پاسخ اجمالی:
امام علی(ع) برای رهایی انسان از پرتگاه «تشبيه» در صفات خداوند می فرماید: «دست وَهْم به دامان كبريائيش نمى رسد تا محدودش سازد، نه حدّ و نهايتى براى اوست و نه انقطاع و پايانى، اشياء به او احاطه ندارند»؛ زیرا وَهْم به معنى قوّه خيال، به مادّه و محسوسات تعلّق دارد و اگر خداوند در وَهم بگنجد بايد مكان، زمان، كيفيّت و كميّتى براى او تصوّر شود؛ حال آنكه ذاتش از اين امور منزّه است. حدّ و نهايت و انقطاع و پايان، همه از اوصاف جسم است و خداوند از جسمانيّت منزّه است.
پاسخ تفصیلی:
از آنجا که بسیاری از مردم در طريق معرفة الله گرفتار «تشبيه» مى شوند و خدا را با اوصاف مخلوقات در ذهن خود تصوّر مى كنند كه اشتباهى بزرگ و نابخشودنى است امام علي(عليه السلام) اين معلم بزرگ توحيد و معرفة الله، به طور مكرر با عبارات زيبا و دلنشين، مخاطبان خود را از پرتگاه تشبيه رهايى مى بخشد.
از جمله این موارد سخنی است که امام علي(عليه السلام) در بخشی از خطبه 186 «نهج البلاعه» مى فرمايد: (دست وهم و خيال به دامان كبرياييش نمى رسد تا محدودش سازد و تيزهوشى هوشمندان نمى تواند نقش او را در ذهن و تصوّر آورد، نه حواس قادر بر ادراك او هستند تا محسوس گردد، و نه دست ها مى توانند او را لمس كنند تا ملموس شود. هيچ گاه تغيير نمى پذيرد و دگرگونى در او حاصل نمى شود، آمد و شد شب ها و روزها وى را كهنه نمى سازد و روشنايى و تاريكى تغييرش نمى دهد)؛ «لَا تَنَالُهُ الْاُوْهَامُ فَتُقَدِّرَهُ، وَ لَا تَتَوَهَّمَهُ الْفِطَنُ فَتُصَوِّرَهُ، وَ لَا تُدْرِكُهُ الْحَوَاسُّ فَتُحِسَّهُ، وَ لَا تَلْمِسُهُ الْاَيْدِي فَتَمَسَّهُ. وَ لَا يَتَغَيَّرُ بِحَالٍ، وَ لَا يَتَبَدَّلُ فِي الْاَحْوَالِ. وَ لَا تُبْلِيهِ اللَّيَالِي وَ الْاَيَّامُ، وَ لَا يُغَيِّرُهُ الضِّيَاءُ وَ الظَّلَامُ».
«اَوْهام» جمع «وَهْم» به معناى قوّه خيال است كه تعلّق به مادّه و محسوسات دارد و اگر خداوند در وهم بگنجد بايد مكان و زمان و كيفيّت و كميّتى براى او تصوّر شود؛ حال آنكه ذات پاكش از اين امور منزّه است، جسم داراى اجزاست و زمان و مكان و تغيير و حركت و اينها امورى هستند كه در ذات لايتناهى او راه ندارند.
«فِطَن» جمع «فِطْنه» به معناى قوّه عقل و خرد است و به افراد تيزهوش «فَطِن» گفته مى شود. قوه عقل نيز به كمك وهم و تصوّرات ذهنى وابسته به اجسام، فعاليت دارد، بنابراين اگر با عقل و به كمك وهم درك شود باز پاى عوارض جسمانى به ميان مى آيد.
تعبير به «وَ لَا تَلْمِسُهُ...»؛ [با توجّه به اينكه لمس و مَسّ دو معنا دارد، مسّ به تماس با اجسام اطلاق مى شود و لمس به طلب و تلاش براى تماس گفته مى شود] اشاره به اين است كه هر چه انسان ها بكوشند با دست خود او را لمس كنند غير ممكن است؛ چون جسم نيست تا لمس شود. اما با توجّه به ثبات ذاتش، تغيير او با گذشت زمان و پديده هايى همچون نور و ظلمت ممكن نيست؛ زيرا او وجودى كامل و نامتناهى است، و از هر جهت مافوق زمان، مكان و حركت، و چنين ذاتى دستخوش حوادث و تغييرات نمى شود و اسير چنگال شب و روز و نور و ظلمت نمى گردد. آنگاه در ادامه اين سخن مى فرمايد: (هرگز به داشتن اجزاء و اعضاء و جوارح، و عرضى از اعراض و دارا بودن تفاوت و ابعاض، توصيف نمى شود)؛ «وَ لَا يُوصَفُ بِشَيْءٍ مِنَ الْاَجْزَاءِ، وَ لَا بِالْجَوَارِحِ وَ الْاَعْضَاءِ، وَ لَا بِعَرَضٍ مِنَ الْاَعْرَاضِ، وَ لَا بِالْغَيْرِيَّةِ وَ الْاَبْعَاضِ».
روشن است تمام اين امور يعنى دارا بودن اجزاء، اعضاى بدن و قبول عوارض [مانند رنگ ها و كيفيّت و كميت متفاوت] همه از خواص جسم و جسمانيّات و مادّه و ممكنات است و همچنين تفاوت با اشياى ديگر؛ زيرا لازمه آن تركيب از قدر مشترك و مابه الامتياز است و هرگونه تركيب دليلی است بر احتياج مركب به اجزاى خود، و موجود محتاجِ واجب الوجود، بى نياز از همه چيز نتواند بود.
امام(عليه السلام) در ادامه بيان اوصاف سلبيه خداوند مى فرمايد: (نه حد و نهايتى براى اوست و نه انقطاع و پايانى، اشياء به او احاطه ندارند تا وى را بالا برند يا پايين آورند، و چيزى او را حمل نمى كند تا به جانبى متمايل سازد يا ثابت نگهدارد!)؛ «وَ لَا يُقَالُ: لَهُ حَدُّ وَ لَا نِهَايَةٌ، وَ لَا اِنْقِطَاعٌ وَ لَا غَايَةٌ؛ وَ لَا أَنَّ الْاَشْيَاءَ تَحْوِيهِ فَتُقِلَّهُ(1) أَوْ تُهْوِيَهُ(2)، أَوْ أَنَّ شَيْئاً يَحْمِلُهُ، فَيُمِيلَهُ أَوْ يُعَدِّلَهُ».
اين اوصاف ششگانه (حدّ، نهايت، انقطاع، پايان، احاطه كردن و حمل كردن) همه از اوصاف جسم و جسمانيّات است و خداوندى كه منزّه از جسمانيّت است هيچ يك از اين اوصاف در ذات پاكش راه ندارد و به فرض كه بعضى از اين اوصاف درباره غير موجودات مادى نيز صادق باشد بى شك از اوصاف ممكن الوجود است كه همواره و از هر نظر محدود است و بارها گفته ايم ذات پاك واجب الوجود از هر نظر نامحدود است. بنابراين هيچ يك از اين اوصاف را به خود نمى پذيرد.
افزون بر اين، اوصاف ذكر شده لوازمى دارد كه آنها نيز مربوط به عالم اجسام است؛ احاطه كردن بر چيزى سبب مى شود آن را بالا ببرد و يا پايين بياورد و حمل كردن چيزى گاه سبب مى شود آن را به يك طرف متمايل كنند يا ثابت نگهدارند و همه اينها از اوصاف اجسامند. حتى بعضى از فلاسفه گفته اند خداوند به «لا نهاية» نيز وصف نمى شود؛ زيرا اين تعبير لانهايت جسمانى را تداعى مى كند. به هرحال سعی امام(عليه السلام) در جاى جاى اين خطبه بر اين است كه همه مخاطبان را از گرفتار شدن در دام تشبيه رهايى بخشد و خداوند را از هرگونه وصف مخلوقات منزّه شمارد.(3)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.