پاسخ اجمالی:
بر اساس شواهد تاریخی، «مسلم بن عقیل» در لحظه آخر از «ترور» و قتل «ابن زیاد» خودداری کرد و دلیلش این بود که پیامبر(ص) از حیله و مکر نهی کرده بود و اینکه «ترور» با سیره مسلم سازگاری نداشت.
از سویی مسلم وظیفه داشت از مردم «کوفه» برای حضرت بیعت بگیرد و ...، در این حال «ترور» ابن زیاد سبب خروج مسلم از حیطه وظایفش می شد.
از سوی دیگر مسلم وظیفه اش بیداری مردم بود و این هدف با قتل و «ترور» حاصل نمی شد.
در نهایت اینکه ابن زیاد در پناه «هانی بن عروه» بود؛ و اسلام در این شرایط از «ترور» و قتل نهی می کند، گرچه شخصی فاجر و فاسق باشد.
پاسخ تفصیلی:
مورخان نقل کرده اند که چون «مسلم بن عقیل» خبردار شد که «ابن زیاد» در خطبه ای که ایراد کرده، مردم را از متابعت او برحذر داشته است، لذا ترسید که او را دستگیر کرده و به قتل برسانند. از این رو از خانه «مختار» بعد از مغرب خارج شد و به خانه هانی بن «عروه مذحجی» پناه برد. او در تشیع مردی قوی و متعصّب بود و از اشراف «کوفه» و قاریان آن دیار و شیخ عشیره «مراد» و زعیم آن به حساب می آمد. او چهار هزار زره پوش و هشت هزار پیاده نظام داشت و هر گاه هم پیمانان او را نیز ضمیمه آنان کنیم به حدود سی هزار نفر جنگجو می رسد که رئیس آنان «هانی بن عروه» بود. او از خواصّ امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب(علیه السلام) به حساب می آمد که در هر سه جنگ حضرت شرکت کرده بود. و نیز عصر پیامبر(صلی الله علیه وآله) را درک کرده و به شرف صحبت و همنشینی با آن حضرت نایل گشته بود.
«مسلم بن عقیل» در خانه هانی پناه گرفت. از طرف دیگر «شریک بن عبداللَّه اعور حارثی» نیز بر «هانی» وارد شده بود. او از بزرگان شیعیان امیرالمؤمنین(علیه السلام) در بصره بود. مردی جلیل القدر در بین اصحاب به شمار می آمد که در صفین حضور داشته و به همراه «عمار بن یاسر» می جنگید. او با «هانی بن عروه» رفاقت خاصی داشت. در منزل هانی مرض سختی بر او عارض شد. «ابن زیاد» به عیادت او آمد قبل از آمدن «ابن زیاد»، «شریک بن عبداللَّه اعور» به «مسلم» عرض کرد: هدف تو و شیعیان تو هلاکت ابن زیاد است، در اتاق خزانه مخفی شو و هر گاه از آمدن او اطمینان حاصل کردی از اتاق خارج شو و او را به قتل برسان و من سلامت تو را ضمانت می کنم.
در این هنگام که آنان مشغول صحبت بودند، گفته شد که امیر بر در خانه است. مسلم وارد خزانه شد و بعد از چند لحظه «عبیداللَّه بن زیاد» وارد بر شریک شد، ولی «مسلم» از خزینه بیرون نیامد. چون «شریک» مشاهده کرد که «مسلم» دیر کرده به عنوان علامت دادن به او چند بار عمامه خود را از سر برداشته و بر زمین گذارد. و نیز با قرائت اشعاری او را به خروج از خزانه و حمله به «ابن زیاد» تحریک و تحریص نمود. مکرّر اشعار را قرائت می کرد و چشمش را نیز به خزانه دوخته بود. آن گاه با صدای بلند که «مسلم» بشنود، گفت: او را سیراب کن گر چه مرگ من در آن باشد. در این هنگام «عبیداللَّه» به «هانی» التفات کرد و گفت: پسر عموی تو در مرضش هذیان می گوید. «هانی» گفت: «شریک» از زمانی که مریض شده هذیان می گوید، خودش نمی داند چه می گوید.
«ابن زیاد» از مجلس خارج شد و «مسلم» متعرّض قتل او نشد. در این جا سؤالی که مطرح است این که چرا حضرت «مسلم» به قرار خود عمل نکرد و ام الفساد «ابن زیاد» را که در قتل امام حسین(علیه السلام) دخالت داشت به قتل نرسانید؟ و به تعبیر دیگر چرا قصاص قبل از وقوع جنایت نکرد؟
در مورد سؤال مورد نظر پاسخ هایی داده شده که به آن ها اشاره می کنیم:
اولاً: از آنجا که پیامبر(صلی الله علیه وآله) از حیله و مکر نهی کرده، لذا حضرت «مسلم» از این طریق برای مبارزه با ابن زیاد استفاده نکرد. در حدیثی حضرت(صادق علیه السلام) از رسول خدا(صلی الله علیه وآله) نقل کرده که فرمود: «إِنَّ الْإِسْلَامَ قَیَّدَ الْفَتْک»(1)؛ (همانا اسلام مانع حیله و مکر بوده و آن را غل کرده است).
ثانیاً: این کار با سیره و روش «مسلم» سازگاری ندارد؛ زیرا او مردی باورع و باتقوا است و در خانه امیرالمؤمنین(علیه السلام) تربیت شده است. وظیفه مسلم که از طرف امام حسین(علیه السلام) نسبت به آن مسؤلیت دارد این است که از مردم برای حضرت بیعت بگیرد و از حوادث «کوفه» اطلاع یافته و امام را از آن باخبر سازد. و لذا اگر دست به قتل ابن زیاد می زد از حیطه وظایف خود خارج می شد.
ثالثاً: حضرت «مسلم» ملاحظه می کرد که وظیفه اش بیداری مردم است، اگر بدون بیداری امّت، ابن زیاد و امثال او را به قتل رساند همین مردم دوباره شخصی دیگر مثل او یا از او بدتر را بر سر کار می آورند. مردم خود باید آگاه شوند و از فساد خلیفه مطّلع گردند. و این هدف با ترور یک فرد حاصل نخواهد شد. و لذا در هیچ نصّ تاریخی ذکر نشده که حضرت «مسلم» طرح شریک را پذیرفته باشد. چه بسا «مسلم» در صدد فکر کردن درباره طرح او بوده، ولی قصد قطعی برای اجرای آن نداشته است.
رابعاً: با نظر و تأمل در قضیه پی می بریم که در حقیقت، گویا «هانی بن عروه» به «ابن زیاد» پناه و امان ضمنی داده بود؛ زیرا ابن زیاد به او خبر داد که می خواهد به عیادت «شریک» بیاید و او نیز «ابن زیاد» را اجازه داد و این خود یک نوع امان لفظی و قولی به «ابن زیاد» از جانب «هانی» به حساب می آید. و در این گونه موارد، اسلام انسان را مقید ساخته تا کسی را که دیگری امان داده، به قتل نرساند، گرچه شخصی فاجر و فاسق و امّ الفساد باشد. خصوصاً آن که این شخص در خانه دیگری است و همسر او به این عمل رضایت نداده بلکه از او تقاضای صرف نظر از کشتن او را کرده و بر این امر اصرار می ورزد که در خانه او این قتل انجام نگیرد.(2)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.