پاسخ اجمالی:
اسلام حق سیادت و سلطه مستقل و بالذات را برای خداوند ثابت می داند، لذا حاکم در حکومت اسلام، باید با اذن پروردگار باشد. این عقیده مطابق ادله عقلی و نقلی است، مانند: حق الطاعه، که یکی از اقسام توحید افعالی است. بر این اساس اطاعت بالذات، تنها از آن خدا است و اطاعت دیگران در طول اطاعت او می باشد. از این رو قرآن می فرماید: «هیچ رسولی نفرستادیم مگر آن که به اذن الهی از او اطاعت کنند». از سویی پیامبر(ص) نیز در سیره خود، امامت و جانشینی بعد از خود را به مردم واگذار نکرده، بلکه امری الهی می داند ...
پاسخ تفصیلی:
نظریه اسلام در مورد حقّ سیادت و سلطه این است که آن به طور استقلال و بالذات برای خداوند متعال است، لذا هر کس که به حکومت می رسد باید [به طور مستقیم یا غیر مستقیم] از جانب خداوند متعال اذن و اجازه داشته باشد. این رأی و نظر، مطابق ادله عقلی و نقلی، قرآنی و حدیثی است که اینک به برخی از آن ها اشاره می کنیم:
1- توحید «حقّ الطاعه»
متکلمان برای توحید افعالی اقسامی را ذکر کرده اند که یکی از آن ها توحید در «حقّ الطاعه» است؛ یعنی تنها کسی که اطاعت او بالذات و به طور استقلال واجب است خداوند متعال می باشد و اطاعت دیگران نیز در طول اطاعت خداوند واجب است، در صورتی که دستوری بر اطاعت آن غیر از جانب خدا رسیده باشد و دلیل آن، این است که اطاعت، از شئون مالکیت است و از آنجا که مالک حقیقی انسان، خداست، پس اطاعت او نیز ذاتاً واجب است، لذا خداوند متعال وجوب اطاعت پیامبرش را به اذن خود می داند و می فرماید: «وَما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ لِیطاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ...»(1)؛ (ما هیچ پیامبرى را نفرستادیم مگر براى این که به فرمان خدا، از وى اطاعت شود...). از این آیه به طور وضوح استفاده می شود، اطاعت پیامبر(صلی الله علیه وآله) فرع اطاعت خدا و در طول اطاعت اوست. در جایی دیگر می فرماید: «مَنْ یطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ»(2)؛ (کسى که از پیامبر اطاعت کند، خدا را اطاعت کرده است). کسانی که اطاعتشان به امر خدا واجب است طبق نصّ قرآن کریم و به امر خداوند متعال، اطاعت از برخی افراد واجب است:
الف) رسول اکرم(صلی الله علیه وآله)؛ خداوند متعال می فرماید: «قُلْ أَطِیعُوا اللَّهَ وَالرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّ اللَّهَ لا یحِبُّ الْکافِرینَ»(3)؛ (بگو: از خدا و پیامبر، اطاعت کنید؛ و اگر سرپیچى کنید، خداوند کافران را دوست نمى دارد).
ب) اولی الأمر؛ خداوند متعال می فرماید: «یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُوْلِی اْلأَمْرِ مِنْکُمْ»(4)؛ (اى کسانى که ایمان آورده اید! اطاعت کنید خدا را! و اطاعت کنید پیامبر[خدا] و پیشوایان[معصوم] خود را).
ج) پدر و مادر؛ خداوند می فرماید: «وَقَضی رَبُّکَ أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ إِیاهُ وَبِالْوالِدَینِ إِحْساناً...»(5)؛ (و پروردگارت فرمان داده: جز او را نپرستید؛ و به پدر و مادر نیکى کنید...). آری، اطاعت آنان از مصادیق احسان بوده و محدود به مواردی است که به شرک و معصیت امر نکرده باشند.
د) فقیه حاکم؛ امام صادق(علیه السلام) فرمود: «... نظر کنید به کسانی که از شما حدیث ما را نقل کرده و در حلال و حرام ما می نگرند و احکام ما را می شناسند، آنان را حَکَم قرار دهید؛ زیرا من آن ها را بر شما حاکم قرار داده ام. و هر گاه که او به حکم ما حکم کند و کسی آن را نپذیرد، در حقیقت حکم ما را سبک شمرده و رد کرده است و هر کس بر ما رد کند، حکم خدا را رد کرده و آن در حکم شرک به اوست».(6)
2 - توحید حاکمیت
همچنین از اقسام توحید افعالی، توحید در حاکمیت است؛ یعنی حکومت، حکمرانی و حاکمیت، بالإصاله و ذاتاً از برای خداوند متعال است؛ زیرا حاکمیت هرگز منفکّ از تصرّف در نفوس و اموال و ایجاد محدودیت نیست، در حالی که تصرف و محدودیت حقّ کسی است که بر دیگران ولایت و سلطنت دارد و در غیر این صورت تصرّف عدوانی است. حقّ ولایت و سلطنت بالأصاله و ذاتاً برای خداوند است، پس حاکمیت نیز از آنِ خداوند است. هر کس که قرار است بر مردم حکومت کند باید از جانب او اذن داشته باشد. خداوند متعال به این موضوع اشاره کرده و دو نوع حاکمیت را در قرآن از برای خود ذکر کرده است: یکی، حاکمیت تشریع و قانون گذاری؛ آنجا که می فرماید: «ِإِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ ۚ أَمَرَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِيَّاهُ ...»(7)؛ (حکم تنها از آن خداست؛ فرمان داده که غیر ازاو را نپرستید). دیگری، حاکمیت در تکوین؛ آنجا که می فرماید: «ما عِنْدی ما تَسْتَعْجِلُونَ بِهِ إِنِ الْحُکْمُ إِلاَّ للَّهِ»(8)؛ (آنچه شما[از عذاب الهى] درباره آن شتاب مى کنید در اختیار من نیست. حکم و فرمان، تنهاازآن خداست!).
علامه «طباطبایی»(رحمه الله) می فرماید: «از آنجا که تأثیر از آنِ خداوند متعال است، حکمی که نوعی از تأثیر و جعل است نیز از آنِ اوست، خواه آن حکم در حقایق تکوینی باشد یا در شرایع وضعی و اعتباری و این معنا با آیات قرآن تأیید می شود؛ آنجا که می فرماید: «إِنِ الْحُکْمُ إِلاَّ للَّهِ»؛ «أَلا لَهُ الْحُکْمُ»؛ «لَهُ الْحَمْدُ فِی اْلأُولی وَاْلآخِرَهِ وَلَهُ الْحُکْمُ»؛ «وَاللَّهُ یحْکُمُ لا مُعَقِّبَ لِحُکْمِهِ» از این آیات استفاده می شود که اگر برای غیر خدا حکمی هست باید بعد از حکم خداوند و به اذن او باشد و هرگز با اراده و مشیت او منافاتی نداشته باشد...»(9) ابوالأعلی مودودی نیز می گوید: «حاکمیت تنها برای خداوند است و تنها حاکم حقیقی اوست. با همین فرض است که نظام اسلامی داخل در نظام دموکراسی نیست، بلکه حکومتی الهی می باشد...»(10)
3 - قرآن و نصب امام
با مراجعه و تدبّر در آیات قرآن پی می بریم که امامت و حکومت به امر خداوند است و به هر کس که صلاح بداند واگذار می کند. خداوند متعال می فرماید: «وَإِذِ ابْتَلی إِبْراهیمَ رَبُّهُ بِکَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّی جاعِلُکَ لِلنّاسِ إِماماً»(11)؛ (و[یاد کنید] هنگامى که پروردگار ابراهیم، او را با دستوراتى آزمود؛ و او به طور کامل از عهده آنها برآمد. خداوند به او فرمود: من تو را امام و پیشواى مردم قرار دادم...). از آنجا که امر امامت به دست خداوند است، می فرماید: «من تو را بر مردم امام قرار دادم» و به همین دلیل است که حضرت موسی(علیه السلام) از خداوند می خواهد تا برادرش هارون را وزیر و جانشین خود قرار دهد؛ آنجا که از قول حضرت موسی(علیه السلام) می فرماید: «قالَ رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی وَیسِّرْ لِی أَمْرِی وَاحْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانِی یفْقَهُوا قَوْلِی وَاجْعَلْ لِی وَزِیراً مِنْ أَهْلِی هارُونَ أَخِی...»(12)؛ ([موسى] گفت: پروردگارا! سینه ام را گشاده کن؛ * و کارم را برایم آسان گردان؛ * و گره از زبانم بگشاى؛ * تا سخن مرا بفهمند. * و وزیرى از خاندانم براى من قرار ده، * برادرم هارون را...). خداوند متعال در جواب حضرت موسی(علیه السلام) نفرمود: به رأی مردم رجوع کن، بلکه فرمود: «قَدْ أُوتِیتَ سُؤْلَکَ یا مُوسی»(13)؛ (اى موسى! خواسته ات به تو داده شد). و نیز در جای دیگر می فرماید: «وَجَعَلْناهُمْ أَئِمَّهً یهْدُونَ بِأَمْرِنا»(14)؛ (و آنان را پیشوایانى قرار دادیم که به فرمان ما، [مردم را] هدایت مى کردند). همچنین می فرماید: «یا داوُدُ إِنّا جَعَلْناکَ خَلِیفَهً فِی اْلأَرْضِ فَاحْکُمْ بَینَ النّاسِ بِالْحَقِ»(15)؛ (اى داود! ما تو را خلیفه[و نماینده خود] در زمین قرار دادیم؛ پس در میان مردم بحق داورى کن).
4 - روایات و نصب امام
با مراجعه به تاریخ و تدبّر در اقوال و سیره پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) نیز به این نتیجه می رسیم که امامت و خلافت و حاکمیت نزد آن حضرت امری الهی بوده و نصبش هم باید به امر خداوند باشد. هرگز موردی دیده یا شنیده نشده که رسول خدا(صلی الله علیه وآله) امر خلافت و امامت و جانشینی بعد از خود را به مردم واگذارد، بلکه به عکس، آن را از مردم سلب کرده و مخصوص خداوند دانسته است.
اینک به ذکر شواهدی از این قبیل می پردازیم:
1 - ابن هشام نقل می کند: «بنی عامر بن صعصعه خدمت رسول خدا(صلی الله علیه وآله) رسیدند. حضرت آنان را به خداوند متعال دعوت نمود و خود را بر آنان عرضه کرد. شخصی از آنان به نام «بحیره بن فراس» به رسول خدا(صلی الله علیه وآله) عرض کرد: به من بگو: اگر ما با تو بر اسلام بیعت کنیم، آن گاه تو بر دشمنانت غلبه کردی، آیا ما بعد از تو حقّی در امر خلافت داریم؟ حضرت(صلی الله علیه وآله) فرمود: امر امامت و خلافت و جانشینی من به دست خداست و هر جا که صلاح بداند قرار می دهد. او در جواب پیامبر(صلی الله علیه وآله) عرض کرد: آیا ما گلوهای خود را هدف تیر و نیزه ها قرار دهیم تا شما به پیروزی برسی، ولی در خلافت و جانشینی تو سهمی نداشته باشیم؟ ما این چنین دینی را نمی پذیریم...».(16)،(17)،(18)
2 - ابن کثیر نیز به سند خود نقل می کند که قبیله «کنده» به خدمت رسول خدا(صلی الله علیه وآله) شرف یاب شده، عرض کردند: اگر تو بر دشمنانت ظفر یافتی ما را در خلافت و جانشینی بعد از خود سهیم می گردانی؟ حضرت فرمود: ملک و سلطنت و حکومت برای خداوند است، هر کجا که صلاح بداند آن را قرار می دهد. آنان نیز به رسول خدا(صلی الله علیه وآله) عرض کردند: ما را به دینی که آورده ای حاجتی نیست.(19) همان شخص نقل می کند که «عامر بن طفیل» و «اربد بن قیس» در مدینه خدمت رسول خدا(صلی الله علیه وآله) رسیدند، عامر بن طفیل عرض کرد: ای محمّد! اگر من اسلام آورم چه امتیازی برایم قرار خواهی داد؟ حضرت فرمود: هر امتیازی که مسلمانان دارند، به تو نیز خواهم داد. عامر گفت: آیا امر خلافت و جانشینی بعد از خود را به من وامی گذاری؟ پیامبر(صلی الله علیه وآله) فرمود: امر امامت برای تو و قومت نخواهد بود.(20)،(21)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.