پاسخ اجمالی:
ادله عقلى، تنها دلالت بر ضرورت و لزوم وجود امام كامل دارد و بر امام زمان شخصى كه همان مهدى موعود(ع) است دلالتى ندارد؛ زیرا برهان، شخص و مصداق تعیین نمی کند؛ ولى اين ادله تنها نظريه شيعه اماميه را در اعتقاد به وجود امام كامل و معصوم مورد تاييد قرار مي دهد.
پاسخ تفصیلی:
اگر كسي سؤال كند كه آیا ادله عقلی، وجود «امام زمان معیّن» را اثبات می کند؟
در پاسخ بايد گفت:
1. ادله عقلى، تنها دلالت بر ضرورت و لزوم وجود امام كامل و قطب عالم امكان دارد و بر امام زمان شخصى كه همان مهدى موعود(عجل الله تعالی فرجه) است دلالتى ندارد؛ ولى اين ادله نظريه شيعه اماميه را در اعتقاد به وجود امام كامل و معصوم مورد تاييد قرار مى دهد و لذا اين ادله تنها بر نظر شيعه انطباق دارد.
2. استاد حسن زاده آملى مى فرمايد: «در اين مقام دو نوع بحث لازم است: يكى كلى و ديگرى شخصى. مقصود از كلى اينكه براهين قطعى عقلى بر وجوب وجود حجتى قائم به طور دائم قائمند و به امتناع خُلوّ عالمِ امكان از لزوم چنين واسطه فيض الهى حاكمند كه «الامام، اصله قائم و نسله دائم». و مراد از بحث شخصى اينكه برهان معرف فرد نيست كه جزئى نه كاسب است و نه مكتسب. لذا بايد آن را از طريق ديگر شناخت چنان كه احاديث متظافر بلكه متواتر اهل عصمت و وحى، معرف شخص آن حضرتند».(1)
3. عرفاى اسلامى يكى از شرايط حتمى سلوك را داشتن شيخ و استاد مى دانند، و آن بر دو قسم است: استاد عام و استاد خاص. استاد عام آن است كه به طور خاص مأمور به هدايت نباشد و رجوع به او از باب رجوع به اهل خبره بوده باشد و اما استاد خاص آن است كه به طور خصوص منصوص به ارشاد و هدايت است و سالك را در هيچ حالى از احوال از مرافقت و همراهى استاد خاص گريزى نيست.(2)
اين مطلب حتى نزد عرفاى اهل سنت نيز ثابت است؛ زيرا آنها نيز به دو استاد يكى عام كه از آن به قطب و مرشد و ديگرى خاص كه همان واسطه فيض الهى و قطب عالم وجود امكانى است تعبير مى كنند كه اگر در عالم نباشد عالم دگرگون مى شود؛ زيرا ثبوت و وجود عالم وابسته به اوست. از اين رو است كه مى بينيم عده اى از عرفاى اهل سنت با آنكه معتقد به استاد عام و مرشد و پير مرادند، به وجود امام مهدى(عجل الله تعالی فرجه) به عنوان قطب عالم امكان كه انسان با گذشتن از حقيقت نوريه ولائيه او به مقام كمال مطلق مى رسد اعتراف دارند از قبيل: عبدالوهاب شعرانى(3)، محيى الدين بن عربى(4)، جامى حنفى(5)، عطار نيشابورى(6)، ملاى رومى(7) و ديگران. به تعبير ديگر ادله اى كه ذكر شد بيانگر ضرورت وجود امام معصومى است كه نزد عرفا از او به قطب دايره امكان تعبير مى شود و قطب در عرفان در هر زمان يكى بيش نيست و اجتماع قطبين محال است و چون جامع جميع نشأت و مصداق اسم شريف «يَا مَنْ لَا يَشْغَلُهُ شَأْنٌ عَنْ شَأْنٍ» مى باشد از خطا و سهو و نسيان مبرّاست چه رسد به گناه و عصيان و چون حجاب اقرب است و متحقق به حقيقت محمديه همه ماسوى از مشكات نور او اقتباس مى كنند.(8)
لازم به ذكر است كه اين اصطلاحات از متون آيات و روايات استفاده شده است. واژه قطب مى تواند يكى از اين اصطلاحات باشد، امير المؤمنين(عليه السلام) در «خطبه شقشقيه» براى خود تعبير قطب را به كار برده است، آنجا كه مى فرمايد: «أَمَا وَ اللَّهِ لَقَدْ تَقَمَّصَهَا ابْنُ أَبِي قُحَافَةَ وَ إِنَّهُ لَيَعْلَمُ أَنَّ مَحَلِّي مِنْهَا مَحَلُّ الْقُطْبِ مِنَ الرَّحَى»(9)؛ (هان! به خدا قسم [ابوبكر] پسر ابى قحافه رداى خلافت را پوشيد در حالى كه مى دانست جايگاه من در خلافت چون محور سنگ آسيا به آسياست).(10)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.