پاسخ اجمالی:
خداوند هدف خود از آفرینش انسان را کمال و رسیدن او به مرحله عبودیّت معرّفی کرده است. عبودیّت وقتی معنا می یابد که انسان در انجام کارهایش صاحب «اختیار» باشد. از تبعات اختیار، اینست که عدّه ای با سوء انتخاب و انجام معاصی جهنّمی خواهند شد. عدل الهی نیز اقتضا می کند که خداوند با جزا و پاداش خود با بندگان رفتار نماید. از طرفی منحصر شدن آفرینش خداوند به انسان های بهشتی به معنای پدید آمدن «جبر» است. زیرا باید انسان هایی را تصور کنیم که جز خوبی چیزی را انتخاب نکنند و الا محکوم به عدم می باشند. علاوه بر این، اگر قرار بود خلقت فقط به بندگانی تعلّق گیرد که به بهشت می روند، اصولا خود بهشت و نعمات آن نیز بیهوده بود؛ زیرا بهشت پاداش کسانی است که با انتخاب های درست خویش، امتحان های سخت الهی را پشت سر گذاشته و فضیلت های وجودی خود را به فعلیت رسانده باشند. درباره علم خداوند متعال از سرنوشت آدمیان نیز باید گفت؛ «اختيار و اراده» آدمی نيز در علم خدا وجود دارد؛ اما این به معنای مجبور بودن آدمی بر ارتکاب آن عمل خاص نیست؛ مثل علم معلّم به رفوره شدن دانش آموز.
پاسخ تفصیلی:
خداپرستان، معبود خود را وجودی می دانند که به صورت مطلق و بدون هیچ قید و محدودیتی، به همه پدیده های گذشته و حال و آینده هستی با تمام جزئیات شان آگاهی کامل دارد. چنین امری به این معنا خواهد بود که دانش الهی شامل جزئیات سرنوشت مردمان اعم از نیکوکار و بدکار در قیامت و پاداش یا عذاب شان می گردد. با این حساب ممکن است این سؤال به ذهن برسد که وقتی خداوند از سرنوشت انسان های جهنمی و آینده پردرد و رنج شان مطلع است، چرا و به چه انگیزه و دلیلی آنها را آفریده است؟
پاسخ این سؤال را با توضیح آیه ای از قرآن کریم آغاز می کنیم. خداوند در آیه 56 سوره ذاریات می فرماید: «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُون»؛ (من جنّ و انس را نيافريدم جز براى اينكه عبادتم كنند). عبودیّت نیز، نهايت اوج تكامل يک انسان و قرب او به خدا، نهايت تسليم در برابر ذات پاک خداوند و اطاعت بى قيد و شرط و فرمانبردارى در تمام زمينه هاست. عبودیت آن است كه انسان جز به معبود واقعى يعنى كمال مطلق نيانديشد و جز در راه او گام بر ندارد و هر چه غير او است فراموش كند حتى خويشتن را.(1)
امام صادق(علیه السلام) در پاسخ یکی از شاگردان خود، عنوان بصری که از آن حضرت درباره حقیقت عبودیّت پرسیده بود فرموده است: «أَنْ لَا يَرَى الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ فِيمَا خَوَّلَهُ اللَّهُ مِلْكاً لِأَنَّ الْعَبِيدَ لَا يَكُونُ لَهُمْ مِلْكٌ يَرَوْنَ الْمَالَ مَالَ اللَّهِ يَضَعُونَهُ حَيْثُ أَمَرَهُمُ اللَّهُ بِهِ وَ لَا يُدَبِّرُ الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ تَدْبِيراً وَ جُمْلَةُ اشْتِغَالِهِ فِيمَا أَمَرَهُ تَعَالَى بِهِ وَ نَهَاهُ عَنْه»(2)؛ (اوّل این است که بنده، خودش را مالک چیزهایى که خدا به وى عطا کرده نداند زیرا بندگان مالک چیزى نمى شوند بلکه مال را مالِ خدا می دانند و در همان طریق که فرموده به مصرف مى رسانند. دوم این است که بنده خودش را در تدبیر امور ناتوان بداند و سوم نیز این است که خودش را در انجام اوامر و ترک نواهى خدا مشغول بدارد).
محقّق شدن هدف نهایی خداوند از خلقت مبتنی است بر اعطا شدن «علم و آگاهی» به انسان ها از سوی خداوند و وجود میدانی برای آزمایش و سنجش انسان ها.(3) و لازمه این امر، «اختیار» آدمی است. زیرا تكامل انسانى چيزى نيست كه بتوان آن را به اجبار آفريد بلكه راه طولانى و درازى است كه انسان ها بايد با پاى خود آن را طى كنند و با اراده و تصميم و افعال اختيارى خويش طرح آن را بريزند. آيا اگر از كسى به اجبار و با زور سرنيزه مبلغ هنگفتى براى ساختن يک بيمارستان بگيرند اين عمل هيچ اثر اخلاقى و تكامل روحى براى او دارد؟ مسلما نه. اما اگر به اراده و ميل خويش حتى يک ريال به چنين هدف مقدسى كمک كند به همان نسبت راه كمال اخلاقى را پيموده است. از اين سخن چنين نتيجه مى گيريم كه خداوند بايد با اوامر و تكاليف و برنامه هاى تربيتى ای كه به وسيله پيامبران او و نيروى عقل ابلاغ مى شود اين مسير را براى ما مشخص كند و ما با اختيار و اراده خويش اين راه را بپيمایيم.(4)
از سوی دیگر، از تبعات اختیار انسان این است که عده ای با سوء انتخاب خود مسیر دوزخ را برمی گزینند. در نهایت خود انسان است که به انتخاب های نیک یا شر دست می زند و نتیجه کار خود را می بیند. سرنوشت دوزخی یا بهشتی هر کسی از مقوله «شدنی» هاست. یعنی ما برای بهشتی یا جهنمی شدن ابتدا باید به این دنیا آمده باشیم و ظرف وجود ما با حضور در این دنیا و طی مراحل علمی و عملیِ گذر از فراز و نشیب ها شکل گرفته باشد. پاداش یا کیفر قبل از آمدن ما به این دنیا و برخورداری از اختیار و اراده آزاد برای انتخاب کارهای خیر یا شر اصلا معنایی ندارد. ولی هر جا سخن از اختیار به میان آید لاجرم مجال سوء انتخاب هم گشوده می شود و ممکن است بسیاری با انتخاب نادرست ره به گمراهی برند. اگر تنها راه نیکی و درستی باز می بود، اختیار معنایش را از دست می داد و کمال معنوی انسان بی ارزش می شد.
بنابراین همان طور که توضیح داده شد خداوند متعال راه رشد و تعالی را برای آدم فراهم کرده است و این خود انسان است که مسیرش را انتخاب می کند. این معنا در سومین آیه سوره انسان با این تعبیر مورد اشاره قرار گرفته است که: «إِنَّا هَدَيْناهُ السَّبيلَ إِمَّا شاكِراً وَ إِمَّا كَفُورا»؛ (ما راه را به او نشان داديم خواه شاكر باشد [و پذيرا گردد] يا ناسپاس). به فرموده آیه 46 سوره فصلت نیز (پروردگارت هرگز به بندگان ستم نمى كند)؛ «وَ ما رَبُّكَ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِيدِ». خداوند نه بى جهت كسى را كيفر مى دهد و نه بر مجازات كسى بدون دليل مى افزايد. برنامه او عدالت محض است؛ چرا كه سرچشمه ظلم یا كمبودها و نقصان هاست؛ یا جهل و ناآگاهى، و يا هواى نفس؛ و ذات پاک او از همه اين امور منزّه مى باشد.(5)
حال ممکن است کسی این سوال را بپرسد که وقتی خدا می دانست این انسان قرار است و لو با اختیار خود جهنمی شود و هدف آفرینش را محقق نمی کند، از ابتدا خلقش نمی کرد تا بعدها عذاب هم نگردد. مگر نمی شد؟ برای پاسخ به این سؤال دو نکته را به عنوان مقدمه ذکر می کنیم.
اول اینکه سرچشمه اصلى كيفرها و مجازات ها در عالم رستاخيز و پس از مرگ، آثار و نتايج خود گناهان در روح و جسم آدمى است. آیات بسیار زیادی نیز بر این حقیقت دلالت دارند. برای مثال در آيه 20 سوره شورى مى خوانيم: «مَنْ كانَ يُريدُ حَرْثَ اْلآخِرَةِ نَزِدْ لَهُ في حَرْثِهِ»؛ (آنها كه زراعت و كشت سراى ديگر را [با اعمال نيک خود] مى طلبند كشت آنها را افزون مى كنيم). تعبير به كشت تعبير جالبى است كه نشان مى دهد پاداش و كيفر در آن جهان چيزى جز نتايج اعمال خود انسان نيست. در آيه 39 سوره صافّات نیز چنين آمده است: «وَ ما تُجْزَوْنَ إِلَّا ما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ»؛ (پاداشى به شما داده نمى شود جز اعمالى كه انجام داده ايد).
بنابراين آنچه ما در جهان پس از مرگ با آن سر و كار داريم همان اعمال نيک و بد ماست. به اين ترتيب مسأله كيفر و پاداش نه همانند مزد كارگران و مجازات بردگان است و نه جنبه انتقامى دارند و نه درس عبرت است براى مرتكبين آنها و يا ديگران، بلكه نوع ديگرى است كه از آن به «اثر عمل» مى توان تعبير نمود.(6)
دوّم اینکه خداوند به هدف تربيت و پرورش استعدادهای بندگان و تکامل معنوی، آنان را مبتلا به آزمایش و امتحان می کند. امام علی(علیه السلام) نیز ضمن حدیثی هدف آزمایش های الهی را این گونه توضیح می دهد که (هدف اين است كه آن صفات درونى مانند رضا و خشنودى و يا غضب و خشم از بهره هاى خداداد آشكار گردد [اگرچه خداوند خود به این صفات بندگانش داناتر است] و اين صفات باطنى به صورت فعل و عمل خارجى تجلّى كند تا استحقاق ثواب و عقاب و كيفر و پاداش صورت گيرد)؛ «لِيَتَبَيَّنَ السَّاخِطَ لِرِزْقِهِ، وَ الرّاضِىَ بِقِسْمِهِ، وَ انْ كانَ سُبْحانَهُ اعْلَمَ بِهِمْ مِنْ انْفُسِهِمْ، وَلكِنْ لِتَظْهَرَ الافْعالُ الَّتى بِها يُسْتَحَقُّ الثَّوابُ وَ الْعِقاب»(7). امام علی(عليه السلام) هدف از امتحان را اين مى داند كه در سايه امتحان آن صفات درونى و استعدادهاى باطنى به صورت فعل خارجى جلوه كنند و افراد بر اثر تجسّم صفات درونى به صورت عمل و فعل خارجى شايسته پاداش و كيفر گردند. گروهى كه خواهان سعادتند از اين موقعيّت حدّاكثر استفاده را نموده و در اين راه پرورش خاصّى پيدا مى كنند ولى يک دسته از مردم هم سوء استفاده كرده و صفات بد و زشت درونى آنها بروز نموده و در لباس اعمال بد آنها مجسّم مى گردد و به اصطلاح در اين امتحان مردود و رفوزه مى شوند.(8) مسلما عاقلانه نیست که بخاطر رفوزه شدن عدّه ای در یک آزمون، اصل آزمون را تعطیل کرد؛ یا با قضاوتی زودهنگام آنان را از شرکت در این آزمون محروم نمود.
با توجه به این مقدّمات می گوییم: تصوّر آفرینش جهانی که در آن فقط بندگان مطیع وجود داشته باشند تصوّر نادرستی است. موضوع اطاعت و عصیان از قبیل ملکه و عدم ملکه است. تا وقتی مفهوم عصیان وجود نداشته باشد، مفهوم اطاعت هم معنا و ارزشی نخواهد داشت تا بخواهیم بعد از آن در ازای این اطاعت کسی را مستحقّ بهشت و پاداش نیک بدانیم. بیایید دنیایی را تصوّر کنیم که در آن فقط بندگان مطیع خدا زیست می کنند و بیایید تصوّر کنیم که اطاعت آنها از روی اختیار و انتخاب اعمال نیک و دوری از معاصی صورت پذیرفته است. وضعیت چنین بندگان مطیعی چه تفاوتی با وضعیت فرشتگان دارد که به گونه ای خلق شده اند که ذاتا امکان ارتکاب معصیت را ندارند؟
منحصر شدن آفرینش خداوند به انسان های بهشتی به معنای پدید آمدن جبر است. زیرا ما از یک سو، اختیار انسان را به معنای امکان انتخاب بین اعمال شر یا خیر تعریف می کنیم، و از سوی دیگر باید انسان هایی را تصور کنیم که جز خوبی چیزی را انتخاب نکنند و الا محکوم به عدم می باشند. بدیهی است که در چنین وضعیتی، اختیار معنا نخواهد داشت و همگی آن ها مجبور به بهشت رفتن خواهند بود.
انسان ـ با همین اختیار و قدرت انتخابش ـ شاهکار خلقت خداوند است و خلق انسان نشانه اوج حکمت و عظمت پروردگار می باشد. در بین موجودات، فرشتگان عقل دارند بدون شهوت و غضب، حیوانات مجموعه اى از شهوت و غضبند و عقل ندارند، اما انسان مجموعه اى است از هر دو، و تنها موجودى است که از نیروهاى مختلف مادّى و معنوى، جسمانى و روحانى تشکیل شده و استعداد تکامل و پیشروى نامحدود را دارا است و آیینه تمام نمای عالم هستی می باشد. بنابراین، بر سائر مخلوقات برتری دارد. امیرمؤمنان علی(علیه السلام) در کلامی بسیار زیبا به این حقیقت اشاره کرده و می فرماید: «إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ رَكَّبَ فِي الْمَلَائِكَةِ عَقْلًا بِلَا شَهْوَةٍ وَ رَكَّبَ فِي الْبَهَائِمِ شَهْوَةً بِلَا عَقْلٍ وَ رَكَّبَ فِي بَنِي آدَمَ كِلَيْهِمَا فَمَنْ غَلَبَ عَقْلُهُ شَهْوَتَهُ فَهُوَ خَيْرٌ مِنَ الْمَلَائِكَةِ وَ مَنْ غَلَبَتْ شَهْوَتُهُ عَقْلَهُ فَهُوَ شَرٌّ مِنَ الْبَهَائِم»(9)؛ (خداوند عزّ و جلّ در فرشتگان عقل را بدون شهوت و در چهارپایان شهوت را بدون عقل و در فرزندان آدم هر دو را قرار داد. حال كسى كه عقلش بر شهوتش غالب گردد به یقین از فرشتگان بهتر بوده و آن كه شهوتش برعقلش غالب شود حتما از چهار پایان بدتر مى باشد). آرى همه انسان ها برترند، اما بالقوّه و بالاستعداد، یعنى همگى این زمینه و شایستگى را دارند، حال اگر از آن استفاده نکنند، و سقوط نمایند، مربوط به خودشان است.
علاوه بر این، اگر قرار بود خلقت ابنای بشر از سوی خداوند فقط به بندگانی تعلّق گیرد که به بهشت می روند، اصولا خود بهشت و نعمات آن نیز بیهوده بود. زیرا بهشت پاداش کسانی است که با انتخاب های درست خویش، امتحان های سخت الهی را پشت سر گذاشته و فضیلت های وجودی خود را به فعلیت رسانده باشند و این موضوع فقط وقتی قابل تصور است که بنده، با اختیار و با امکان ارتکاب معاصی، از آنها صرف نظر کرده و اطاعت خداوند را به جا آورده باشد. درست است که چنین انسانی مرتکب معصیت نمی شود اما این دوری از معصیت، نه به انتخاب خود او بلکه بخاطر این است که معصیت در حق او سالبه به انتفاء موضوع است؛ و روشن است در چنین وضعیتی رشد معنوی ای پدید نیامده تا در ازای آن کسی سزاوار بهشت برین باشد.
درباره اطلاع خداوند متعال از سرنوشت آدمیان نیز باید گفت خدا از ازل مى دانسته آدمی به ميل و اراده و اختيار خود اطاعت يا گناه مى كند. يعنى اختيار و اراده آدمی نيز در علم خدا بوده است اما این به معنای مجبور بودن آدمی بر ارتکاب آن عمل خاص نیست. اجازه دهيد اين مطلب را با يكى دو سؤال كاملًا مجسم كنيم. فرض كنيد استادى يا معلّمى مى داند فلان شاگرد تنبل در آخر سال رفوزه مى شود و اين آگاهى او صد در صد قطعى است و بر اساس تجربيات ساليان دراز عمر اوست. آيا فردا كه آن شاگرد رفوزه شده مى تواند يقه استاد را بگيرد كه پيش بينى و اطّلاع تو مرا مجبور كرد رفوزه شوم؟ مطمئنا خیر. به هر حال علم خداوند هرگز كسى را بر كارى مجبور نمى كند.(10)
با توجه به این حقایق است که فلسفه آفرینش انسان، فارغ از اینکه سرنوشت خود را به سوی بهشت یا جهنم رقم بزند، معنایی عمیق تر پیدا می کند. امام صادق(علیه السلام) درباره این موضوع می فرماید: «إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَلَقَ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ لِيَعْبُدُوهُ وَ لَمْ يَخْلُقْهُمْ لِيَعْصُوهُ وَ ذَلِكَ قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَّ- وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ فَيَسَّرَ كُلَّا لِمَا خُلِقَ لَهُ فَالْوَيْلُ لِمَنِ اسْتَحَبَّ الْعَمَى عَلَى الْهُدَى»(11)؛ (خداوند بزرگ جن و انس را براى اين آفريده كه او را عبادت و اطاعت كنند. براى اين نيافريده است كه نافرماني اش نمايند و اين همان است كه مى فرمايد: «من جنّ و انس را نيافريدم جز براى اينكه عبادتم كنند» و چون آنها را براى اطاعت آفريده راه را براى رسيدن به اين هدف براى آنان آسان و هموار ساخته پس واى به حال كسانى كه چشم بر هم گذارند و نابينايى را بر هدايت ترجيح دهند).
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.