پاسخ اجمالی:
اولا: اگر امام حسین(ع) تشنه قدرت بوده و قصد قیام کور داشتند، بعد از شهادت برادرشان این کار را می کردند؛ اما چون معاویه خود را عامل به قرآن و سنت معرفی کرده بود، حجت شرعی برای این کار نداشتند. از طرفی معاويه هرگز تقاضاى بيعت نكرد.
ثانیا: ایشان بر اساس تمام بودن حجت حداقلی ظاهری (دعوت عراقیها و ضعف یزید) و بر اساس احساس تکلیف و انگیزه های دینی اقدام به قیام کرد. بعضى معتقدند كه واقعاً در كوفه يك زمينه صددرصد آماده اى بود و يك جريان غير مترقَّب اوضاع را دگرگون كرد. از نظر تاريخى اگر امام حسين به آن نامه ها ترتيب اثر نمى داد، به طور مسلّم در مقابل تاريخ محكوم بود.
ثالثا: امام حسین(ع) با درخواست بیعت یک فاسق روبرو بود و نمی توانست با چنین شخصی بیعت کند. یزید که فاقد هرگونه صلاحیتی برای اداره امور مسلمین بود، بعد از رسیدن به قدرت در اولین اقدام از امام حسین(ع) تقاضای بیعت کرد. در چنین شرائطی امام حسين(ع) فرمود: «هرگز شخصى همانند من، با مردى همانند وى بيعت نخواهد كرد».
رابعا: انگیزه امام انجام وظیفه ای دینی بود نه انگیزه ای مادی و سیاسی؛ بسیاری از انبیاء و اولیاء الهی و آزادگان جهان با وجود موانع و آماده نبودن زمینه ها بر علیه وضع موجود اقدام به قیام کردند؛ چرا که اعتراض و اصلاح طلبی در امور جامعه خود را وظیفه خود می دانستند. نمی توان درباره هر واکنش اجتماعی با معیار اقتصاد یا «منافع» تحلیل ارائه داد. امام به منظور اصلاح امّت جدّش و جامعه اسلامى قیام کرد و اگر دست به این کار بزرگ نمى زد به یقین امروز خبرى از اسلام نبود.
خامسا: شهادت امام حسین(ع) موجب بیداری امت شد و «پیروز حقیقی» او بود؛ قیام ایشان اگرچه در ظاهر سرکوب شد اما زمینه ساز قیام های بعدی علیه یزید شد. حرکت اصلاح گرانه امام حسین، خون غیرت و حق طلبی را در رگ های بسیاری از انسان های نخوت زده به جریان انداخت.
پاسخ تفصیلی:
زمینه های مناسب برای قیام ؟!
اگر از دید ظاهری نگاه کنیم با توجه به مناسبات عصر حسین بن علی و دنیا زدگی مردم و بی اعتنایی آنها به حق جویی و با توجه به سنگینی کفه قدرت به نفع بنی امیّه، هیچ امیدی به پیروزی امام حسین(علیه السلام) در قیام علیه یزید وجود نداشت. با وجود این چه چیزی باعث شد ایشان قیام کند؟ آیا قیام ایشان در چنین شرایطی مصداق قیام کور نیست؟
برای پاسخ به این سؤال لازم است شرایط آن زمان از جمله به قدرت رسیدن یزید و فسق و فجور او و درخواستهای مکرر مردم برای قیام و... را نیز بررسی کنیم تا با اطلاع کافی به نتیجه واقعی و منصفانه درباره قیام امام حسین(علیه السلام) دست پیدا کنیم. اگر تاریخ را منصفانه بررسی کنیم خواهیم دانست دلایل مختلفی باعث شد امام حسین(علیه السلام) در برابر شخصی مثل یزید قیام کند که هرکدام به تنهایی دلیل موجهی برای این قیام می باشد.
1) انگیزه های اصیل، روشن و مشخص امام از حرکت اصلاح گرانه خود
کسانی که قیام امام را کور توصیف می کنند فقط معیار سود و نفع را در نظر گرفته اند و معیارهای دیگر خصوصا انگیزه های الهی که امام حسین(علیه السلام) به آنها تصریح کردند را در نظر نگرفته اند که طبق آنها قیام وظیفه امام بوده است. معیارهایی مانند:
الف. لزوم رعایت اصل اساسی «زندگی با عزت و نفی بیعت ذلیلانه با طاغوت و فسق»
وقتی اتفاقات صدر اسلام را بررسی می کنیم می بینیم پس از رحلت پیامبر عظیم الشأن اسلام ارزش هاى اخلاقى که پیامبر(صلى الله علیه وآله) براى رواج آن خون دل خورده بود، به تدریج کمرنگ شد و جاى خود را به بعضى از مفاسد زمان جاهلیّت داد. بنى امیّه و بازماندگان دوران جاهلیّت آهسته آهسته پست هاى کلیدى را اشغال و صحابه پیامبر(صلى الله علیه وآله) را از صحنه خارج کردند. بیت المال به شکل ناعادلانه تقسیم شد. امام على(علیه السلام) در زمان حکومتش تلاش هاى فراوانى براى اصلاح امّت کرد، اما کوتاه بودن مدّت حاکمیّت آن حضرت اجازه تحقّق کامل آن را نداد. پس از شهادت آن حضرت، حاکم شورشى زمان على(علیه السلام) یعنى معاویه خلیفه مسلمین شد. او حتّى روشى را که ابوبکر و عمر جهت انتخاب خلیفه در پیش گرفته بودند رعایت نکرد، و در حقیقت با حرکتى شبیه کودتا امام حسن(علیه السلام) را مجبور به صلح کرد و حکومت را به دست گرفت. با شهادت امام حسن(علیه السلام) امام حسین(علیه السلام) اختیارات ایشان را در دست گرفتند و اگر تشنه قدرت بودند و می خواستند قیام کور داشته باشند بعد از شهادت برادرشان این کار را می کردند، اما چون معاویه _ ولو به ظاهر_ خود را عامل به قرآن و سنت معرفی کرده بود حجت شرعی برای این کار نداشتند. از طرفی در جریان صلح امام حسن(علیه السلام) و پس از شهادت ایشان در دوران امام حسین(علیه السلام) معاويه هرگز تقاضاى بيعت نكرد كه بيا با من بيعت كن (بيعت يعنى قبول خلافت)، بلكه جزء مواد صلح بود كه تقاضاى بيعت نباشد و ظاهراً احدى از مورخين هم ادعا نكرده است كه امام حسن(علیه السلام) يا امام حسين(علیه السلام) و سایر شيعيان آمده باشند با معاويه بيعت كرده باشند. ابداً صحبت بيعت در ميان نبود؛ لذا برای امام حسن(علیه السلام) و امام حسین(علیه السلام) حجتی برای قیام علیه معاویه وجود نداشت.
اما با مرگ معاویه در نیمه رجب سال شصتم هجرى قمرى، فرزندش یزید خلافت را، همچون پدر، به زور و بدون هیچ ضابطه اى در اختیار گرفت، فساد و فحشا و ظلم در عصر یزید به مراتب بدتر از عصر پدرش فراگیر شد، و تمام شهرهاى اسلامى حتى مدینه منوّره را فرا گرفت. یزید که جوانی ناپخته، شهوتران و هوسباز و بیخرد و خوشگذران و فاقد هرگونه صلاحیتی برای اداره امور مسلمین بود، به صورت علنی تظاهر به فسق و فجور می کرد و مقدسات و احکام اسلامی را به راحتی زیرپا می گذاشت. مجموعه فسادهاى اخلاقى و انجام كارهاى سبك و جلف توسّط- به اصطلاح- خليفه مسلمين! (يزيد بن معاويه) در عبارت كوتاهى از ابن كثير- مورّخ و دانشمند متعصّب و معروف اهل سنّت- چنين آمده است: «وَ قَدْ رُوِيَ أَنَّ يَزِيدَ كَانَ قَدِ اشْتَهَرَ بِالْمَعَازِفِ وَ شُرْبِ الْخَمْرِ وَ الْغِنَا وَ الصَّيْدِ وَ اتِّخَاذِ الْغِلْمَانَ وَ الْقِيَانَ وَ الْكِلَابَ وَ النِّطَاحَ بَيْنَ الْكِبَاشِ وَ الدِّبَابِ وَ الْقُرُودِ؛ وَ مَا مِنْ يَوْمٍ إِلَّا يُصْبِحُ فِيهِ مَخْمُوراً وَ كَانَ يَشُدُّ الْقِرْدَ عَلَى الْفَرَسِ مُسْرِجَةً بِحِبَالٍ وَ يَسُوقُ بِهِ وَ يَلْبِسُ الْقِرْدَ قَلَانِسَ الذَّهَبِ وَ كَذَلِكَ الْغِلْمَانَ وَ كَانَ إِذَا مَاتَ الْقِرْدُ حَزَنَ عَلَيْهِ»(1)؛ (يزيد به نوازندگى، شراب نوشى، خوانندگى، شكار، به خدمت گرفتن غلامان و كنيزان خنياگر، سگ بازى و به جان هم انداختن قوچ ها، چهارپايان و بوزينه ها شهرت داشت. هر بامدادان مست و مى زده بر مى خاست. او بوزينه اى را بر پشت اسب زين شده اى سوار مى كرد و مى گرداند و بر بوزينه و غلامان، كلاه هاى زرّين مى پوشانيد و هنگامى كه بوزينه اش مرد، بر او اندوهگين شد).
از طرفی یزید بعد از رسیدن به قدرت در اولین اقدام از امام حسین(علیه السلام) تقاضای بیعت کرد. یزید بلافاصله بعد از مرگ معاویه به ولید بن عتبه فرماندار مدینه نامه نوشت و از او درخواست کرد از امام حسین(علیه السلام) با شدت بسیار بیعت بگیرد و به حضرت مجال ندهد تا اینکه بیعت کند: «فَخُذْ حُسَيْناً وعبدالله بْنِ عُمَر وعبدالله بْنِ الزُّبَيْر بِالْبَيْعَةِ أَخْذًا شَدِيدًا لَيْسَتْ فِيهِ رُخْصَةٌ حَتَّى يُبَايِعُوا»(2)؛ (پس از حسین(علیه السلام) و عبدالله بن عمر و عبدالله بن زبیر با شدت بسیار بیعت بگیر و به آنها مجال نده تا اینکه بیعت کنند).یعقوبی نیز در تاریخ خود می نویسد: «یزید به ولید بن عتبه فرماندار مدینه نامه نوشت و چنین دستور داد: هنگامی که نامه من به دستت رسید، حسین(علیه السّلام) و ابن زبیر را احضار کرده و از آن دو برای من بیعت بگیر و اگر نپذیرفتند گردن آن دو را زده و سرهای شان را نزد من بفرست».(3)
در چنین شرایطی که یک شخص فاسد درخواست بیعت می کند، امام حسين(علیه السلام) جوابش فقط اين بود: «إِنَّا أَهْلُ بَيْتِ النُّبُوَّةِ وَ مَعْدِنُ الرِّسَالَةِ وَ مُخْتَلَفُ الْمَلَائِكَةِ وَ بِنَا فَتَحَ اللَّهُ وَ بِنَا خَتَمَ اللَّهُ وَ يَزِيدُ رَجُلٌ فَاسِقٌ شَارِبُ الْخَمْرِ قَاتِلُ النَّفْسِ الْمُحَرَّمَةِ مُعْلِنٌ بِالْفِسْقِ وَ مِثْلِي لَا يُبَايِعُ مِثْلَه»(4)؛ (ما از خاندان نبوّت و معدن رسالت و جايگاه رفيع رفت و آمد فرشتگانيم ... در حالى كه يزيد مردى است فاسق، مى گسار، قاتل بى گناهان؛ او كسى است كه آشكارا مرتكب فسق و فجور مى شود. بنابراين، هرگز شخصى همانند من، با مردى همانند وى بيعت نخواهد كرد).(5)
ب. ضرورت امر به معروف و نهی از منکر
یکی دیگر از انگیزه های اصیل، روشن و مشخص امام حسین(علیه السلام) از قیام توجه به فریضه مهم امر به معروف و نهر از منکر است. این فریضه از دو جهت در آن زمان ضرورت داشت: یکی ظاهر ساختن چهره كريه منافقان بنى اميّه و نجات اسلام از چنگال آن تفاله هاى عصر جاهليّت بود.(6) یکی هم حفظ دين و آيين پيامبر(صلى الله عليه و آله) كه با حكومت بنى اميّه داشت از بین می رفت. لذا امام حسین(علیه السلام) به قصد اصلاح مفاسدى که در طول این مدّت و پس از رحلت پیامبر(صلى الله علیه وآله) در جامعه رخ داده بود دست ردّ بر سینه یزید براى بیعت با او زد و تصمیم گرفت با بازگرداندن نظمِ سابق به زندگى فردى و اجتماعى مردم، خاطرات و سنّت هاى دوران حضرت رسول(صلى الله علیه وآله) را زنده کند.
خود امام حسین(علیه السلام) بارها در کلمات خود به این هدف مهم اشاره کردند، از جمله در سفارش نامه ای فرمودند: «إنِّي لَمْ أَخْرُجْ أَشِراً وَ لَا بَطِراً وَ لَا مُفْسِداً وَ لَا ظَالِماً وَ إِنَّمَا خَرَجْتُ لِطَلَبِ الْإِصْلَاحِ فِي أُمَّةِ جَدِّي(صَلّی الله عَلیهِ وَآلِه) أُرِيدُ أَنْ آمُرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَنْهَى عَنِ الْمُنْكَر»(7)؛ (من از سر هوا و هوس قيام نكردم، و قصد افساد و ظلم به ديگران هم ندارم، [و در پى پست و مقام و مال دنيا هم نيستم]، بلكه به منظور اصلاح امّت جدّم قيام كرده ام و مى خواهم امر به معروف و نهى از منكر كنم...).
همچنین آن حضرت در نخستين برخوردش با «حر»، به ترسيم علل حركت روشنگرانه خويش از حجاز به سوى عراق و كوفه و بيان هدف خود پرداخت و از جمله فرمود: «ايُّهَا النّاس إنَّ رَسُولَ اللَّهِ قَالَ: مَنْ رَأى سُلْطاناً جائِراً مُسْتَحِلّاً لِحَرامِ اللَّهِ، ناكِثاً عَهْدَهُ، مُخالِفاً لِسُنَّةِ رَسولِ اللَّهِ، يَعْمَلُ فى عِبادِ اللَّهِ بِالْاثْمِ وَ الْعُدْوانِ، فَلَمْ يُغَيِّرْ عَلَيْهِ بِفِعْلٍ وَ لا قَوْلٍ، كانَ حَقّاً عَلَى اللَّهِ انْ يُدْخِلَهُ مُدْخَلَهُ. الا وَ انَّ هؤُلاءِ قَدْ لَزِموا طاعَةَ الشَّيْطانِ وَ تَرَكُوا طَاعَةَ الرَّحمان وَ أَظْهَرُوا الْفَسَادَ وَ عَطَّلُوا الْحُدُودَ وَ استَأثروا بِالفَىء وَ أَحَلُّوا حَرَامَ اللَّهِ و حرَمَّوُا حَلَالَهُ وَ أَنَا أَحَقُّ مِمَّنْ غَيْر...»(8)؛ (هان اى مردم! پيامبر خدا فرمود: هر كس زمامدار بيداد پيشه و قانون شكنى را نظاره كند كه حرام خدا را حلال و روا مى سازد، و عهد و پيمان او را مى شكند و با سبك و روش عادلانه و بشر دوستانه پيامبر خدا مخالفت مى ورزد؛ و با اين وصف در برابر آن عنصر خودكامه و قانون گريز، با گفتار و عملكردش به مخالفت برنخيزد و در راه اصلاح جامعه و حكومت، خود را به هر آب و آتش نزند، بر خداست كه او را از همان راهى كه آن بيداد پيشه را به دوزخ در مى آورد، به دوزخ در آورد. هان اى مردم! آگاه باشيد كه رژيم حق ستيز اموى فرمانبردارى شيطان را برگزيده و از قانون خدا و فرمانبردارى او سر برتافته است. كارگردانان آن، تبهكارى و بيداد را همه جا آشكار ساخته و مرزهاى قوانين و مقررات خدا را به تعطيل كشانده و ثروت ملّى را به انحصار خويش در آورده اند. آنان با بهانه و توجيه و برخورد ابزارى با دين، حرام خدا را حلال مى سازند و حلال او را حرام؛ و من زيبنده ترين مردم [به تلاش و جهاد خستگى ناپذير و شجاعانه در راه دگرگونى مطلوب و خدا پسندانه] در اين جامعه و در ميان اين امت هستم).
بر این اساس انگیزه حرکت امام انجام وظیفه ای دینی بود نه صرفا انگیزه ای مادی و سیاسی برای به دست آوردن حکومت. خود امام نیز در در سخنان خود تصریح می کنند که حکومت را با چه هدفی می خواهند. یعنی اموری که به وسیله و به واسطه در درست گرفتن حکومت اقامه می شوند هدف اند نه خود حکومت.
اگر انگیزه های قیام حسینی را درست بشناسیم آن وقت می فهمیم که چرا آن حضرت مثل بسیاری از انبیاء و اولیاء الهی و آزادگان جهان - که با وجود موانع و مناسب نبودن وضع موجود بر علیه وضع موجود اقدام به قیام کردند هر چند شکست ظاهری خورده باشند – حرکت انقلابی شان را آغاز نمودند. چرا که اصلاح طلبی در امور جامعه خود را وظیفه خود می دانستند. بسیاری از منتقدان وضع موجود در جوامع مختلف از جغرافیای تاریخی و فکری مختلف با وجود ضعیف بودن و قلت نیرو و قدرت نظامی کم علیه وضع موجود قیام کردند هر چند احتمال شکست می دادند. آنها اعتراض را وظیفه خود می دانستند و نمی توان درباره هر کنش و واکنش اجتماعی با معیار اقتصاد یا منافع تحلیل ارائه داد. لذا قيام امام حسين(عليه السلام) نه تنها آيين پيامبر بزرگ اسلام(صلى الله عليه و آله) را نجات داد، بلكه از محو اهداف رسالت ساير انبيا که خون های فراوانی برای آن ریخته شده بود نيز جلوگيرى كرد؛ چرا كه رسول خدا(ص) كامل كننده رسالت پيامبران گذشته و خاتم رسولان و دين او خاتم اديان بود.(9)
نتیجه اینکه برای امام فقط سود و زیان و نتیجه بخشی سیاسی قیام مطرح نبوده و انگیزه های دیگری در پشت این قیام وجود دارد. وقتی می توان این ایراد را از قیام امام گرفت که «ایشان نمی دید که اوضاع زمانه و دسته بندی های سیاسی و زمینه های فرهنگی اجتماعی برای قیام آماده نیست» که قائل باشیم انگیزه امام صرفا مادی وسیاسی بوده باشد در حالی که دیدیم انگیزه امام از نهضت شان چیزی دیگری بوده است.
2) وجود زمینه و فضای لازم برای قیام در میان بخشی از بدنه جامعه و تمام شدن حجت به صورت ظاهری بر امام.
دلیل دوم قيام امام حسين دعوت كوفه بود به عنوان يك شهر آماده. مردم كوفه بعد از اينكه بيست سال حكومت معاويه را چشيدند و زجرهاى زمان معاويه را ديدند و مظالم معاويه را تحمل كردند واقعاً بي تاب شده بودند، كه حتى بعضى معتقدند كه واقعاً در كوفه يك زمينه صددرصد آماده اى بود و يك جريان غير مترقَّب اوضاع را دگرگون كرد. مردم كوفه هجده هزار نامه مى نويسند براى امام حسين و اعلام آمادگى كامل مى كنند. حال كه امام حسين(علیه السلام) آمد و مردم كوفه يارى نكردند، البته همه مى گويند پس زمينه كاملًا آماده نبوده، ولى از نظر تاريخى اگر امام حسين به آن نامه ها ترتيب اثر نمى داد، مسلّم در مقابل تاريخ محكوم بود؛ مى گفتند يك زمينه بسيار مساعدى را از دست داد.(10)
قطعا امام حسین بر اساس تحلیل و علمی که همه اهل نظر و بصیرت آن دوره داشتند احتمال می داد که کوفی جماعت خیانت کند؛ با این وجود ایشان بر اساس تمام بودن حجت حداقلی ظاهری (دعوت عراقیها و ضعف یزید) و بر اساس احساس تکلیف و انگیزه های قوی دینی اقدام به قیام کرد. حتی حضرت برای اتمام حجت بر مردم تمام تلاش خود را انجام داد و قبل از حركت به سوى كوفه نماينده مخصوص خود مسلم بن عقيل را به كوفه فرستاد و او از مردم براى امام(عليه السلام) بيعت گرفت، اما خیانت بیعت کنندگان منجر به شهادت امام حسین(علیه السلام) گردید.
ممکن است این تصور بوجود آید که با شهادت ایشان قیام ایشان شکست خورد، ولی قطعا با بیدار شدن جامعه و قیام های بعدی که شکل گرفت اهداف ایشان از جمله بیداری امت و اصلاح دین اسلام محقق شد، چیزی که خود حضرت صراحتا دنبال آن بود و فرمود: «اللَّهُمَّ إِنَّكَ تَعْلَمُ أَنَّهُ لَمْ يَكُنْ مَا كَانَ مِنَّا تَنَافُساً فِي سُلْطَانٍ وَ لَا الْتِمَاساً مِنْ فُضُولِ الْحُطَامِ وَ لَكِنْ لِنُرِيَ الْمَعَالِمَ مِنْ دِينِكَ وَ نُظْهِرَ الْإِصْلَاحَ فِي بِلَادِكَ وَ يَأْمَنَ الْمَظْلُومُونَ مِنْ عِبَادِكَ وَ يُعْمَلَ بِفَرَائِضِكَ وَ سُنَّتِكَ وَ أَحْكَامِك»(11)؛ (بارخدايا! تو خوب مى دانى كه انقلاب و نهضت من به خاطر حكومت و سلطنت بر مردم و دستيابى به زرق و برق دنيا نبود، بلكه هدف من از حكومت ارايه معالم و نشانه هاى دينت به مردم، و اصلاح بلاد و شهرها و ايجاد امنيت براى بندگانت و عمل به فرايض و سنتها و احكام توست).(12)
آری امام حسین(علیه السلام) هرگز هدفش از قیام رسیدن به حکومت به معنی کسب دنیا نبود، بلکه آن حضرت به منظور اصلاح امّت جدّش و جامعه اسلامى قیام کرد و اگر امام حسین(علیه السلام) دست به این کار بزرگ نمى زد به یقین امروز خبرى از اسلام نبود، یا اگر بود قابل توجّه نبود. درست است که آن حضرت در این راه شربت شهادت نوشید، ولى جامعه اسلامى را تکان داد و به این هدف نزدیک ساخت.(13)
3) ثمرات فراوان قیام و تبعات آن برای حکومت اموی و جامعه اسلامی آن روز و بشریت تا ابد.
با توجه به انگیزه هایی که برای قیام امام حسین(علیه السلام) بیان شد، برای اینکه بدانیم پیروز واقعی در این قیام چه کسی بوده، باید ببینیم ثمرات این قیام با آن انگیزه ها در تناسب بوده یا نه؟ اگر منصفانه به این قضیه نگاه کنیم خواهیم دید شهادت امام حسين(عليه السلام) و ياران پاكبازش ثمرات فراوانی درپی داشت و به احياى مكتب محمّدى(صلى الله عليه و آله) كمك كرد و خون پاك اباعبداللَّه(عليه السلام) درخت اسلام را آبيارى نمود و به رشد و بالندگى امّت اسلامى و بيدارى مسلمانان انجاميد.
امام صادق(عليه السلام) مى فرمايد: پس از شهادت امام حسين(عليه السلام) هنگامى كه ابراهيم بن طلحه (در مدينه) با امام على بن الحسين(عليه السلام) روبرو شد (از روى طعنه) گفت: «يا عَلِىَّ بْنَ الْحُسَيْنِ مَنْ غَلَبَ؟»؛ (اى على بن الحسين در اين نبرد چه كسى پيروز شد؟!). امام(عليه السلام) فرمود: «إِذا أَرَدْتَ أَنْ تَعْلَمَ مَنْ غَلَبَ وَ دَخَلَ وَقْتُ الصَّلاةِ فَأَذِّنْ وَ أَقِمْ»(14)؛ (اگر مى خواهى بدانى پيروزى و غلبه با چه كسى بود، به هنگام فرا رسيدن وقت نماز اذان و اقامه بگو).
امام(عليه السلام) با اين پاسخ به او فهماند كه هدف يزيد محو اسلام و نام رسول خدا(صلى الله عليه و آله) بود، ولى همچنان طنين «لَاإلهَ إِلَّا اللَّهُ وَ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ» بر مأذنه ها مى پيچد و مسلمانان در همه جا- حتى در شام و پايتخت سلطنت يزيد- به يگانگى خدا و رسالت محمد(صلى الله عليه و آله) گواهى مى دهند! برخی پيروزى را تنها در اين مى دانند كه انسان دشمن را به عقب براند و چند روزى حكومت را به دست گيرد. آنها پيروزى در هدف، و برترى مكتب را به حساب نمى آورند، آنها الگو شدن يك مجاهد شهيد را براى نسلهاى موجود و آينده در نظر نمى گيرند، آنها عزت و سربلندى در نزد همه آزادگان جهان و جلب خشنودى و رضايت خدا را به هيچ مى انگارند.بديهى است در چنان ارزيابى محدودى اين ايراد - که چرا امام حسین(علیه السلام) و سایر انبیاء و اولیائی که علیه ظلم قیام کردند و در ظاهر شکست خوردند، همه جوانب را برای پیروزی در نظر نداشتند؟- پاسخ ندارد، اما اگر ديد خود را وسيعتر و افق فكر خود را بازتر كنيم و ارزشهاى واقعى را در نظر بگيريم آن گاه هر مذهبی که داشته باشیم قیام امام حسین(علیه السلام) را قیامی آگاهی بخش و پیروز خواهیم دید؛ چنانکه «سيد قطب» از علمای بزرگ اهل سنت در تفسير «فى ظلال» سخنى دارد كه شاهد ارزنده اى بر اين مقصود است.
او قهرمان ميدان كربلا را امام حسين(علیه السلام) می داند و مى گويد: «حسين(رضوان اللَّه عليه) در چنان صحنه بزرگ از يك سو، و دردناك از سوى ديگر، شربت شهادت نوشيد، آيا اين پيروزى بود يا شكست؟! در مقياس كوچك و صورت ظاهر شكست بود، اما در برابر حقيقت خالص و مقياسهاى بزرگ پيروزى عظيمى به شمار مى آيد. براى هر شهيدى در روى زمين قلوب پاك انسانها مى لرزد، عشق و عواطف را برمى انگيزد، و غيرت و فداكارى را در نفوس به جنب و جوش مى آورد، همانگونه كه حسين(رضوان اللَّه عليه) چنين كرد.
اين سخنى است كه هم شيعيان و هم غير شيعيان از سائر مسلمين، و هم گروه عظيمى از غير مسلمانان در آن متفق و هم عقيده اند. چه بسيار شهيدانى كه اگر هزار سال زنده مى ماندند نمى توانستند به مقدار شهادتشان عقيده و مكتب خود را يارى كنند، و قدرت نداشتند اينهمه مفاهيم بزرگ انسانى را در دلها به يادگار گذارند، و هزاران انسان را با آخرين سخنان خود كه با خونشان مى نويسند به كارهاى بزرگ وادار كنند.
آرى اين سخنان و خطبه هاى آخرين كه با خط خونين نوشته شده است پيوسته زنده مى ماند، و فرزندان و نسلهاى آينده را به حركت در مى آورد، و اى بسا تمام تاريخ را در طول قرون و اعصار تحت تاثير خود قرار مى دهد».(15)
حتی موسيو ماربين آلمانى غیر مسلمان امام حسین(علیه السلام) را در اهدافش موفق دانسته و مى گويد: «حسين با قربانى كردن عزيزترين افراد خود، با اثبات مظلوميّت و حقانيّت خود، به دنيا درس فداكارى و جانبازى آموخت و نام اسلام و اسلاميان را در تاريخ ثبت و در عالم بلندآوازه ساخت و اگر چنين حادثه اى پيش نيامده بود، قطعاً اسلام به حالت كنونى باقى نمى ماند و ممكن بود يكباره اسلام و اسلاميان محو و نابود گردند».(16)
قيامهاى خونين پس از حادثه عاشورا نیز سند گویای این حقیقت اند که پیروز حقیقی کربلا امام حسین(علیه السلام) و یاران ایشان بودند. به عبارت دیگر قیام امام حسین(علیه السلام) اگرچه در ظاهر سرکوب شد اما زمینه ساز قیام های بعدی علیه یزید شد. قیام هایی همچون قیام توابین، قیام مختار، قیام هایی که در شهرهای مدینه و مکه علیه خلافت یزید شد مثال هایی از این دست اند که نشان می دهند حرکت اصلاح گرانه امام حسین، خون غیرت و حق طلبی را در رگ های بسیاری از انسان های نخوت زده به جریان انداخت و آنها را علیه حکومت یزید شوراند و مانع آن شد که یزید در همان سال های معدود خلافتش، به عنوان یک حاکم، وضعیت مستقری را در سراسر ممالک اسلامی تجربه کند.(17)
امروزه نیز ما شيعيان همه سال با چشم خود آثار حيات امام حسين عزيز(علیه السلام) و دوستان شهيدش را در كربلا مى بينيم كه جلسات سوگوارى آنها سرچشمه چه جنبشهاى عظيمى مى شود؟! ما با چشم خود شاهد و ناظر حركت ميليونها نفر مسلمان بيدار در ايام عاشوراى حسينى براى ريشه كن ساختن كاخ ظلم و استبداد و استعمار بوديم. ما با چشم خود ديديم كه اين نسل فداكار كه درس خويش را در مكتب امام حسين(علیه السلام) و مجالس يادبود و ايام عاشوراى او خوانده بود چگونه با دست خالى از هر گونه سلاح قدرتمندترين سلاطين جبار را از تخت خود پائين كشيده اند.(18) نه تنها شیعیان بلکه بسیاری از آزادی خواهان جهان مانند گاندی (رهبر موفق هندی ها) و محمدعلی جناح (رهبر موفق پاکستان) و ... نیز امام حسین(علیه السلام) را الگوی خود قرار دادند و در اهداف خود موفق شدند.(19)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.