پاسخ اجمالی:
اولا: راه اثبات صفت عدل برای خداوند منحصر در دلایل نقلی و آیات قرآن نیست و می توان با استفاده از دلایل عقلی عدالت این وجود مقدس را ثابت کرد.
ثانیا: انگیزه های دروغ گویی و بیان خلاف واقع اموری است مانند نادانی، حقارت، بیهودگی، پوچ انگاری، ترس و...؛ از آنجایی که هیچ کدام از این اوصاف در خدا راه ندارند، بنابراین صفت «دروغ» نیز از آن ذات مقدس نفی می گردد.
ثالثا: از آنجا که صدق، کمال است و ضدّ آن یعنی کذب، نقص است و پروردگار عالم به حکم این که جامع همه صفات کمال است واجد صفت صدق و راست گویی نیز هست و از نقص کذب و دروغ گویی مبرّاست.
رابعا: اگر قرار باشد خداوند – نعوذبالله - با دروغ گویی در کتاب مقدس خود، بندگان خود را گمراه کند و مرتکب چنین عمل قبیحی گردد، معنا نداشت که آنها را از قبائح بر حذر دارد.
پاسخ تفصیلی:
در مباحث مربوط به «عدل الهی» و هنگام اثبات این صفت برای خداوند متعال گاهی می بینیم آیاتی از قرآن به عنوان «دلیل» اقامه می شوند؛ مثلا گفته می شود که خداوند متعال به دلالت آیاتی چون آیه 182 سوره آل عمران، یعنی «ذلِکَ بِما قَدَّمَتْ أَیْدیکُمْ وَ أَنَّ اللَّهَ لَیْسَ بِظَلاَّمٍ لِلْعَبید»؛ (این [عقوبت] به خاطر کار و کردار پیشین شما است [و گرنه] خداوند هرگز نسبت به بندگان [خود] بیدادگر نیست [و به عدالت رفتار می کند])، یا آیه 40 سوره نساء یعنی «إِنَّ اللَّهَ لا یَظْلِمُ مِثْقالَ ذَرَّةٍ وَ إِنْ تَکُ حَسَنَةً یُضاعِفْها وَ یُؤْتِ مِنْ لَدُنْهُ أَجْراً عَظِیما»؛ (در حقیقت، خدا به مقدار ذرّه اى ستم نمى کند [و تمام رفتارهایش بر اساس عدل است] و اگر [آن ذرّه کارِ] نیکى باشد دو چندانش مى کند و از نزد خویش پاداشى بزرگ مى بخشد)، یا آیه 90دسوره نحل یعنی «إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ وَ إیتاءِ ذِی الْقُرْبى وَ یَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ وَ الْبَغْیِ یَعِظُکُمْ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُون»؛ (در حقیقت، خدا به دادگرى و نیکوکارى و بخشش به خویشاوندان فرمان مى دهد و از کار زشت و ناپسند و ستم باز مى دارد به شما اندرز مى دهد، باشد که پند گیرید) واجد صفت «عدالت» است.
سؤالی که ممکن است در مواجهه با این نوع استدلال به ذهن برسد این است که صدق این گزاره های بیان شده در آن آیات از کجا ثابت می شود؟ به تعبیر دیگر در اینجا خداوند درباره ثبوت صفتی به نام «عدل» برای خود، گزاره هایی را صادر کرده است و مثل هر جای دیگری ممکن است این اشکال مطرح گردد که اگر ناواقعی بودن ثبوت چنین صفتی را درباره مدعی، به صرف ادعای او، محتمل بدانیم پذیرش ثبوت آن وصف برای آن موصوف دچار چالش هایی می گردد.
در پاسخ به این سؤال پیش از هر چیز باید به این نکته توجه کرد که راه اثبات صفت «عدل» برای ذات مقدس خداوند منحصر در دلایل نقلی و آیات قرآن نیست تا اگر – بر فرض محال – مناقشه ای در صحت و صدق آن آیات پدید آمد، باور به «عدل الهی» دستخوش سستی و چالش گردد.
اثبات وصف «عدالت» برای خداوند راه های عقلی متعددی دارد که بیان مختصر مهم ترین آنها از این قرار است:
عقل ما «خوبى» و «بدى» اشياء را تا حدود قابل توجهى درک مى كند. اين همان چيزى است كه دانشمندان از آن به عنوان حسن و قبح عقلى ياد مى کنند. مثلا مى دانيم عدالت و احسان خوب است و ظلم و بخل بد است. بنابراين اگر گروهى از مسلمين به نام «اشاعره» منكر «حسن و قبح عقلى» شده اند و راه شناخت خوبى و بدى را، حتّى در مثل عدالت و ظلم و مانند آنها فقط شرع و مذهب دانسته اند، اشتباه محض است. چه اينكه اگر عقل ما قادر به درك خوبى و بدى نباشد، از کجا می توانیم تشخیص دهیم که خداوند مرتکب کارهایی که عقلا مذموم و قبیح اند نمی شود و مثلا در بحث های مربوط به نبوت و ارسال رسل، معجزه را در اختيار فرد دروغگويى نمى گذارد؟
حال که بدیهی بودن قبح پدیده ای چون «ظلم» در اذهان همگان ثابت شد، می گوییم که منشأ شکل گیری ظلم در جهان موضوعاتی هستند که همه آنها به ضرورت عقلی از مقدس خداوند نفی می گردند. به این بیان دقت کنید:
گاهی «جهل» موجب پدید آمدن ظلم می شود. یعنی مثلا آدم ظالم به راستى نمى داند چه مى كند، نمى داند حق كسى را پايمال مى سازد و از كار خود بى خبر است.
گاهی «نیاز» موجب پدید آمدن ظلم می گردد. یعنی مثلا نياز به چيزهايى كه در دست ديگران است انسان را وسوسه مى كند كه دست به اين عمل شيطانى بزند در حالى كه اگر بى نياز بود در اين گونه موارد دليلى بر ظلم نداشت.
گاهی «عجز و ناتوانى» موجب پدید آمدن ظلم می شود یعنی مثلا گاه انسان مايل نيست در اداى حق ديگرى كوتاهى كند امّا قدرت و توانايى اين كار را ندارد و ناخواسته مرتكب «ظلم» مى شود.
گاهی نیز «خودخواهى و كينهت وزى و انتقامجويى» موجب پدید آمدن ظلم می گردد یعنی مثلا «خودخواهى» سبب مى شود كه انسان به حقوق ديگران تجاوز كند و يا «حسّ انتقام جويى» و «كينه توزى» او را وادار به ظلم و ستم مى كند و يا روح «انحصارطلبى» سبب تعدّى به ديگران مى شود.
امّا با توجّه به اينكه هيچ يك از اين صفات زشت و اين نارسايى ها و كمبودها در وجود مقدّس خداوند راه ندارد، در نتیجه مرتكب ظلمى نمی شود.(1) زیرا در تألیفات و بحث های اعتقادی در جای خود ثابت شده است که از آن جایی که خداوند وجودی بى انتهاست و كمال او نامحدود است، از چنين وجودى جز خير و عدالت و جز رأفت و رحمت و بی نیاز و قدرت سرچشمه نمى گيرد.(2)
بعداز بیان این دلیل عقلی در اثبات «عدل الهی» می گوییم دقیقا به همین بیان و استدلال می توان وصف «دروغ گویی» را نیز از خداوند متعال نفی کرد. بدین بیان که می گوییم انگیزه های دروغ گویی و بیان خلاف واقع اموری است مانند نادانی، حقارت، بیهودگی، پوچ انگاری، ترس و...؛ از آنجایی که هیچ کدام از این اوصاف در خدا راه ندارند، بنابراین صفت «دروغ» نیز از آن ذات مقدس نفی می گردد.
از آن گذشته، دلایل دیگری را نیز می توان برای نفی «دروغ گویی» از خداوند اقامه کرد. دلایلی مانند:
1. نقض شدن هدف الهی در برپایی عدالت: قرآن کریم درآیه 25 سوره حدید تصریح می کند که هدف از نزول این کتاب آسمانی اقامه عدالت است: «لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَیِّنَاتِ وَأَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْکِتَابَ وَالْمِیزَانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ»؛ (همانا ما پیامبران خود را با دلایل روشن، کتاب و میزان نازل کردیم، برای اینکه مردم قیام به تحقق عدالت نمایند). با این بیان می گوییم که اگر امکان نفوذ دروغ و خلاف واقع گویی در کلام خدا وجود داشته باشد و مثلا این آیه نیز وعده ای خلاف واقع باشد، دیگر هیچ اعتمادی به هیچ کدام از بیانات و وعده های الهی باقی نخواهد ماند و اساسا چنین وعده هایی پوچ و بی اساس و صدور آنها امر غیرمنطقی و خلاف حکمت خواهد بود اما از آنجایی که موضوع حکیم بودن خداوند، امری ثابت شده است(3) بنابراین صدور وعده های خلاف واقع و بی اساس نیز از وجود او نفی و در نتیجه، صدق برای او ثابت می گردد.
2. نقض غرض الهی در نهی از زشتی ها و قبائح. در قرآن کریم و مثلا در آیه 25 سوره نحل یعنی «یَنْهَیٰ عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنکَرِ وَالْبَغْیِ»؛ (از فحشا و منکر و ستم، نهی می کند)؛ بندگان از ارتکاب زشتی ها نهی شده اند. اگر قرار باشد خداوند – نعوذبالله - با دروغ گویی در کتاب مقدس خود، بندگان خود را گمراه کند و مرتکب چنین عمل قبیحی گردد، معنا نداشت که آنها را از قبائح بر حذر دارد.
3. تضاد کذب با کمال مطلق الهی: از آنجا که صدق، کمال است و ضدّ آن یعنی کذب، نقص است و پروردگار عالم به حکم این که جامع همه صفات کمال است واجد صفت صدق و راست گویی نیز هست و از نقص کذب و دروغ گویی مبرّاست.(4)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.