پاسخ اجمالی:
شواهدی در دست است که در زمان پيغمبر اكرم(ص) عده قابل توجهى از صحابه، از خواص علي(ع) و همراهان او بودند و او را امام و پيشواى خود می دانستند. آنان به نام شيعه على(ع) شناخته مى شدند و اين حقيقت را مي توان با مراجعه به كتاب هاى اهل لغت مانند نهايه «ابن اثير» و «لسان العرب» و .... بدست آورد، به تصريح آنها نام «شيعه» بر پيروان على(ع) و فرزندان او و دوستان آنها اطلاق شده، تا آنجا كه اسم خاص آنها گرديده است.
پاسخ تفصیلی:
از اخبار و تواريخ بر مى آيد كه در زمان پيغمبر اكرم(صلى الله عليه و آله) عده قابل توجهى از صحابه، از خواص حضرت علي(عليه السلام) و همراهان او بودند و او را امام و پيشواى خود به عنوان مبلّغ پيامبر(صلى الله عليه و آله) و مفسر تعليمات و احكام او مى دانستند و اين عده از همان زمان به نام شيعه حضرت علي(عليه السلام) شناخته مى شدند، اين حقيقت را با مراجعه به كتاب هاى اهل لغت مانند «نهايه» ابن اثير و «لسان العرب» و امثال آنها(1) مى توان دريافت، آنها تصريح مى كنند كه نام «شيعه» بر پيروان حضرت علي(عليه السلام) و فرزندان او و دوستان آنها، اطلاق شده، تا آنجا كه اسم خاص آنها گرديده است.(2)
ناگفته پيداست اگر منظور پيامبر اكرم(صلی الله عليه وآله) از تعبير «شيعه علي» در روایاتی که از ایشان وارد شده تمام كسانى كه او را دوست مى داشتند، يا لااقل او را دشمن نمى دانستند، بوده باشد، به طورى كه اكثر يا همه مسلمانان را شامل شود (آنچنان كه بعضى از افراد كم اطلاع پنداشته اند) تعبير «شيعه» در چنين موردى هيچ مناسبتي نداشت؛ زيرا تنها علاقه داشتن يا عداوت نداشتن به كسى براى اطلاق اسم «شيعه» بر او كافى نيست؛ بلكه در مفهوم اين كلمه خصوصيتى بيش از اينها قرار داده شده است. شيعه يعنى پيرو و تابع(3)؛ بلكه تنها پيروى و تبعيت هم كافى نيست و مداومت و التزام به اين معنا، در آن افتاده است. كسانى كه كمترين آشنايى به تعبيرات عربى و استعمال الفاظ گوناگون اين لغت دارند، اين معنا را از لفظ «شيعه» مسلّماً درك خواهند نمود به طورى كه اگر در غير اين مفهوم استعمال شود حتماً نيازمند به قراين حاليه يا مقاليه خواهد بود.
خلاصه اينكه تصور نمى شود هيچ فرد منصفى بتواند ظهور اين احاديث و امثال آن را در اين معنا انكار كند كه منظور از «شيعه» دسته معينى از مسلمانان بوده اند كه ارتباط مخصوصى با حضرت علي(عليه السلام) داشته، و اين دسته در آن روز از ساير مسلمانان - كه هيچ يك از مهر و علاقه نسبت به آن حضرت خالى نبوده اند (تا چه رسد به اينكه نسبت به او عداوت داشته باشند) - مشخص و ممتاز بوده اند. اشتباه نشود نمى خواهيم بگوييم ساير صحابه پيغمبر(صلى الله عليه و آله) - كه جزء اين دسته خاص نبوده اند و اكثريت ياران پيامبر(صلى الله عليه و آله) را تشكيل مى دادند - خداى نكرده با پيامبر(صلى الله عليه و آله) مخالفت داشتند و در برابر تعليمات و ارشادات او خاضع نبوده اند؛ نه، هرگز منظور ما اين نيست، حاشا كه ما درباره ياران و صحابه پيغمبر اكرم(صلى الله عليه و آله) چنين گمانى داشته باشيم، در حالى كه آنها در آن روز بهترين مردم روى زمين بودند. در اينجا اين سؤال پيش مى آيد: پس چرا آنها هم جزء شيعيان حضرت علي(عليه السلام) نشدند و آن همه تأكيدات را درباره شيعه آن حضرت ناديده گرفتند؟ پاسخ اين سؤال معلوم است، شايد همه آنها اين احاديث را نشنيده بودند و به حقيقت معناى آن واقف نگرديده بودند و در هر حال ياران بزرگوار پيغمبر اكرم(صلى الله عليه و آله) بالاتر از آن هستند كه پرنده انديشه هاى كوتاه ايشان به اوج مقام آنها برسد.(4)
از اصل سخن دور نشويم؛ پيغمبر اسلام(صلى الله عليه و آله) همواره به اين نهال سركشى مى كرد و آن را با آب شيرين سخنان خود آبيارى مى نمود، گاهى با صراحت و گاهى با اشارات پرمعناى خود اين حقيقت را دنبال مى كرد. احاديثى كه در اين زمينه وارد شده، در نزد بزرگان و دانشمندان حديث اهل سنّت ـ تا چه رسد به دانشمندان شيعه ـ مشهور و معروف است و بيشتر آنها در صحيح بخارى و صحيح مسلم نقل شده است، مانند:
1. حديث معروف «منزلت»: در اين حديث پيغمبر اكرم(صلى الله عليه و آله) مى فرمايد: «عَلِيٌّ مِنّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسى»(5)؛ (علي نسبت به من مانند هارون نسبت به موسى است).
2. حديث معروف: «لَايُحِبُّكَ إِلَّا مُؤْمِنٌ وَ لَا يَبْغُضُكَ إِلَّا مُنَافِقٌ»(6)؛ (تو را جز افراد با ايمان دوست نمى دارند، و جز افراد منافق دشمن نمى دارند).
3. در حديث مشهور «طير» نقل شده كه پيامبر(صلى الله عليه و آله) دعا كرد و فرمود: «اللّهُمَّ ائْتِنِي بِأَحَبِّ خَلْقِكَ إِلَيْكَ»(7)؛ (خداوندا محبوبترين بندگانت را به من برسان [و سپس حضرت علي(عليه السلام) بر آن حضرت وارد شد]).
4. در يكى از شب هاى غزوه خيبر، پيغمبر(صلى الله عليه و آله) فرمود: «لَاُعْطِيَنَّ الرَّايَةَ غَداً رَجُلاً يُحِبُّ اللهَ وَ رَسُولَهُ وَ يُحِبُّهُ اللهُ وَ رَسُولُهُ»(8)؛ (فردا پرچم را به دست مردى مى سپارم كه او خدا و رسولش را دوست مى دارد و نيز خداوند و رسولش او را دوست مى دارند).
5. حديث ثقلين: در اين حديث پيغمبر گرامى اسلام(صلى الله عليه و آله) مى فرمايند: «إِنّي تَارِكٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ كِتابَ اللهِ وَ عِتْرَتي أهْلَ بَيْتي»(9)؛ (من در ميان شما دو چيز گرانمايه به يادگار مى گذارم: كتاب خدا و اهل بيتم را).
6. حديث مشهور «عَلِيٌّ مَعَ الْحَقِّ وَ الْحَقُّ مَعَ عَلِيٍّ»(10)؛ (علي همواره با حق است و حق نيز با علي است!).
امثال اين احاديث فراوان است و ما نمى خواهيم در اين مختصر يك يك آنها را برشماريم. خوشبختانه كتاب هاى مشروح فراوان - كه در اين زمينه نوشته شده - اين زحمت را از دوش ما بر داشته است و با مراجعه به آنها حقيقت كاملاً روشن و آفتابى مى شود. از جمله عالم بزرگوار «سيّد ميرحامد حسين» هندى كتابى در اين زمينه تأليف كرده كه آن را «عبقات الانوار» ناميده است. اين كتاب بيش از ده جلد است كه هر جلد آن تقريباً به اندازه كتاب «صحيح بخارى» مى باشد. وى در اين كتاب اسناد احاديث مزبور را از طرق معتبره اهل سنّت ذكر كرده است و دلالت آنها را بر مقصود كاملاً تشريح نموده است. اين دانشمند يكى از هزاران نفر است كه قبل يا بعد از او در اين باره بحث نموده، و دست به تأليف زده است.(11)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.