی اللّه علیه و آله) روایت شده است اکتفا کنید؛ زیرا عمر مردم را در مورد نقل حدیث از پیامبر بر حذر می داشت).
بی خبری مردم زمانی به اوج خود رسید که فتوحات اسلام آغاز گردید. زمامداران و مردم به طوری مشغول کشورگشایی و امور نظامی و مسائل مالی و ...شدند که فعالیت علمی و تربیت دینی به هیچ وجه جلب توجه نمی کرد. وقتی ابن عباس در آخر ماه رمضان در بصره که یکی از مراکز اصلی فتوحات بود بر بالای منبر گفت: «أخرجوا صدقة صومکم» مردم معنای حرف او را نمی فهمیدند، لذا ابن عباس گفت: «کسانی که از مردم مدینه در آنجا حاضرند برخیزند و برای آنها مفهوم صدقه صوم را توضیح دهند»؛ «فانهم لایعلمون من زکاة الفطرة الواجبة شیئاً»؛(6)؛ (آنان درباره زکات فطره واجب چیزی نمی دانند). پس از آن، در دوران بنی امیه این ناآگاهی دینی بر شدت خود افزود، چنانکه دکتر «علی حسن» می نویسد: «... انه فی اثناء عصر بنی أمیّة الذین کانوا لایهتمون کثیرا بامور الدین، کان الشعب فی الواقع قلیل الفهم و المعرفة للفقه و مسائل الدین و لم یکن یعرف من هذه الشئون الا اهل المدینة وحدهم»(7)؛ (در دوران بنی امیه که به امور دینی توجه چندانی نمی شد، مردم نسبت به فقه و مسائل دینی آگاهی نداشتند و چیزی از آن نمی فهمیدند و تنها اهل مدینه بودند که از اینگونه مسائل آگاهی داشتند). در منابع دیگر نیز آمده که در طول نیمه دوم قرن اول هجری، مردم حتی کیفیت اقامه نماز و گزاردن حج را نیز نمی دانستند.(8)
«انس بن مالک» با نگاهی به روزگار خویش می گفت: «ما أعرف شیئا ممّا کان علی عهد رسول الله. قیل: الصلاة! قال: أ لیس صنعتم ما صنعتم فیها»(9)؛ (از آنچه که در زمان رسول خدا(صلّی اللّه علیه و آله) معمول بود، چیزی نمی بینم.! گفتند: نماز! گفت: چه تحریف هایی که در این نماز انجام ندادید!) همه اینها دلیل است بر فراموش شدن فقه در میان عامه که به درستی یکی از مهمترین دلائل پرداختن امام باقر و امام صادق(علیهما السّلام) به فقه، احیای آن در میان مردم و جلوگیری از تحریفی است که به یقین در تدوین و بازنویسی فقه روی می داد.
امام باقر(علیه السّلام) نماینده مکتب اهل بیت(عليهم السلام) و از اولین بانیان فقه و تفسیر از دیدگاه مکتب شیعه. از نظر این مکتب دسترسی به علوم اصیل اسلامی تنها از طریق اهل بیت(عليهم السلام) که باب علم رسول خدا(صلی الله عليه و آله) هستند، ممکن است و به همین جهت در کلمات
امام باقر(علیه السّلام) نمونه های فراوانی وجود دارد که ایشان مردم را دعوت به بهره گیری علمی از اهل بیت(عليهم السلام) کرده و حدیث درست را تنها نزد آنان می داند. در روایتی آمده است که امام به «سلمة بن کهیل» و «حکم بن عیینه» می فرمود: «شَرِّقَا أَوْ غَرِّبا فَلَاتَجِدَانِ عِلْماً صَحِیحاً إِلّا شَیْئاً خَرَجَ مِنْ عِنْدِنا»(10)؛ (به شرق و غرب عالم بروید جز علم ما علم صحیحی نمی یابید). همچنین در کلام دیگری با اشاره به «حسن بصری» که از علمای معروف این زمان بود، فرمودند: «لَیَذْهَبِ الْحَسَنُ- یَعْنِی الْبَصْرِی- یَمِیناً وَ شِمالاً فَوَ اللّهِ مَا یُوجَدُ الْعِلْمُ إِلَّا هَاهُنا»(11)؛ (حسن بصری هر کجا می خواهد برود، به خدا قسم جز در نزد ما علمی پیدا نمی شود).
و در روایتی دیگر آمده: «فَلْیَذْهَبِ النَّاسُ حَیْثُ شَاءُوا، فَوَ اللّهِ لَیْسَ الْأَمْرُ إِلَّا مِنْ هَاهُنا- وَ أَشَارَ إِلَی بَیْتِهِ-»(12)؛ (مردم هر کجا که می خواهند بروند، به خدا قسم این امر جز در اینجا یافت نمی شود- و اشاره به خانه خود کرد). این سخنان به صراحت مردم را دعوت می کند تا برای دریافت معارف دینی اصیل، عترت را معیار قرار دهند. پذیرش چنین دعوتی به معنای پذیرفتن تشیع بود. در گفتاری دیگر از امام باقر(علیه السّلام) آمده است: «آلُ مُحَمَّدٍ أَبْوَابُ اللهِ وَ الدُّعَاةُ إِلَی الْجَنَّةِ وَ الْقَادَةِ إِلَیْهَا»(13)؛ (فرزندان رسول خدا درهای علوم الهی و راه رسیدن به رضای او و دعوت کنندگان به بهشت و سوقدهندگان مردم به آنجا هستند).
اصرار ما بر نقل این جملات با این تفصیل، روشن کردن این نکته است که این گفتارها از نظر تاریخی تأثیر خاص خویش را در شکل دادن تشیع ایفا کرده است.
چنانکه در نقل دیگری از امام باقر(علیه السّلام) آمده: «أَیُّهَا النَّاسُ! أَیْنَ تَذْهَبُونَ وَ أَیْنَ یُرادُ بِکُمْ؟ بِنَا هَدَی اللهُ أَوَّلَکُمْ وَ بِنَا خَتَمَ آخِرَکُمْ»(14)؛ (مردم کجا می روید؟ به کجا برده می شوید؟ شما در آغاز به وسیله ما اهل بیت(عليهم السلام) هدایت شدید و سرانجام کار شما نیز با ما پایان می پذیرد). همچنین زمانی که هشام به مدینه آمد، امام در ضمن سخنانی فرمود: «اَلْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی بَعَثَ مُحَمَّداً بِالْحَقِّ نَبِیّاً وَ أَکْرَمْنَا بِهِ، فَنَحْنُ صَفْوَةُ اللهِ عَلَی خَلْقِهِ وَ خِیَرَتُهُ عَلَی عِبَادِهِ وَ خُلَفَاءِهِ، فَالسَّعِیدُ مَنْ اِتَّبَعْنَا وَ الشَّقِیُّ مَنْ عَادَانَا وَ خَالَفَنَا»(15)؛ (سپاس خدایی را که حضرت محمد(صلّی اللّه علیه و آله) را به پیامبری برگزید و ما را بوسیله او مورد احترام و تکریم قرار داد. پس ما برگزیدگان خدا از میان مخلوقات او و خلفای منصوب از جانب او هستیم، خوشبخت کسی است که از ما پیروی کند و بدبخت کسی است که ما را دشمن داشته و با ما مخالفت کند).
امام به عنوان نماینده این مکتب در مناظرات خود با دیگران می کوشیدند تا نظرهای فقهی اهل بیت(عليهم السلام) را اشاعه داده و در عین حال موارد انحراف اهل سنت را مشخص کرده و به مردم بنمایانند. امام(عليه السلام) حتی از نظر بزرگترین علمای عصر خویش به عنوان میزان تشخیص صحیح از سقیم شناخته شده بود و فراوان پیش می آمد که آنان عقاید خود را پیش آن حضرت عرضه می کردند تا به صحّت و سقم آن واقف شوند.
«ابو زهره» پس از نقل یکی از جلسات مناظره «ابو حنیفه» با امام(عليه السلام)، چنین می نویسد: «و من هذا الخبر تبین امامة الباقر للعلماء یحضرون الیه و یحاسبهم علی ما یبلغه عنهم او یبدر منهم و کأنّه الرئیس یحاکم مرءوسیه لیحملهم علی الجادة و هم یقبلون طائعین تلک الرئاسة»(16)؛ (از این خبر، امامت باقر(علیه السّلام) برای علما روشن می شود. آنها پیش آن حضرت حاضر می شدند، حضرت عقاید و نظرات ایشان را نقد می کرد. گویا آن حضرت رئیسی بود که به زیردستانش حاکم بود، تا آنان را به شاهراه هدایت رهنمود شود و علمای آن عصر به ریاست او گردن نهاده و از او اطاعت می کردند).
یک بار «عبدالله بن معمر» [عمیر] لیثی نزد امام باقر(علیه السّلام) آمد و پرسید: «آیا این که شایع شده شما فتوا به حلیت متعه داده اید درست است؟» امام فرمود: «أَحَلَّهَا اللّهُ فِی کِتَابِهِ وَ سَنَّهَا رَسُولُ اللهِ وَ عَمِلِ بِهَا أَصْحَابُهُ»؛ (خدا آن را در کتابش حلال فرموده و سنت پیامبر بر آن قرار گرفته و یاران آن حضرت بدان عمل کرده اند). عبدالله گفت: «اما عمر از آن نهی کرده است». امام پاسخ داد: «فَأَنْتَ عَلَی قُولِ صَاحِبِکَ وَ أَنَا عَلَی قُولِ رَسُولِ اللهِ(صلّی اللّه علیه و آله)»(17)؛ (تو بر فتوای رفیقت باش و من بر حکم رسول خدا(صلّی اللّه علیه و آله)).
همان گونه که دیدیم امام(عليه السلام) بر پایه کتاب و سنّت استدلال کرده و با کسانی که به غیر آنها استناد و استدلال می کردند به مقابله بر می خاست. روایت زیر، همین مشی امام(عليه السلام) را نشان می دهد: «مکحول بن ابراهیم» از «قیس بن ربیع» روایت می کند: از ابو اسحاق درباره مسح بر خفین [چکمه] پرسیدم. در جواب گفت: «مردم را می دیدم که مسح بر خفین می کردند تا شخصی از بنی هاشم را که محمد بن علی بن الحسین بود دیده و درباره مسح بر خفین از او سؤال کردم»، فرمود: «لَمْ یَکُنْ اَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ(علیه السّلام) یَمْسَحُ عَلَیْهَا [و کان یقول:] سَبَقَ الْکِتَابُ اَلْمَسْحُ عَلَی الْخُفَّیْنِ»(18)؛ (امیر مؤمنان علي(علیه السّلام) بر خفین مسح نمی کرد و [و آن حضرت میفرمود:] کتاب خدا نیز آن را تجویز نکرده است). سپس ابو اسحاق سخن خود را چنین ادامه می دهد: «از وقتی که امام مرا نهی کرد من دیگر مسح بر خفین نکردم. قیس بن ربیع می گوید: من نیز از وقتی که این مسأله را از ابو اسحاق شنیدم، دیگر مسح بر خفین ننمودم». متانت استدلال امام بر اساس کتاب و سنت، نه تنها ابو اسحاق بلکه «قیس بن ربیع» را نیز واداشت تا به قول او گردن نهد. در مورد دیگر، وقتی «نافع مولی عمر» به منظور استدلال بر حکمی، حدیثی را نقل کرد و آن را به شکل نادرستی روایت کرد، امام این تحریف را آشکار و حدیث را به شکل صحیح آن روایت فرمود.(19) امام(عليه السلام) وی را که در جمعی نشسته و فتوا می داد مورد انکار قرار داد.
اصحاب امام باقر(علیه السّلام) نیز در برابر استدلال های سست «ابو حنیفه» در موضوعات فقهی ایستادگی کرده و او را از نظر فقهی محکوم می کردند.(20) امام باقر(علیه السّلام) استدلال های اصحاب قیاس را به تندی رد کرد(21) و پس از آن حضرت، فرزندش امام صادق(علیه السّلام) هم با آنان مخالفت نمود. امام باقر(علیه السّلام) در برابر سایر فرق اسلامی منحرف نیز موضع تندی اتخاذ کرده و با این برخورد کوشیدند محدوده اعتقادی صحیح اهل بیت(عليهم السلام) را در زمینه های مختلف از سایر فرق، مشخص و جدا کنند.
موضع گیری امام(عليه السلام) در مقابل «مرجئه» بسیار قاطعانه و حساس بود. برخی از مرجئه صرفه نظر از این سخن درست که ایمان لفظی، یک فرد را از جمیع حقوق یک مسلمان در جامعه اسلامی برخوردار می کند، ایمان حقیقی را نیز تنها یک اعتقاد درونی دانستند و نقشی برای عمل صالح در آن قائل نبودند. افزون بر آن مرجئه با عقاید شیعه درباره دشمنان امیر مؤمنان(علیه السّلام) مخالف بودند. در موردی امام با اشاره به این فرقه چنین فرمود: «اَللّهُمَّ الْعَنِ الْمُرْجِئَةَ فَإِنَّهُمْ أَعْدَاءَنَا فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ»(22)؛ (خداوندا مرجئه را از رحمت خود دور کن که آنها دشمنان ما در دنیا و آخرت می باشند).
امام در مقابل خوارج نیز که در آن زمان کرّ و فری داشتند موضع گیری می کرد. از نظر آن حضرت، آنان متنسّکین جاهل و گروهی خشکه مقدس قشری بودند که در عقاید خود متعصّب و تنگ نظر بودند و درباره آنان فرمود: «اِنَّ الْخَوَارِجَ ضَیِّقُوا عَلَی أَنْفُسِهِمْ بِجِهَالَتِهِمْ اِنَّ الدِّینَ أَوْسَعُ مِنْ ذَلِکَ»(23)؛ (خوارج از روی جهالت عرصه را بر خود تنگ گرفته اند، دین ملایم تر و قابل انعطاف تر از آن است که آنان می شناسند).(24)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.